کارشناس مسائل بین الملل، در گفت و گو با گلستان24؛
انقلاب طبقه وایت پرولتاریا علیه نظام بورژوازی آمریکا / دونالد ترامپ میراث دار انقلابی که برای آن طرح و برنامه ای ندارد
انقلابی که ریشه در وال استریت دارد و علاوه بر سست کردن پایه های تمدن لیبرال دموکراسی می تواند همچون دومینویی به دیگر کشورهای حوزه این تمدن در اروپا و یا دیگر دولت های وابسته سرایت کند
حسن بیارجمندی، کارشناس مسائل بین الملل در مصاحبه اختصاصی با گلستان24، درباره نتایج انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و انتخاب دونالد ترامپ به عنوان رئیس جمهور این کشور گفت:
« نتایج غیرمنتظره انتخابات ریاست جمهوری آمریکا را از یک منظر می توان بعنوان یکی از آثار اصلی جنبش وال استریت تحلیل کرد. وال استریت را تسخیر کن (Occupy Wall street Movement) یک جنبش کارگری(پرولتاریا) در آمریکا بود که در 17 سپتامبر 2011 با دعوت رسانههای اجتماعی ضد نظام بورژوازی(سرمایه داران و اشراف زادگان) در نیویورک با تظاهرات گسترده ای شروع شد. این جنبش در وبسایت خود؛ ماهیت اجتماعی خود را در این نظام فاسد اینگونه تعریف و معرفی می کند : «ما 99 درصدی هستیم که ...ساعات طولانی را برای مقدار اندکی دستمزد و بدون بهرهمندی از حقوق قانونی خود سخت کار میکنیم، البته اگر بتوانیم کاری پیدا کنیم. در حالی که یک درصد دیگر از همه چیز برخوردار است، ما از هیچ چیز برخوردار نیستیم. ما 99 درصد جامعه هستیم».
رهبر معظم انقلاب اسلامی در همان مقطع زمانی در اجتماع پرشور مردم کرمانشاه راجع به جنبش وال استریت بیان داشتند:" ممکن است حکومت آمریکا با شدت عمل، این جنبش اعتراضی را سرکوب کند اما نمی تواند ریشه های آن را از بین ببرد.ریشه های این حرکت در آینده آن چنان گسترش خواهد یافت که نظام سرمایه داری آمریکا و غرب را زمین خواهد زد." و این پیش بینی رهبر معظم انقلاب راجع به آینده نظام سرمایه داری آمریکا و غرب اکنون به واقعیت پیوسته و پایه های سست تمدن لیبرال دموکراسی را در مهد خود به لرزه در آورده است و ترس دومینویی آن در انتخابات های پیش روی اروپا آنان را به تکاپوی گسترده ای در حوزه رسانه ای برای انحراف از این واقعیت وا داشته است.
ریشه های این جنبش اجتماعی و کارگری را در انتخابات اخیر ریاست جمهوری آمریکا و بطور خاص در رقابت های سیاسی درون حزبی ،حزب دموکرات آمریکا می توان بوضوح مشاهده کرد. از مقطعی که برنی سندرز سناتور دموکرات و متمایل به گرایشات سوسیالیستی(برگ برنده انتخاباتی او) بعنوان رقیب جدی نامزد از قبل تعیین شده حزب یعنی هیلاری کلینتون قرار گرفت. سندرز خود را یک سوسیال دموکرات میدانست؛ آنهم براساس مدل اسکاندیناوی آن. این نامزد حزب دموکرات به صراحت از لزوم تغییرات اساسی در مورد برابری دستمزدها، تأمین آموزش و بهداشت رایگان، افزایش مالیات ثروتمندان و مبارزه با تبعیضهای نژادی و جنسیتی در ایالات متحده سخن میگفت تا جایی که باید از اون بعنوان تنها چهره سیاسی درون حاکمیت آمریکا یاد کرد که شعارهای جنبش اجتماعی وال استریت را وارد عرصه سیاسی_انتخاباتی آمریکا کرد و آن را به یک جنبش سیاسی تبدیل کرد. اما الیگارش حاکم بر آمریکا با طراحی کودتای درون حزبی علیه او و اعلام پیروزی هیلاری کلینتون ،بزعم خود بزرگترین تهدید سیاسی علیه آمریکا را به یک فرصت تبدیل کرد.
این به معنای شکست این انقلاب نبود؛ همانطور که برنی سندرز در سخنانی در جمع طرفدارانش تاکید می کند که : انقلاب و تلاش من برای مقابله با نابرابری اقتصادی و تغییر حزب دموکرات تازه آغاز شده است.هدف ما از همان روز اول ، تغییر و تحول در این کشور بوده و این مبارزه و تلاش ما ادامه خواهد یافت.
اما در این میان اتفاق خاص و فرصت طلبانه ای که رخ می دهد عبارت است از عاریه گرفتن این گفتمان از سوی دونالد ترامپ، نامزد طرد شده از سوی بخشی از حزب جمهوری خواه آمریکا و شکست خورده در برابر هیلاری کلینتون است که بطور ملموسی منجر به استقبال این جنبش سیاسی سرکوب شده از سوی حزب دموکرات و تغییر معادلات انتخاباتی آمریکا بالاخص با جذب بیش از 75درصد آرای سفید پوستان طبقه کارگر و متوسط می شود.
در همان مقطع واشنگتن پست در یکی از مطالب خود در همین ارتباط می نویسد : با وجود اینکه به نظر می رسد ستاد انتخاباتی دونالد ترامپ با مشکلاتی عمده روبرو شده و احتمال برنده شدن او در انتخابات تضعیف شده باشد،اما او در واپسین سخنرانی هایش به حقایقی مهم اشاره می کند و آن خشک کردن باتلاق است؛ به عقیده نویسنده این مقاله واشنگتن پست، استفاده ترامپ از این واژه در اشاره به پیچیدگی ها در سیاستگذاری های واشنگتن پیامی قدرتمند بوده است.
ترامپ معتقد است فرهنگ واشنگتن و سیاستمداران آن سالهاست درگیر عادت هایی مخرب شده است که گویی رسیدگی به نیازهای واقعی مردم آمریکا را به امری ثانویه برای واشنگتن تبدیل کرده است. به همین خاطر برای برخی که اعتماد خود به سیاستمداران را از دست داده اند، چنین پیامی از سوی ترامپ و وعده او درباره خشک کردن این باتلاق جذابیت زیادی دارد.
علاوه بر این حقایقی که جان و روح گفتمان انتخاباتی ترامپ را تشکیل می دهد و بصورت صریح تر و شفاف تری در مناظره های انتخاباتی با هیلاری کلینتون مطرح می گردد؛ او دارای ویژگی های فردی است که در فضای بشدت دو قطبی شده ها، او را بسمت پیروزی نهایی سوق می دهد.
1. ترامپ تنها نامزد اصلی انتخاباتی آمریکا بود که بدون هیچ گونه پیشینه مدیریتی مناصب سیاسی _ انتخابی یا امنیتی _ نظامی به ریاست جمهوری آمریکا انتخاب شده است.
2. ترامپ در طول حیات سیاسی خود نه تنها داری هویت و گرایش سیاسی واحد نبوده است بلکه طبعا نیز دارای مواضع سیاسی یکسان نبوده و بعضاً متناقض و ضد و نقیض بوده است. او در کارنامه حزبی خود وابستگی مقطعی به احزاب جمهوریخواه، مستقل(2011_2012)، دمکرات، و همچنین برای کسب نامزدی حزب رفرم تلاش کرده است(1999_2000).در انتخابات اخیر هم هر چند بعنوان نامزد حزب جمهوری خواه معرفی شده است اما براساس اعلام طرفدارانش، او دموکراتها، جمهوریخواهان و رسانهها را شکست داد. تنها متحد او مردم آمریکا بودند.
3. ترامپ از نظر دینی به پرسبیترینیسم از مذاهب متداول مسیحیت و شاخهای از سنت اصلاحی در پروتستانتیسم گرایش دارد.شاخه ای که در آن کلیسا توسط مجامعی اداره میشود که نماینده ریش سفیدان هستند.ایدئولوژی پرسبیتری نوعاً بر ملکوت خدا، مرجعیت متون مسیحی، و لزوم فیض از طریق ایمان به مسیح تأکید میکند.
همین ویژگی هاست که علاوه بر دو قطبی های نظام حاکمه و مردم آمریکا، نژادی (سفید و سیاه)،مردسالاری و زن سالاری،فقر و غنی،کارگر و کارفرما ،جمهور و الیگارش،مسیحیت و یهود و...در کنار تخریب گسترده و همه جانبه و نیز آرای بالای منفی کلینتون پیروزی او را رقم می زند.
دکتر فرانسیس فوکویاما در بخشی از یادداشت اخیر خود در فارن افرز راجع به نتایج انتخابات آمریکا به بخشی از این حقیقت _که موضوع اصلی این یادداشت راجع به انقلاب طبقه پرولتاریا علیه نظام بورژوازی آمریکاست _اشاره می کنند: ترامپ به طرز عالی در بسیج یک بخش نادیده گرفته شده رای دهندگان یعنی طبقه کارگر سفید پوست توفیق یافت و خواسته های این گروه را در صدر اولویت های کشور قرار داد.البته او اکنون باید وعده هایش را عملی کند و اینجاست که مشکل به وجود می آید .او دو مشکل اساسی در سیاست آمریکا را برجسته کرد:
1_افزایش نابرابری که به طبقه کارگر قدیمی به شدت آسیب زده است
2_سیطره گروه های ذی نفوذ بر سیستم سیاسی
فوکویاما در ادامه تاکید می کند که :متاسفانه او طرح و برنامه ای برای حل هیچ یک از این موضوع ندارد.
اگر از پروپاگاندای بی سابقه امپراطوری رسانه های لیبرال دموکراسی و همسویی متحدین غربی آمریکا در اروپا با این جریان رسانه ای _که حجم بی سابقه ای محتوی در همین مدت علیه ترامپ بصورت جهانی تولید نموده و در شبکه پیوسته جهانی فضای مجازی اینترنتی و موبایلی و نیز ماهوره ای در حال نشر است_ بگذریم؛ باید گفت که عمدتا و در وهله اول این جریان سازی معطوف به انحراف افکار عمومی داخلی آمریکا، جهانی و کشورها و دولتهای همسو بالاخص در اروپا از احیای این جنبش اجتماعی_سیاسی و یا این انقلاب داخلی _که ریشه در جنبش وال استریت دارد _ و نقش بسیار موثر آن در تغییر نتایج مورد انتظار یک انتخابات مهندسی شده است. موضوعی که کیسینجر در آتلانتیک با اشاره به خلا سیاست خارجی ایالات متحده بدان اشاره می کند :"سیاست خارجی جهان فعلا بلاتکلیف و ناظر انقلاب_داخلی ماست." انقلابی که علاوه بر سست کردن پایه های تمدن لیبرال دموکراسی می تواند همچون دومینویی به دیگر کشورهای حوزه این تمدن در اروپا و یا دیگر دولت های وابسته سرایت کند.
اگر از هشدارهای جورج سوروس راجع به تقویت جریانات راست ملی گرا(نژادی) همسو با روسیه در عرصه اجتماعی و سیاسی اروپا _که این اتحادیه را در معرض هویت جدیدی قرار خواهد داد_بگذریم؛همین ماه مارس بود که ان اپلبام استراتژیست اروپایی هشدار داد که: "ما تا پایان ناتو، پایان اتحادیه اروپا یا شاید پایان نظم جهانی لیبرال، فقط دو یا سه انتخابات فاصله داریم". و حالا بعد از همه پرسی برگزیت بریتانیا _که در نوع خود انقلابی در اتحادیه اروپا تلقی گردید_ انتخاب ترامپ در مهد تمدن لیبرال دموکراسی همچون دومینویی اکنون بلغارستان( «رومن رادف»،نامزد طرفدار روسیه تحت حمایت سوسیالیستها در انتخابات ریاست جمهوری بلغارستان به پیروزی رسید) و بزودی آلمان و فرانسه و دیگر کشورهای عضو سرایت خواهد کرد. موضوعی که فیگارو به نقل از مارین لوپن رهبر جبهه ملی فرانسه بدان پرداخته است : پیروزی ترامپ،به منزله پیروزی مردم برنخبگان است و امیدواراست مردم فرانسه نیزدرانتخابات 2017 از مردم امریکا پیروی کنند
بنابراین در این مرحله گذار دولت در آمریکا تا استقرار و تثبیت آن، تحت الشعاع قراردادن این انقلاب داخلی در آمریکا ، انحراف آن و تغییر و جابجایی شعارها و اولویت ها در کف خیابان های آمریکا و قاب تلویزیون در دستور کار قرار گرفته است و چه بسا هماهنگی هایی در حال انجام است. در چنین روندی ترامپ خواسته یا ناخواسته در یکی از مسیرهای ذیل قرار خواهد گرفت:
1. نفوذ و پیاده کردن او از روی موجی که در نیمه راه مبارزات انتخاباتی بر آن سوار شده و هضم کردنش در ساختار رژیم آمریکا و سوق دادن او بسمت سیاست هایی که درست در نقطه مقابل خاستگاه و مختصات گفتمانی او یعنی جنبش اجتماعی و سیاسی طبقه کارگرهای سفید پوست آمریکاست
بی شک نقش مقامات امنیتی، نظامی و سیاسی هیات حاکمه این کشور در این نفوذ و شکل دهی دیدگاه رئیس جمهور منتخب آمریکا بسیار حائز اهمیت است. فرانسیس فوکویاما نظریه پرداز آمریکایی در همین ارتباط ،بهترین سناریو برای مهار ترامپ را نفوذ و ابعاد آن را اینگونه تشریح می کند:
در بهترین حالت ممکن باید تلاش کرد وی را از فضای توییتر دور کرد تا رئیسجمهوری جدید نتواند همچون زمان مبارزات انتخاباتیاش با توییتهای شیطنتآمیزش جهان را به هم بریزد. ما باید وی را متقاعد کنیم که حفظ متحدان کنونی آمریکا یکی از مهمترین وظایفش است. اینجاست که باید گفت ترامپ نیاز به کابینهای دارد که اعضایش واقعیتهای داخلی و بینالمللی آمریکا را به خوبی درک کنند. ترامپ باید به سوی کارشناسان حوزه سیاست خارجی پل بزند؛ کسانی که در طول دوران مبارزات انتخاباتی از ترامپ دور شدند و از وی بریدند
این به معنای از دست دادن پایگاه اجتماعی و سیاسی عامه و اصلی خود و نیز قرار گرفتن در موضع بشدت آسیب پذیر در برابر حزب رقیب و طرفداران آن_که جزو معترضین اصلی او در کف خیابان هستند_،جامعه نخبگان،جمعیت قومی_نژادی بالاخص سیاه پوستان ،جامعه غیرمسیحیان و...البته بخشی از هم حزبی های مخالف او در جریان مبارزات انتخاباتی است که وضعیت او را در سال های پیش رو بجهت عدول ابتدایی از شعارها و برنامه های وعده داده شده انتخاباتی بشدت آسیب پذیر خواهد نمود.
2. نشان دادن هویت واقعی و پنهان شده در پشت شعارهای انتخاباتی خود و در نتیجه عدول از آنها و اقدام در چارچوب سیاست های کلان رژیم حاکمه و حزب حامی خود. جرمی کوربین در مصاحبه با گاردین در این خصوص می گوید :"مطمئنا یک چیز وجود دارد و آن این است که نه ترامپ میلیاردر و نه محافظهکاران تحت حمایت میلیاردرها، هیچ علاقهای ندارند به مردم اختیار و دسترسی به دنیای آزاد بدهند."
این وضعیت تا حدودی آثار و تبعات گزینه پیشین را دارد و منجر به از دست دادن پایگاه مردمی ترامپ بطور کلی می شود که آثار و تبعات خود را در پیشبرد سیاست های داخلی و خارجی دولت او نشان خواهد داد.با این تفاوت که بر خلاف راه ابتدایی که تحت تاثیر اقتضائات رژیم حاکمه و نفوذ عناصر سیاسی،امنیتی و نظامی تلقی می گردد؛ در این مورد خاص به شخص ترامپ و اقدام فرصت طلبانه و فریبکارانه او در فضای انتخابات بر می گردد و می تواند جنبشی که بعد از 5سال از فاز اجتماعی به سیاسی وارد شده است را وارد یک فاز امنیتی کند که آثار و تبعات آن غیرقابل کنترل باشد.
3. تداوم راه کنونی بصورت باورمندانه به شعارهای جنبش اجتماعی_سیاسی کارگری و تشکیل کابینه متناسب با آن جهت تحقق وعده های داده شده و از همه مهمتر ارتباط مستمر با رهبران مردمی این جنبش و همسو کردن آنان با سیاست های دولت خود.
این راه چه در عرصه سیاست خارجی و چه در عرصه سیاست داخلی آمریکا جزو پرخطرترین راه های ممکن برای ترامپ است. بخش عمده ای از فضا سازی های ویرانگر رسانه ای داخلی و خارجی بعد انتخابات متاثر از چنین نگرانی است.به تعبیر آیت الله آملی رئیس قوه قضاییه در جلسه مسئولان عالی قضایی :اگراین فرد(ترامپ) بخواهد بر آنچه در دوران رقابت به زبان می آورد استوار باشد، دنیا و خود آمریکا را با بحران مواجه میکند.
این موضوع حقیقتی است که هم بعض مقامات عالی اتحادیه اروپا نسبت بدان هشدار داده اند و هم مقامات کنونی ایالات متحده و دیگر نخبگان آن. دبیرکل ناتو به نقل از گاردین در هشدار به ترامپ گفته است: غرب با بزرگترین چالش امنیتی در دوران معاصر روبرو است؛ اتخاذ سیاست یک جانبه برای اروپا و آمریکا گزینه مناسبی نیست. از سوی دیگر اگر از قدرت نمایی های کف خیاباتی مهندسی شده در ایالات های متعدد آمریکا _که از جهتی نیز به منظور منفعل کردن،تعدیل کردن،رام کردن و شکل دادن موضع ترامپ سازماندهی داده شده است_بگذریم؛در داخل آمریکا عملا گزینه های تهدید آمیزی علیه ترامپ روی میز است؛محاکمه قضایی به استناد چند پرونده سابق،درخواست برای رای دادن مجمع الکترال به کلینتون بجای ترامپ،استیضاح ترامپ از سوی هم حزبی ها،کودتای نظامی و حتی ترور او.
ریچارد فورد در همین ارتباط می گوید: با خودم گفته بودم که اگر ترامپ برنده شود از وطنم شرمم میآید.به من الهام شده که در این کشور [بعد از پیروزی ترامپ] یک کودتای نظامی اتفاق میافتد.
و یا آلن لیختمن، استاد علوم سیاسی آمریکایی_ که پیروزی ترامپ را پیش بینی کرده بود_ در اظهار نظری جدید که در واشنگتن پست بازتاب یافته است گفته است: «می خواهم یک پیش بینی دیگر داشته باشم. این بر اساس سیستم نیست، بلکه فقط حدس خودم است. آنها ترامپ را به عنوان رییس جمهور نمی خواهند؛ چون نمی توانند او را کنترل کنند. او غیرقابل پیش بینی است. آنها پنس را دوست دارند، یک جمهوری خواه کاملا منضبط، محافظه کار و قابل کنترل. من کاملا مطمئنم که ترامپ بهانه لازم برای استیضاح را می دهد، چه با انجام کاری که امنیت ملی را به خطر بیاندازد، یا این که به کسب و کار خودش کمک کند».
به هر تقدیر ترامپ در این پساموج سواری در وضعیت بغرنجی قرار دارد که بارزترین ویژگی آن فقدان طرح و برنامه است و تنها گذر زمان نشان خواهد داد که او با انتخاب کدام راه ، خود و آمریکا را به کدام مقصد رهسپار خواهد کرد.»
ارسال نظر