...این قدر یادم هست که پول کتابها را بی معطلی به یک بوتیک کوچک و ساده رساندم که آن روزها برای من آخر همه مراکز خرید و مال های رنگارنگی بود که بعدها دیدم.
همسرم مرد شکاک و بدبینی است، «کجا بودی؟ با کی بودی؟ چرا تلفنت رو جواب ندادی؟ چرا این عطر خاص رو استفاده کردی؟» سؤالات همیشگی او از من است، هرچه می‌کنم به من اعتماد ندارد و بی‌اعتمادی او گاه مرا مجبور به تلافی می‌کند.
چند شب پیش، مراسم عروسی‌ام در تالاری در غرب تهران در حال برگزاری بود که اواخر مراسم در حالیکه تالار خلوت شده بود، برادرهای عروس و دایی‌اش، همسرم را ربودند و ...
پیش از ظهر امروز مرد جوانی با مراجعه به شعبه هفتم دادسرای امور جنایی تهران اظهار داشت که در شب عروسی‌اش، همسرش توسط برادر خانم و دایی همسرش دزدیده شده است.
