تحلیلی بر سیر قهرمان در سینمای مسعود کیمیایی

:«خاتون» با آن خون هایی که صورتش را فرا گرفته بود، سرش را در تشت شیر سینمای قهرمان ساز کیمیایی کرد و شد وصله ناجور پرونده ۴۵ سال فیلمسازی کارگردانش.

«خاتون»؛ وصله ناجور ۴۵ سال قهرمان‌پروری کیمیایی
 

"قهرمان" در سینمای کیمیایی، به تنهایی، بالاتر از خود فیلم های اوست.سید در گوزن ها، نوری در سرب، امیرعلی در اعتراض، رضا سرچشمه در جرم و . . . همگی بالاتر از خود فیلم ایستاده اند.گویا دنیای نوشتاری کیمیایی، ابتدا قهرمانش را می سازد و سپس به دنبال خلق فضاسازی هایی برای آن قهرمانان است.قهرمانان شناسنامه داری که بعضا برخی از آنها در طول فیلم، مسیر تکامل خود را می پیمایند.قهرمانانی که به نوعی مبتنی بر یک فرد گرایی متزلزل شکل می گیرند.اندیشه خود را قبول دارند و می پندارند مطابق با شرایط روز می اندیشند و در این مسیر، از به زبان آوردن اشتباهات گذشته شان ابایی ندارند و این چنین می شود که بسیاری از قهرمانان سینمای کیمیایی، عصیانگرانی هستند که مدام در تقلا برای به بار نشاندن افکار خود در جامعه و آدم های آن هستند."رضا سرچشمه"، یکی از همین افراد است؛ درست مانند رضای "دندان مار" یا حتی نکویی در "محاکمه در خیابان"؛ آدم هایی که چوب افکارشان را می خورند و گاها در یک فضای تضادگرایی مطلق با آرای جمعی جامعه قرار می گیرند و در همین خلاء، سخنانشان، گل درشت جلوه می کند و کارهایشان، توجه خیلی ها را معطوف خود می کند.این قهرمانان، افراد دگمی نیستند، چنین اندیشه هایی هم ندارند اما قانونی نانوشته دارند که یا از خانواده شان برایشان به ارث رسیده و یا از دوران مهجوریت و عزلت.به همین دلیل مخاطب، جذب چنین قهرمانانی می شود؛ آنها می بینند که در روزگار کنونی، این قهرمانان، منطق خاصی دارند که از قضا، آن منطق ها، به نوعی کنشمند است و می تواند در این روزگار هم جواب دهد.

شاید به همین دلایل است که قهرمانان سینمای کیمیایی نباید چندان از بین آدم هایی با تفکرات مدرن و امروزی دهه کنونی باشند که نتیجه اش می شود فیلم ضعیفی چون "سربازهای جمعه" که ضعیف ترین ساخته کیمیایی تا به امروز محسوب می شود حتی پرتشتت تر از "متروپل".

قهرمان در سینمای کیمیایی دو گونه اند؛ با قهرمانانی کنش گرا هستند که افکاری در مسیر تعالی شخصیت خود ندارند مانند رضا موتوری یا رضای رد پای گرگ و یا افرادی هستند که کنش گرا نیستند اما افکارشان، مجذوب کننده است.قهرمانان دسته اول، بیشتر مربوط به سال های نخست فیلمسازی کیمیایی هستند (به استثنای سید گوزن ها) و دسته دوم را فیلم های دو دهه اخیر این فیلمساز شکل می دهند که به نوعی می توان نقطه شروعش را در فیلم "سلطان" به عینه مشاهده نمود.بنابراین از آن زمان تاکنون، قهرمانانان سینمای کیمیایی و احوالات آنها، کمی با فضای روز جامعه غریب می شود در عین حالی که کیمیایی پس از فیلم "سلطان" به شدت تلاش دارد تا داستان هایش و فضای روایتی خود را در اوضاع و احوال جامعه روز نشان دهد و گهگاه به مانند فیلم های "حکم" و "رئیس" (که مصادیق بارز بیگانگی جامعه با قهرمانانشان هستند) در این مسیر دچار افراط نیز می شود.شاید متعادل ترین فیلم کیمیایی در این وادی، "اعتراض" باشد که در اواخر دهه هفتاد ساخته می شود و در آن، جامعه در حال گذاری به تصویر کشیده می شود که به مانند قهرمانانش، بازخوردی از هر گونه آشفتگی محیطی است و این، مختص هر جامعه در حال گذاری است که می خواهد از سنت به مدرنیته کوچ کند و بالطبع قربانیان فکری بسیاری نیز می گیرد.

حال در این بین کیمیایی، ابزارهای مشترکی را برای هر دو مدل قهرمان در نظر می گیرد تا دنیای خود را بیشتر به مخاطبانشان نشان دهند؛ کاراکترهای مستقلی چون نارفیق، اسلحه، عشق بر باد رفته، محله های کودکی، عشق های دوران کودکی و . . . تماما ایزارهایی برای تبیین بیشتر صور اخلاقی در این قهرمانان به شمار می روند.
این دو گونه قهرمان پروری در سینمای کیمیایی، تا "جرم" خود را نشان می دهد اما در "جرم"، "رضا سرچشمه" به نوعی دربردارنده خصایص هر دو گونه قهرمان، در آن واحد است.او هم کنشمند است و هم در لحظاتی در برابر جبر محیطی، آن کنش معقولی که از وی انتظار می رود را نشان نمی دهد؛ یک قهرمان منطق گرایی که چندان با روزگار خود حال نمی کند و گاه در مقام یک شبه روشنفکر نیز ظاهر می شود.

شاید این مدل قهرمان پروری در "جرم" سبب شد تا دامنه انتظارات از کیمیایی قهرمان ساز بیشتر از سال های قبل شود.آن هم در سال هایی که سینمای ایران، کمترین میزان قهرمان داستانی را به خود می دید، کیمیایی می توانست به مانند همیشه اش، پرفروغ باشد اما "متروپل" حدیث نفس دیگری داشت.

فارغ از تشتت های مفرط فیلمنامه، "خاتون" متروپل که به نوعی می توانست با استفاده از محوریت قهرمان زن فیلم، به مانند "سلطان"، جریان ساز شود، به شکلی معکوس عمل کرد."خاتون" شاید با اغماض فراوان، به مرز شخصیت هم نمی رسد.او برای ما آشنا نیست.چیزی چندانی از او نمی دانیم و قرار است به مانند کلیشه ای همیشگی در سینمایی غیر از کیمیایی و دیگر هم نسلان او، از فلاش بک هایی که او در تعریف هایش به گذشته می زند، چیزهایی دستگیرمان شود که آن نکات هم گنگ و ناکارآمد است.

قهرمان در "متروپل" برای نخستین بار در سینمای کیمیایی، تنها جنبه فیزیکالی دارد که دیگر شخصیت های فیلم، به نوعی قهرمان تر از او به چشم می آیند؛ آنها در روزگار کنونی، دغدغه های محسوسی دارند و از بیان آنها مثل تمام قهرمانان سینمای کیمیایی واهمه ای ندارند.با اینکه سود بیشتری از فروش موتورهایی که در سالن سینما پارک کرده اند، نصیبشان می شود اما باز دغدغه سینما را دارند نه پول، نه بیلیارد و نه تجارت اما "خاتون" چه دغدغه ای دارد؟ اصلا دغدغه خاتون چه کمکی به پیشبرد داستان می کند.نه، "خاتون" قهرمانی متعلق به سینمای کیمیایی نیست به همین دلیل است که این روزها، واکنش های شدیدی علیه این فیلم مشاهده می شود؛ واکنش هایی که هیچ گاه بدین شکل برای فیلمی از کیمیایی شکل نگرفته بود.

"خاتون" نه متعلق به دو گونه قهرمان پروری سینمای کیمیایی است، نه آمیزه ای از هر دو است و نه فراتر از آنهاست."خاتون" با آن خون هایی که صورتش را فرا گرفته بود، سرش را در تشت شیر سینمای قهرمان ساز کیمیایی کرد و شد وصله ناجور پرونده 45 سال فیلمسازی کارگردانش.

ارسال نظر

آخرین اخبار