یک طرح جالب در اتوبوسهای BRT +تصاویر
طرحهای تصویرسازی سبک زندگی اسلامی که به همت بسیج شهرداری تهران در اتوبوسهای تندرو تهران نصب شده، مورد استقبال شهروندان قرار گرفته است.
به گزارش گلستان 24 همیشه برای دریافت پیامی آموزنده نیاز به وجود زمان، مکان و شرایطی خاص نیست؛ شاید انتهای یک روزکاری، خسته از مشغله روزانه و در راه خانه هم بتواند زمان مناسبی برای یادگیری یک نکته کاربردی در زندگی باشد.
وقتی در اتوبوسی مملو از جمعیت مجبور میشوید در جستجوی اندکی هوای تازه سر خود را بالا بیاورید پوسترهایی که در بالای پنجرهها نصب شده است خودنمایی میکند.
طرحهای تصویرسازی سبک زندگی اسلامی با موضوعهای آسیبهای تکفرزندی، خرید کالای ایرانی، آسیب قلیان کشیدن، تأثیر شبکههای اجتماعی بروی خانواده، آسیبهای ماهواره و نقش رسانه در خانواده، از اوایل سال 94 به همت بسیج شهرداری تهران در اتوبوسهای تندرو تهران نصب شده که مورد استقبال شهروندان قرار گرفته است. به گزارش فارس، علاقمندان میتوانند برای مشاهده طرحها، صفحه اینستاگرام 1394 sabkezendegi را دنبال کنند.
در ادامه بخشی از طرحهای فوق را مشاهده میکنید:
*خرید کالای ایرانی
خدا بیامُرز پدر بزرگم این ضرب المثل و زیاد میگفت: «چراغی که به خونه رواست به مسجد حرامه». هر موقع میخواست چیزی بخره همیشه از تو محل خودمون میخرید و میگفت: این چهار تا مغازه که گناه نکردن اومدن تو این محل، اگر من و در و همسایه از اینها خرید نکنیم، خدایی نکرده ورشکسته میشن و با کلی بدهی میزارن میرن.
اکثر کاسبها هم مال همین محل خودمون بودن، اونوقت دیگه نمیتونیم چشم تو چشمشون بیاندازیم، از خجالت زن و بچهشون آب میشیم. با یه جستجوی ساده تو اینترنت دیدم این حرف پدر بزرگ رو ژاپنیها خوب بهش عمل کردند.
توجه به خرید کالای ملی در ژاپن، کار رو به جایی رسونده که الان میبینیم تو جهان با وجود اینکه بیش از 120 میلیون جمعیت دارن، سومین قدرت اقتصادی جهان هستند. این یعنی اگه تو هر کشوری، مردم به خرید کالای ملی خودشون رو بیارند منفعتش برای همون مردم و مملکته.
*نماز اول وقت
وقتی صدای الله اکبر در کوچه و پس کوچههای شهر ما میپیچد، نا خودآگاه انسان دلش میخواهد دستی به آب ببرد و با معبود خود خلوتی داشته باشد. البته این حال افرادی است که به قول معروف نور بالا میزنند و کارشون درسته.
وقتی جوانی قامت به نماز میبندد خداوند به وجود آن جوان میبالد و به فرشتهها میفرماید که ببینید این جوان را که چگونه با خلوص نیت، زندگی و کار و بار و همه چیزش را رها کرده و با من خلوت کرده؛ نماز در اصول دین ما قرار دارد و هرکسی میتواند بدون وقت قبلی و هیچ تشریفاتی مقابل بزرگترین معبود عالم بایستد و با او صحبت کند.
نماز خواندن هم در اول وقت فضیلتش چند صد برابر است نسبت به بجا آوردن آن در آخر وقت. امام صادق (ع) میفرمایند: فضیلت خواندن نماز در اول وقت نسبت به تأخیر انداختن آن، مثل فضیلت آخرت بر دنیاست.
*حجاب
میدانید مشکل از کجاست؟ مشکل از مردی است که تیزیِ نگاههای ناجور به همسرش را در همه جا میبیند ولی به روی خودش هم نمیآورد... مردی که برای تأیید شدن توسط دیگران، حاضر است زیباییهای خصوصی همسرش را به اشتراک بگذارد...
مردی که آرایش غلیظ و دلربایی همسرش از نامحرمان در محیط کار، را میبیند ولی فداکارانه او را درک میکند؛ مردی که اگر به همسرش تیکهای بیندازند، فوراً به فکر پایین آوردن فک دیگران میفتد، نه قد مانتوی همسر خود، حالا با این تفاسیر به نظر شما مشکل از کجاست؟
*غربزدگی
بعضی وقتها یکسری لذتها هستن که آدمهای دنیا نچشیدن و نمیتونن خوب درکِش کنند. ما ایرانیها خوب لذت خانواده داشتن و دور هم بودن رو درک کردیم و میکنیم، چون سر سفره پدر و مادر بزرگ شدیم.
بچگی کردیم، با هم مهربونیم، چون ما محبت رو از اصلش، یعنی پدر و مادر گرفتیم. قصه وقتی عوض میشه که یه فرهنگ غربی میاد تو مملکتمون و بعضی وقتها دانسته و یا ندانسته میریم سمتش بدون اینکه بدونیم این فرهنگ چه آسیبی به ریشه و بنیان خانواده میزنه.
خاص بودن خوبه، متمایز بودن خوبه، اما وقتی ندونیم این فرهنگ از کجا اومده، اون وقت میشه تقلید کورکورانه؛ فلسفه اون سگی هم که به جای بچه قراره تو زندگیمون جا خشک کنه میشه حکایت وابستگی کودکی که دلش رو خوش کرده به بادکنکی که هر لحظه امکان داره بترکه.
*پس انداز
انتخاب با خودتان است؛ گروه یک یا دو؟! «گروه یک»، معمولاً درآمد ماهیانه خود را صرف «حالش را بردن» و «خوب دیده شدن در چشم دیگران» میکنند و با دغدغهی آینده، کِیف امروزشان را به فنا نمیدهند.
اما «گروه دو» معمولاً درآمدشان صرف «برطرف کردن نیازهای اولیه» و «پسانداز روز مبادا» میشود؛ و اگر در آخر ماه هم چیزی بماند، بر اساس اولویت خواستههایشان را برآورده میکنند. لازم به ذکر است که دانشمندان معتقدند «گروه دو»ییها در رویارویی با مشکلات، کمتر دچار مشکل میشوند.
*طلاق
در تاریخ واقعه کربلا آمده که: نوعروسِ 17 روزهای بود؛ که با همسرش به کربلا آمده بود و جُز با قبول دو شرط، راضی به رفتن همسرش به میدان کارزار نبود. به همسرش گفت: باید با هم بریم پیشِ قاضی، من در آنجا حرفهایم را میزنم آنوقت رضایت میدهم».
آمدند پیش قاضی و نو عروس شروع به سخن کرد. «آقای قاضی، من آمدهام خدمت شما دو چیز را ضمانت کنید تا اجازه بدهم شوهرم برود. اول اینکه اگر او برود، میدانم شهید میشود؛ اما من جوانم و اینجا کسی را ندارم. شما به من اجازه دهید که بیایم و در خدمت خانوادهی شما باشم. دوم اینکه شوهرم که شهید شود، روز قیامت به بهشت میرود. اینجا باید پیش شما ضمانت دهد که من را هم با خودش به بهشت ببرد».
ضمانت از طرف قاضی (حسین بن علی علیه السلام)، قبول شد. عروس راضی شد و داماد رفت. دست وهب که قطع شد، نوعروس طاقت نیاورد. رفت بالای سر تازه دامادش تا با هم باشند. شریک با معرفتی بود. عروسی که دلش میخواست توی بهشت هم با شوهرش باشد؛ یکی مثل... همسر وهب نصرانی
*خوش اخلاقی
وقتی شما انسان خوش بین و خوش رفتار باشید، دیگر فرقی نمیکند که طرفتان با شما خوب رفتار کرده یا بد، به ضررتان است یا به سودتان، دارید پررویش میکنید یا که نه. در این حالت، مهم نیست طرفتان چگونه باشد، در هر صورت شما باید خوش بین باشید!
نمونه بارز این حالت، در پیامبر اکرم(ص) وجود داشته. پیامبری که با همین ویژگی، سختترین دلها را نرم کرد و سرکشترین افراد را مطیع خود ساخت. امروزه هر چه زندگیها پیچیدهتر و ارتباطها تنگاتنگتر میشود، نیاز به خوش اخلاقی بیشتر حس میشود.
البته، هر کسی در حد و اندازههای وجودی خودش میتواند خوش اخلاق باشد، به شرط آن که کمی عبارت «برای من» و مخصوصاً کلمه «منِ» وجودش را کمرنگتر کند.
*تربیت فرزندان
نه سرو صدا و فریادهای کودکانه بچهها اذیتش میکرد و نه مجبورشان میکرد بنشینند توی خانه، با زبان کودکانه خود بچهها تشویقشان میکرد به بازی و کشتی. وقتش هم که میشد میفرستادشان مسجد که بنشینند پای حرفهای بابابزرگ و بعد بیایند برای مادر تعریف کنند. این جوری، هم از احوال پدرش خبردار میشد و هم بچهها را وادار میکرد به خوب دویدن و جای خوب رفتن و حرف خوب گوش دادن.
هوای بچههایش را داشت؛ میدانست که در کودک، زبان و بازی و تفریح کودکانه میخواهد، این طوری، بچهها هم شجاع بار میآیند، هم صبور و هم زیر بار زور و ذلت نمیروند. مثل حسن و حسین و زینب و امکلثوم
*مطالعه
رمز موفقیت آدمهای خاص، در یک واژه است؛ تأثیرگذاری. بله، هرچه میزان تأثیرگذاری شما روی محیط اطرافتان بیشتر باشد، آدمِ خاصتری هم میشوید. حالا میدانید رمز خاصتر و موفقتر شدن چیست؟! دانستن یا همان آگاهی داشتن.
اما این دانستن، یکدفعه و الکی بوجود نمیآید که! پیشنیازهایی دارد که قدم اولش «مطالعه» یا به عبارت بهتر «عادت به مطالعه» است. آدمهای خاص، مطالعهشان هم خاص است. یعنی هم برای مطالعهی خود برنامه دارند و هم زودتر، بیشتر و هدفمندتر از دیگران مطالعه میکنند.
خلاصه که اگر میخواهید آدم خاص یا همان موفقی باشید، راهش مطالعه، آن هم از همین الان است. راستی «آدمخاص»ها، زمانی «آدممعمولی» بودهاندها.
جام نیوز
احسنت،چی میشه گرگان هم اینجوری شه؟