محیط بانی رو به انقراض است
حفاظت از طبیعت گلستان با دستان خالی
تعداد محیطبانان با توجه به استانداردها و وسعت زیاد منطقه کم است و مشکلات حقوقی و قضایی این قشر جامعه که وظیفه حفظ و حراست از محیطزیست را برعهدهگرفتهاند همچنان حلنشده باقیمانده است.
«میخواهم پلیس شوم. شکارچیها را بگیرم و مجازاتشان کنم.» امیرحسین این جمله را میگوید و میدود با تفنگ پلاستیکیاش «کیو کیو» میکند. در حال دویدن برمیگردد و بلند داد میزند: « قبلاً میخواستم محیطبان شوم.»
نگاهم به بالا پایین پریدنهای امیرحسین است. به سمتم میآید. تفنگش را میدهد دستم. روی پاهایم مینشینم تا هماندازهاش شوم. برایش میگویم که «محیطبان کوچک! تفنگ برای گرفتن شکارچیها به دردت میخورد.» موهایش روی پیشانی و چشمهایش ریخته، نگاهش را به چشمانم قلاب میکند و میگوید: «به درد بابای من که نخورد.»
به بهانه روز محیطبان در تقویم در جمع محیطبانان گلستانی قرارگرفتهام. به سمت ساختمان محیطبانی میرویم. دستان امیرحسین در دست من است و تفنگش را در دست دیگرم حس میکنم. «به درد بابای من که نخورد» ذهنم مدام حرف پسربچه محیطبانی را مرور میکند که سختی کار پدرش را با وسعت قلب بچگیاش حس کرده است.
بوی خیار تازه پوستکرده ایوان محیطبانی را پُر کرده است. یکی از محیطبانان ما را دعوت به نشستن سر سفره میکند. سفرهای با نان و پنیر و چاییهای که بخارهای تازهنفسش نشان از داغی آن دارد.
هنوز سر سفره ساعت دهی محیطبانان نَشسته ام که سفره دلشان باز میشود. یدالله محمدخانی از خودش که میگوید متوجه میشوم محیطبانی را از سال ۷۵ شروع کرده است. او میگوید: «چقدر زود گذشت. اوضاعواحوال از گذشته بهتر شده است ولی هنوز مشکلاتی وجود دارد.» لباس سبزرنگ محیطبانیاش را دوست دارد و حاضر نیست خدمت در آن را به رشوههای گاهوبیگاه شکارچیان عوض کند.
حرمت محیطبانی را نگه میدارم و رشوه نمیگیرم
«اگر میخواستم رشوه بگیرم الآن وضعم خیلی بهتر از این بود. خدا رو شکر که خدا کمک کرده تا حرمت لباسم را نگهدارم» این را میگوید و ادامه میدهد: سختیهای کار محیطبانان زیاد است. من در منطقه حفاظتشده جهاننما کار محیطبانی انجام میدهم. در شروع کار امکاناتی نبود. فقط کولهپشتی خود را میگرفتیم و به منطقه میرفتیم. در برف میخوابیدیم و خیلی مشکلات دیگر.
وی به علاقهمندی خودش و دیگر همکارانش در این شغل تأکید میکند. بقیه همکارانش با سر حرفش را تأیید میکنند. یدالله ادامه میدهد که علاقهمندی ما را در این شغل نگهداشته است. ساعت کاری هم زیاد است. کمبود نیرو محیطبان وجود دارد و فشار حفاظت و حراست بر روی محیطبانان موجود است.
چهره یدالله سوخته است. نشان میدهد زیر آفتاب رنگ پوستش تغییر کرده است. از او در خصوص شرایط یک محیطبان خوب میپرسم که با مهربانی که در لبهایش جا گرفته است، سریع میگوید: محیطبان خوب باید علاقهمند باشد، صداقت در کار، پشتکار و جدیت داشته باشد.
او به تعداد زیاد سلاح هم اشاره میکند و میگوید که جادههای دسترسی به مناطق زیاد و همین باعث شده است شکارچیها راحتتر به مناطق راه پیدا کنند. هر چیزی که در طبیعت از بین برود و آسیب ببیند اکولوژی منطقه دچار آسیب میشود.
از یدالله در خصوص کاربرد اسلحهاش و مشکلات قضایی که میپرسم، امیرحسین سرش را برمیگرداند. انگار او مشتاقتر از من منتظر حرفهای یدالله است. یدالله میگوید: امیدوارم روزی برسد که ما قاضی محیط زیستی داشته باشیم تا نسبت به حیاتوحش دیدی محیط زیستی داشته باشد.
شکارچی زودتر از ما از دادگاه خارج میشود
حرفهای یدالله که به اینجا میرسد، عبدالرضا قربان پور یکی از محیطبان یکم باسابقه خدمت ۲۵ ساله در پارک ملی گلستان خاطراتش را شروع میکند و میگوید: علاقهمند به حیاتوحش بودم. منطقه را هم که به دلیل بومی بودن میشناختم و کارم را شروع کردم. اوایل ۲۴ روز کار میکردیم و در محیط بودیم با حقوق ۳۵۰۰ تومان در سال ۷۰. بعدها هم حقوق به ۸ هزار تومان رسید. در سالهای اولیه واقعاً کار در آن شرایط سخت بود. از زمان حضور خانم ابتکار ساماندهی و امکانات بهتر شده است. اگر ۳ هزار امتیازی برای سختی شرایط کار در نظر گرفته شود اوضاع بهتر میشود.
او به درگیری با شکارچیان و اینکه آنها امکانات بیشتری نسبت به محیطبانان دارند اشاره میکند و ادامه میدهد: قوانین قضایی کافی نیست و حمایتهای کمی از محیطبانان انجام میشود. آنها دلگرم نیستند. مجازات شکارچیان باید بیشتر شود. گاهی شکارچی زودتر از ما از دادگاه بیرون میآید.
باید خیلی از مسائل محیط زیستی و منابع طبیعی در مدارس و کتابها آموزش داده شود. اگر محیطزیست، منابع طبیعی و حیاتوحش بین مردم شناخته شود میتوان به آینده امیدوار بود.
عبدالرضا همچنین به افزایش شکار اشاره میکند و میگوید: باید در کل کشور ۱۳ هزار نیرو محیطبان داشته باشیم که در حال حاضر این تعداد نیرو حداقل ۲۷۰۰ محیطبان است. با همین شرایط ما در پارک ملی گلستان منطقه را موردحفاظت قرار دادهایم و این مردانگی محیطبانان ما را نشان میدهد. شکارچیها همفکر میکنند که شکار برای زدن است. وضعیت شکار نسل جانوران را در آینده به خطر میاندازد.
قربان پور باانرژی حرف میزند و با تمام وجود از شغلش که عبادت خدمت در جامه محیطبانی است میگوید. او به فرهنگسازی هم اشاره میکند و معتقد است باید خیلی از مسائل محیط زیستی و منابع طبیعی در مدارس و کتابها آموزش داده شود. او میگوید: اگر محیطزیست، منابع طبیعی و حیاتوحش بین مردم شناخته شود میتوان به آینده امیدوار بود. برای مردم اصلاً اهمیتی ندارد که در محیطزیست اشغال بریزند. شکار و چنین مسائلی باید با ایجاد فرهنگسازی اتفاق بی افتد.
محیطبان علاقهمند نباشد بیشتر از دو سال دوام نمیآورد
امیرحسین کنار سفره چشمانش را به لبهای محیطبانانی که در حال صحبت هستند دوخته است و با دقت حرفهایشان را گوش میدهد. جملات زیادی سر سفره ردوبدل میشود اما آن چیزی که مشخص است، جنس حرفهای محیطبانان یکی است. آنها از دغدغههای معیشتی و محیط زیستی خود میگویند و علاقهمند به کارشان میدان را خالی نمیکنند.
خوردن ساعت دهی تمامشده است اما حرفها همچنان ادامه دارد و کسی از جای خود تکان نخورده است. «سید جواد میرمحمدحسینی» یکی دیگر از محیطبانانی است که ۱۶ سال از عمر خود را در لباس محیطبانی بوده است و در حال حاضر در دهنه محمدآباد علیآباد مشغول به کار است. او میگوید که «اگر کسی در این کار علاقهمند نباشد بیشتر از دو سال دوام نمیآورد» و ادامه میدهد: مشکل اول محیطبانان معیشتی، حقوق و مزایا است. محیطبان تنها قشری است که در این جامعه بیشتر در اختیار محیط کار است تا پیش خانواده خود باشد.
واقعاً ما محیطبانان گونه رو به انقراض هستیم. محیطزیست محکومبه نابودی است و یک حامی میخواهد و اگر اینطوری پیش برود محیطزیست آینده خوبی ندارد
وی از تجهیز شدن امکانات و خودروها و موتورها میگوید و معتقد است که انگیزه و امکانات باید باهم فراهم باشد. «همه فکر میکنند ما شوخی میکنیم حقوق متناسبی با سالهای خدمت زیاد و شرایط سختی کار نمیگیریم. تجهیزات هر چه باشد ولی انگیزه نباشد چه فایده دارد؟» این را میگوید و از حمل سلاح چند کیلویی تعریف میکند و ادامه میدهد: شکارچی حق دارد از اسلحه خود استفاده کند ولی برای ما قانون استفاده از سلاح، سختترین شرایط را برای ما گذاشتهشده است. همین باعث شده بعضی محیطبانان ما محکومبه پرداخت دیه شدهاند. واقعاً ما محیطبانان گونه رو به انقراض هستیم. محیطزیست محکومبه نابودی است و یک حامی میخواهد و اگر اینطوری پیش برود محیطزیست آینده خوبی ندارد.
مدیرکل سازمان حفاظت محیطزیست گلستان بارها اعلام کردهاند که ۳۵۰ پست سازمانی این مجموعه خالی است و تعداد محیطبانان موجود برای فضای ۲۰ هزار کیلومتری گلستان کافی نیستند و همین مسئله فشار را برای دیگران به وجود آورده است و همچنین اگر مشکلات ما در خصوص جذب محیطبان حل شود معضلات حفاظتی هم حل خواهد شد.
درد و دلهای محیطبانان که تمام میشود به محوطه محیطبانی میآیم. از محیطبانان خداحافظی میکنم. تفنگ امیرحسین هنوز پیش من است. «میخواهم پلیس شوم. شکارچیها را بگیرم و مجازاتشان کنم.» امیرحسین این جمله را میگوید و میدود با تفنگ پلاستیکیاش کیو کیو میکند. در حال دویدن برمیگردد و بلند داد میزند: «قبلاً میخواستم محیطبان شوم.»
هرچند که وعده مسئولین در گلستان و کشور تا حدی جامه واقعیت به خود گرفته است اما همچنان مشکلات زیادی برای محیطبانان حلنشده باقی است. مشکلاتی که علاقهمندی و خدمت صادقانه سبز پوشان حافظ محیطزیست را در تمام این سالها کم نکرده است.
خبرنگار: مریم رضایی/مهر
ارسال نظر