بازیگر نقش ابرهه: قدرت شیر ابرهه نجاتم داد
آرش فلاحتپیشه گفت: نقد مسعود فراستی درباره فیلم محمد رسولالله(ص) بشدت دردناک و بچهگانه بود. زمان فیلمبرداری آنچنان اضطراب داشتم که با نگاه به تصویر شیر بالای سر «ابرهه» احساس قدرت کردم و همین قدرت «شیشه رو» را کنترل میکرد.
به گزارش گلستان 24، همه عوامل پروژه «محمد رسولالله (ص)» حضور خود در اثر جهانی مجید مجیدی را به نوعی دعوت پیامبر رحمت میدانند و آرش فلاحت پیشه نیز از این قاعده مستثنی نیست. زمانی که به دعوت ما به خبرگزاری آمد و نزدیک به سه ساعت باهم گپ و گفت کردیم بیش از همه چیز برایش واکنش تماشاگران مهم بود و عنوان میکرد وقتی قرار شد بعد از چند بار تست دادن و منتفی شدن حضورش در فیلم، بالاخره نقش ابرهه به او برسد بسیار نگران نحوه بیان دیالوگهایش بود، دیالوگهایی که با هزار مشقت آنها را حفظ کرد اما تغییر یکباره آنها بزرگترین غافلگیری را در گرمترین نقطه جهان برایش رقم زد.
_چقدر این نقش برایتان خاص یا عجیب به نظر میرسید چرا که در سینما این نقش به تصویر کشیده نشده بود.
این نقش ما به ازای بیرونی در تاریخ داشته اما ویژگی خاص اش این بود که در سینما به تصویر کشیده نشده بود.
_آیا با خود مجید مجیدی صحبتی در مورد نقش داشتید ؟
به طور مستقیم که با او صحبت نمی کردیم. اما مطالعههای خودم و افرادی که واسطه بودند این فهم به وجود میآمد. البته افرادی که در این زمینه اطلاعات داشتند نیز کمک خوبی برایم بودند.
قسمت های اصلی در کرمان فیلمبرداری شده بود. در آفریقا فقط برای گرفتن پلان های مربوط به فیلها رفته بودیم که بسیار هم شرایط سختی بود. درنزدیکی شهری به نام ژوهانسبورگ که در آن حضور داشتیم پارک بزرگی بود که افراد محلی نیز به دلیل گران بودناش نمی توانستند وارد آن شوند.
* «شیشه رو» نام فیل دوستداشتنیام بود که سوارش بودم
فیلها تربیت شده بودند که همواره مسئولشان همراه ما بود. من نیز صبح تا بعد از ظهر کاملاً بر روی فیل سوار بودم آن ها احساس میکردند که نباید از حیوان زیاد کار کشید و به محض این که متوجه می شدند حیوان خسته شده فیلمبرداری را متوقف می کردند. واقعاً با این حیوان کم کم دوست شدم تا بتوانم آن را کنترل کنم. نامی که برایش گذاشته بودند «شیشه رو» برگرفته از یک فیلم اساطیری بود. زمانی که صحنه های جنگ می رسید حیوان می ترسید و مکن بود هر عکسالعملی نشان دهد در نتیجه کنترل آن با بزرگی که دارد کار دشواری است.
* اگر خلقی وجود ندارد سهم بازیگر در عالم هنر کجا است؟!
_به عنوان بازیگر چه کار می کردید تا امضاء خود پای کار هایتان باشد و از طرفی آنچه را که کارگردان خواسته انجام دهید؟
هنوز این بخش سینما برایم غیر قابل درک است که کارگردان در مواقعی با بازیگر تبادلی ندارد البته افرادی چون رضا میرکریمی درست به این موضوع وارد می شوند جنس تمرین های او با بازیگرش از جنس تمریناتی است که در تئاتر شاهد هستیم. متاسفانه برخی از بزرگان در سینما حرفهایی مبنی بر این که چیزی تحت عنوان خلق کردن توسط بازیگر وجود ندارد می زنند که باعث تعجب من است! اگر بدین معنی باشد که ما دائم درحال تقلید هستیم که قطعاً غلط است. پس سهم بازیگر کجا است؟ خلق کردن در جایی اتفاق میافتد که بازیگر و هر هنرمند دیگری از روح خود در آن هنر بدمد و چیزی را به یادگار بگذارد توضیح جزء به جزء اش کمی سخت است بیش از همه باید آن را درک کرد.
*نمیتوان برای مجیدی بهانه تراشی کرد
_تمرینات بازیگران بر عهده چه کسی بود چون به نظر مجیدی مجیدی نمی توانست در چنین پروژه ای تماماً با بازیگر در ارتباط باشد؟
بله کارها تقسیم شده بود تمرینات بر عهده بیژن میرباقری بود. من هم شنیده بودم که مجید مجیدی به شدت فرد جدی در کار هستند البته این جدیت در مورد نگاه شان در بازیگری بیشتر از آنجایی نشأت می گیرد که خودشان بازیگر هستند. بازیگر نمی تواند برای چنین کارگردانی بهانه تراشی کند چرا که به خوبی متوجه می شود که آیا بازیگر بهانه های رایج رامیآورد یا واقعاً دلیل محکمی در پس حرفش وجود دارد؟! از زمان کودکی و نوجوانی کارهای مجید مجیدی را دوست داشتم کمکم که بزرگتر شدیم متوجه شدم فیلمهایی که دوست داشتم به کارگردانی مجید مجیدی است.
*مجیدی با صدای بلند گفت: بیژن این چه وضعی است؟!
جدیت مجیدی کار را کمی برای بازیگر سخت می کرد. در زمانی که نوبت به فیلمبرداری رسید داشتم تمرین میکردم. حسن ادریس که مترجم بود نیز در صحنه حاضر بود از سوالی در مورد دیالوگ ها پرسیدم که او چند صفحه به عقب رفت و جواب من را داد من دوباره گفتم: «نه حسن جان منظورم آنجا نیست» در همین حین مجیدی هم ایستاده بود و ما را نگاه می کرد. مجیدی احساس کرد که من آماده نیستم و این سوال ها را می پرسم. کمی عقب رفت و به یکباره با صدای بلند گفت: «بیژن این چه وضعی است؟ آرش چرا حفظ نکردی؟» من هم در این شرایط فرصت نشد که بگویم آقای مجیدی ما در حال تمرین هستیم و او دو صفحه عقبتر از صحنه ای را که می خواهیم بگیریم به من گفته است. در مجموع او حرف هایش را زد و رفت من هم تنها با خود فکر می کردم که چه کار باید کنم!!
*قدرت شیر ابرهه نجاتم داد
_فکر می کنم با این اتفاق کمی شرایط سختتر شد چرا که نزدیک به گرفتن پلان مورد نظر هم بودید؟
درست است. اما از آنجایی که من متولد مرداد هستم و حیوان مورد علاقه ام شیر است زمانی که سر صحنه رفتم دیدم که در بارگاه ابرهه که قرار است من در آنجا بنشینم و حرف بزنم حجمی از یک شیر طراحی شده است. این حجم از شیر به من آرامش بسیار زیادی داد که از قدرت می آمد. در حقیقت قدرت شیر ابرهه نجاتم داد.
هنگام فیلمبرداری به تمام داشته هایم فکر کردم رفتار چند لحظه پیش مجیدی در ذهنم مرور می شد و ناخود آگاه استرسی در وجودم رفت و آمد می کرد. از دور نگاهم به مهدی پاکدل افتاد که او هم پر از استرس بود. پلان گرفته شد و بعد از پایان این صحنه مهدی پاکدل را دیدم که بسیار خوشحال است و رفتار مجیدی که راضی بود و تشویق کرد و سایر افراد هم همین کار را انجام دادند و من گویا باری را به روی زمین گذاشته ام. واقعاً شرایط سختی بود. عدم تسلط بر این زبان خاص این سختی را دو چندان می کرد. واقعاً سعی کردم تک تک واژگان را درک کنم و حفظ نکرده بودم. زمان فیلمبرداری آنچنان استرس داشتم که با نگاه به تصویر شیر بالای سر «ابرهه» احساس قدرت کردم و همین قدرت بود که «شیشه رو» را کنترل میکرد.
_حالا که این فیلم تمام شده است چه حسی نسبت به آن دارید؟ به هر حال پروژه «محمد رسول الله» کاری ویژه محسوب میشود.
واقعاً حس عجیبی است. اینکه در گوشه ای از این فیلم حضور داشته باشی بسیار لذت بخش و خاص است. برخی از بازیگران واقعاً به واسطه تدوین حضور کمرنگی داشتند اما باز هم خوشحال بودن از کوچکترین حضورشان در فیلم.
* با اصرار به مجیدی خودم را از شیشه رو پرتاب کردم
_آیا صحنه ای مربوط به تو وجود دارد که حذف شده باشد؟
خیلی کم اما در آفریقا صحنهای هم وجود داشت که من باید از روی فیل به پایین پرت می شدم و من هم با جدیت می خواستم که شخصاً اینکار را انجام دهم و زمانی هم که مجیدی تاکید کرد که بدلکار این کار را انجام دهد نپذیرفتم و خواستم که خود این کار را انجام دهم. روی چیزی که قرار بود از بالای فیل به روی آن پرت شوم پرده سبزی انداخته بودند من دو دفعه این کار را انجام دادم که واقعاً سخت بود. نصفه روز طول کشید که فقط مجیدی را راضی کنم که خودم این کار را انجام دهم و از بدلکار استفاده نشود. که در نهایت این اتفاق افتاد اما در فیلم استفاده نشده است!.
*مجیدی تصاویر ساده را به گونهای دیگر فیلمبرداری میکرد
_برخی از سر ناآگاهی مخالفتهایی با بخش هایی از فیلم دارند نظرتان چیست؟
با دوستان هم که صحبت می کردیم همه این نظر را داشتند این فیلم بسیار فیلمنامه ساده ای دارد وتاریخ را روایت کرده است. همان مسائل که نسبت به آن ها آگاهی داشتیم در فیلم نیز رخ می دهد. به نظرم صحنه های ساده را مجیدی آن طور رقم میزد که ویژه می شد و تصاویر رنگ و لعاب دیگری می گرفت.
*نقد فراستی بچهگانه بود/ موسیقی و فیلم در هم تنیدهاند
برایم نقد مسعود فراستی به شدن دردناک بود. با تمام احترامی که برای او قائل هستم باید بگویم که خیلی این نقد بچه گانه بود. کم لطفی زیادی به فیلم شد در مقام یک منتقد باید به مسائل اساسی تر نگاه کرد. فرد دیگری انتقادش این بود که موسیقی ضعیف است چرا؟ تنها به این دلیل که از سالن سینما وقتی بیرون آمده چیزی از موسیقی در ذهنش باقی نمانده است. موسیقی های دنیای سینما در شرایط کنونی آنچنان در فیلم تنیده می شود که به عنوان یک اثر جدا نباید خود نمایی کند.موسیقی نباید قامت بالاتری از خود فیلم داشته باشد.
_ با توجه به این که فیلم را دیدهاید کدام صحنه برایتان ویژه است؟
صحنه ای که مربوط به بازی ساره بیات می شود شاید هم یکی از دلیل هایش مربوط به بازی خوب او است. هیچ وقت این صحنه را نمیتوانم فراموش کنم. یکی دیگر از اتفاقات خوب این فیلم این بود که متوجه شدیم نام محمد نامی غیر عربی بوده است چرا که در زمان خودش اعراب با این نام غریبه بودند. همین شرایط برای نام علی هم وجود دارد.
_از بازی خودتان راضی بودید؟
بله اما زمان دیدن فیلم چنان در کل ماجرا غرق شده بودم که دیگر به خودم فکر نمی کردم.
ارسال نظر