پویش مردمی تنهامسیر
عاشورا و ظهور،دو بال سرخ و سبز
عاشورا و ظهور دو وجه یک حقیقت هستند.
گلستان24-علی صادقی نیا:ما شیعیان زخمی بر پیکر خود داریم که هزار وسیصد و اندی سال است روح شیعه را آزده است. اما همیشه باعث رشد و حرکت این مذهب شده است. در طول تاریخ و در دورههای متفاوت تاریخی، شیعیان با توجه به واقعه عاشورا و البته نظر ولطف حضرت سیدالشهدا توانستهاند تنه اصلی شیعه را حفظ کنند و در مقاطعی شیعه را نیز گسترش بدهند. این واقعه عظیم چه در دل خود دارد که از سال 63 هجری تا به امروز، هر روز را عاشورا کرده است؟ حسین(ع) که بود که عالم را دیوانه خود کرده است؟
نگاه به تاریخ عاشورا در دل شیعه شور و نشاطی را ایجاد میکند که آن را به حرکت واداشته است. نشاطی که از عاشورا برمیآید صرفا یک هیجان نیست، بلکه در طول تاریخ این نشاط گسترش پیدا کرده است، نشاط فلسفه تاریخی به شیعیان داده است. نشاط به معنی خروش و حرکت به سمت تحقق اهدافی که از ازل بشر به دنبال تحقق آن است. واضح است قومی که میخواهد آرزوی هزاران ساله ی انبیا را محقق کند، باید نشاطش برآمده از یک عقبه ی تاریخی باشد، نشاط فلسفه تاریخی داشته باشد. تاریخ یک روی ماجراست، روی دیگر سکه ظهور و تصویر کردن آینده است. این دو از هم جدا نخواهند شد.
نخست به این میپردازیم که تاریخ ما چگونه بوده است. البته این ادعا که بخواهیم تاریخ را شرح دهیم ادعای بزرگی است اما به صورت مجمل از پیامبر اکرم تا حضرت سیدالشهدا و فرزند بزرگوارشان امام سجاد(ع) را مورد بازبینی قرار میدهیم تا جایگاه عاشورا را در تاریخمان بهتر درک کنیم.
وجود مبارک پیامبر عظیم الشأن اسلام حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی(ص)، وقتی حکومت اسلامی را تشکیل دادند و دین خدا را در سطح جامعه داری مطرح کردند. همه انبیا تبلیغ چنین حکومت و چنین دینی را میکردند. دینی که بتواند همه امورات زندگی بشری را تحت لوا خود قرار دهد. به جز چند پیامبر که حاکم بودند بقیه پیامبران شخص اول حکومت به حساب نمیآمدند، مخصوصا پیامبران صاحب کتاب و شریعت بودند. در زمان رسول اکرم(ص) امورات تحت نظر ایشان بود و هیچ انحرافی در دین رخ نداد. پس از رحلت جانسوز ایشان اتفاق مهمی افتاد؛ سقیفه. این اتفاق مسیر جریان حق را با مشکل جدی مواجه کرد.نتیجه سقیفه این بود که به جای اینکه ولی معصوم در رأس حکومت باشد، خلیفه در رأس حکومت قرار گرفت.
در هر صورت در زمان خلافت خلفا انحراف شدیدی رخ نداد. به چند دلیل: 1. حضرت امیرالمونین امام علی(ع) در امورات تا حدودی دخیل بودند و جلوی وقایعی که انحراف شدید را رقم میزد، میایستادند. 2. ایشان توانایی صحبت در جامعه و در مجالس خصوصی را داشتند، لذا اگر در جایی انحرافی ایجاد میشد امام از این راه میتوانست روشنگری کند و خواص را آگاه کند. 3. مردم پیامبر را دیده بودند و نمیشد شخصیت ایشان را زیاد تحریف کرد. درست است که جعل حدیث و وقایع دیگر ضربه بزرگی را به اسلام زد اما در 25 سال اول به دلایلی که ذکر شد انحراف شدیدی رخ نداد که امام بخواهد با آن مقابله کند. البته امام باید با هر انحرافی مقابله کند ولی در آن دوره این انحراف برای مردم آشکار نبود و نمیشد اقدام زیادی انجام داد. به هر حال خلافت به حضرت امیر میرسد.
مردم پشت در خانه ایشان تجمع میکنند و درخواست میکنند که خلافت را بپذیرد. اما امام قبول نمیکند و شروطی را تعیین میکنند. حرف اصلی امام در آن روزها این بود که مگر مردم جانشینی پیامبر را از ایشان گرفته بودند که حالا بخواهند دوباره برگردانند. یکی از جاهایی که حضرت علی(ع) به روشنگری پرداختند همینجا بود. مسئله را در حد ولایت مطرح کردند و خلافت را راه اشتباه میدانستند. نهایتا حضرت امیرالمونین زمام حکومت را در دست میگیرد. در دوره خلافتشان با چند مشکل اساسی مواجه بودند، یکی از این مشکلات ادعای حکومت معاویه بود. میگذریم از اینکه چرا و چگونه جنگ علیه امام علی (ع) آغاز کرد. معاویه در جنگ صفین نمیتواند حکومت امیرالمونین را از بین ببرد، به چند دلیل:1. معاویه پایگاه اجتماعی در ممالک اسلامی یا نداشت یا به حد امیرالمونین نبود. 2. معاویه توانایی مقابله با قدرت امام علی(ع) در میدان مبارزه را نداشت، هم به لحاظ نظامی هم به لحاظ فکری،فرهنگی، سیاسی، اجتماعی. معاویه نمیتواند در زمان امام علی(ع) قد علم کند. بعد از فتنه خوارج و شهادت مولا و پیشوای ما حکومت به دست فرزند بزرگ ایشان میرسد.
کریم اهل بیت وجود مبارک امام حسن مجتبی(ع) زمام حکومت را در دست میگیرد. در این زمان معاویه هم پایگاه اجتماعی برای خود به وجود آورده است و هم از قدرت تطمیع خود استفاده میکند. سرانجام امام حسن(ع) و برادرشان امام حسین(ع) به امضا نمودن صلح نامه میان خود و معاویه رضایت میدهند. اما این صلح نامه فقط یک صلح نامه نبود، یک زنگ خطر بود که در تاریخ روشن شد. در آن دوره تاریخی انحراف برای معصوم عیان بود ولی شرایط اجتماعی به گونهای بود که جامعه توانایی فهم این انحراف را نداشت. حالا یک نفر آمده و میخواهد ریشه جریان حق را از بین ببرد. چه باید کرد؟ پیامبر، اسلام را مدتی در سطح نهضت اداره میکردند و بعد از به دست آوردن حکومت این نهضت تبدیل به نظام شد. در دوره امام حسن(ع) معاویه سعی داشت تا این نظام را از بین ببرد. اما امام، اسلام اصیل را از سطح نظام به سطح نهضت برگرداندند. نهضت چند عیب نسبت به نظام دارد: 1. نمیتواند امور را بر اساس آرمان خود تنظیم کند. 2. زندگی برای افراد سخت و مخفیانه است. 3. حکومت وقت سعی در از بین بردن این نهضت دارد 4. نهضت به لحاظ نظامی و سیاسی و... ضعیف تر از نظام است. اما با این وجود نهضت چابکی بهتری دارد. به این معنا که حکومتی که مخالف این جریان است به راحتی دیگر نمیتواند این جریان را از بین ببرد. وقتی میگوییم امام حسن(ع) اسلام را از سطح نظام به نهضت تبدیل کرد منظور همین است. معاویه دیگر نمیتوانست به راحتی این اسلام را از بین ببرد هرچند دیگر اسلام قدرت قبلی خود را نداشت.
با شهادت امام حسن مجتبی(ع) و بعد از آن مرگ معاویه حکومت به دست یزید میرسد. در این دوره خیلی از شرایط عوض میشود. اولا انحراف تا زمان معاویه به قدری نبود که امام حسن(ع) بتواند علیه معاویه جریان اجتماعی ایجاد کند. ولی یزید علنا اسلام را زیر پا میگذاشت. ثانیا در دوره امام علی(ع) امام معصوم در حکومت دخالت داشت و میتوانست روشنگری بکند، ولی حضرت سیدالشهدا در حکومت دخیل نبود، باید مقابله حداکثری میکرد. ثالثا در دورههای قبلی اسلام اصیل در سطح نظام بود ولی در این دوره اسلام اصیل نهضت بود و یکی از ویژگیهای نهضت این است که برای احقاق خواستهها باید دست به مقابله جدی با حکومت زد. رابعا تا قبل از یزید حکام ملل اسلامی انحراف داشتهاند با شدت و ضعف. ولی یزید خط و ریل قطار اسلام را عوض کرد. این را نمیشود با روشنگری ابتدایی و با زبان نرم حل کرد. این چهار دلیل، دلایل اصلی قیام امام حسین (ع) به شمار میروند. در دوره حضرت امیر انحراف از ولایت به خلافت بود ولی این دوره انحراف از خلافت یا هرچیز دیگر به سلطنت و چیزی غیر از اسلام بود. اینجا بود که امام حسین(ع) باید قیام میکرد و این حکومت را اصلاح میکردند. هدف این بود، حالا اگر به حکومت کوفه میرسیدند که پیروز شده بودند اگرهم به شهادت میرسیدند بازهم پیروز شده بودند.
بعد از شهادت سیدالشهدا، فرزند ایشان وجود مبارک امام سجاد(ع) و حضرت زینب کبری(س) این حرکت بزرگ را برای مردم تفسیر کرده و حکومت یزید را متزلزل کردند. امام هم با اعمالی چون تعلیم دعا و معارف و تربیت شاگرد و... سعی داشتند تنه اصلی تشیع را حفظ کنند. از پیامبر تا امروز همواره اصل بر حفظ هویت شیعه بوده است، حفظ تنه اصلی این درخت تنومند. از حضرت سیدالشهدا تا به امروز هرجا که شیعه در خطر بوده است مجالس روضه امام حسین(ع) توانسته است تنه اصلی این درخت بزرگ را حفظ کند و از گزند دشمنان داخلی وخارجی در امان بدارد. حالا بهتر متوجه میشویم وقتی از عبارت نشاط تاریخی استفاده میکنیم به چه مفهومی است.
حال این پرسش مطرح میشود که حرکت تاریخی بزرگ چه مسیری را طی کرده است و غایت و هدف آن چیست؟ در دوره پیامبر یک بار نظام اسلامی به معنای اتم کلمه محقق شده است. ائمه بزرگوار ما سعی داشتند تا جامعه را به همان دوره بازگرداند و حتی فراتر از آن. ائمه از یک دین و حکومتی خیالی حرف نمیزدند بلکه از چیزی سخن میگفتند که یک بار تجربه شده بود. این همان مفهوم جامعه ظهور است. جامعه ظهور را جامعهای تعریف کردهاند که همه امورات در آن بر اساس دین اداره میشود. اگر اینگونه به این موضوع نگاه کنیم پس همه ائمه در راستای تحقق بخشیدن به ظهور تلاش میکردند. با این تفاسیر عاشورا نیز در راستای زمینه سازی برای محقق شدن جامعه ظهور بوده است.
اگر بپذیریم که عاشورا برای زمینه سازی ظهور بوده است آنگاه گریه و بکاء بر آن واقعه بزرگ هم کمک بزرگی خواهد کرد. در دوره فعلی هر فعلی مرتبط با فهم عاشورا باشد برای ظهور زمینه سازی میکند. به عبارت بهتر عاشورا و ظهور دو وجه یک حقیقت هستند. جدا کردن این دو مفهوم ممکن نخواهد بود. بی دلیل نیست که وقتی حضرت صاحب الزمان ظهور میکنند خود را با نام جد شهیدشان حضرت سیدالشهدا، امام حسین(ع) معرفی خواهند کرد.
ارسال نظر