گفتوگو با دانشجوی نیجریهای که به واسطه آیت الله زکزکی شیعه شد
روایت خواندنی یک شاهد عینی از تلاش سی ساله «شیخ زکزکی» برای ترویج «اسلام ناب محمدی » در نیجریه
حتی کسانی که تحت تاثیر تبلیغات ذهنیت خوبی نسبت به شیعیان ندارند، میگویند که عجیب است که فلان کس خیلی آدم خوبی است و شیعه نیز هست. همین روند به مرور ذهنیت آنها را اصلاح میکند. یک بار کسی به من گفت که تو آدم مهربان و محترم و خوبی هستی، چه طور شیعه هم هستی؟! من در جوابش گفتم که این تشیع است که مرا خوب کرده.
به گزارش گلستان24، بیش از سه سال پیش زمانی که در مالزی دانشجو بودم، با جوانی برخورد کردم که او نیز در یکی از دانشگاههای کوالالامپور تحصیل میکرد. یک روز در نماز جماعت کنار یکدیگر قرار گرفتیم و هر دو متوجه شدیم که نحوه ایستادن و قرار دادن دستهایمان شبیه یکدیگر است. بعد از نماز با هم دست دادیم و مشغول گفتگو شدیم. بعد از چند دقیقه متوجه شدم که از ماجرایی حرف میزند که من هیچ اطلاعی از آن ندارم. صفای باطن و صداقت گفتارش جذبم کرد و موجب شد تا از او درخواست کنم که گفتگوی مفصل تری داشته باشیم و من آن را ضبط کنم. متن زیر پیاده شده ترجمه این گفتگو است که اکنون پس از بیش از سه سال مرا به خود فراخوانده و شرایط امروز نیجریه مرا بر آن داشت تا برای انتشار آن قدمی بردارم.
معمولا اینگونه است که ما جذب گفتگوهایی می شویم که مصاحبه شونده یا فردی سرشناس باشد یا تحلیل گری متخصص. متن زیر گفتگویی است با یک دانشجوی گمنام که در فن تحلیل صاحب تخصص نیست. او یکی از تازه شیعه های نیجریه است که آنچه که در آن دیار گذشته را با گوشت و پوست لمس کرده. این ویژگی باعث می شود تا او موضوع را از زاویه ای شرح دهد که احتمالا تحلیل گران مسایل آفریقا آن را اینگونه ندیده اند. بیان او ساده و بی آلایش و خالی از ملاحظات و ظرایف و پیچیدگی های سیاستمداران است. لذا کل گفتگو را بدون هرگونه دخل و تصرف و تغییر پیاده و ترجمه کردهام.
امروز نمیدانم مختار کجاست و چه میکند. اگر سالم و در قید حیات است برایش آرزوی طول عمر و عزتمندی دارم و اگر همراه صدها هموطنش بر خاک افتاده از خداوند میخواهم با سالار شهیدان همنشینش بفرماید.(آذرماه ۹۴)
***
بسمالله الرحمن الرحیم، خوشحالم که امکان این گفتگو فراهم شد و از تو ممنونم که به اینجا آمدی و این زمان را اختصاص دادی. من در مورد سه موضوع اصلی کنجکاوم که از تو بشنوم. یکی شخص یا جریانی که عامل اصلی حرکت شیعی در نیجریه بوده و دیگری داستان گرایش خودت به این مذهب و دیگری چالش ها و برخورد هایی که با دوستان قدیمی، خانواده و دیگر افراد اهل سنت داشتی و داری. خواهش می کنم از هر جا که مناسب میدانی شروع کن، من هر جا سوالی داشتم می پرسم.
مختار: بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آل محمد، شخصی که می خواهم درباره او صحبت کنم ابراهیم یعقوب زکزاکی است. همزمان با انقلاب ایران در سال ۱۹۷۹ او دانشجوی رشته اقتصاد در یکی از دانشگاههای نیجریه و رئیس انجمن دانشجویان مسلمان آنجا بود. در آن زمان هر دانشگاهی یک انجمن دانشجویان مسلمان داشته که تمامی آن انجمن ها با یکدیگر مرتبط بودند و زکزاکی رئیس گروه مرکزی و به عبارتی منتخب تمامی آن انجمن ها بود و در حقیقت رهبر تمام آن گروه ها بود. در آن زمان اخبار انقلاب ایران در تمام دنیا پخش می شد و همه خبردار شده بودند که یک انقلاب به نام اسلام در ایران در حال وقوع است.
در اینجا بود که نمایندگان انجمن دانشجویان مسلمان به این فکر افتادند که ما باید یک نماینده داشته باشیم که به ایران برود و از طرف دانشجویان مسلمان نیجریه شاهد این انقلاب باشد. دانشجویان از میان خودشان پول جمع کردند و ابراهیم یعقوب زکزاکی را به نمایندگی از جامعه اسلامی نیجریه به ایران فرستادند. در خلال این سفر بود که او با تشیع آشنا شد و با علما و محققان شیعی گفتگوکرد و تمامی اطلاعات لازم در مورد تشیع را کسب کرد و با حقایقی تازه از باورهای شیعی روبرو شد. اودر حالی به نیجریه برگشت که آدم جدیدی بود با اهداف جدید و باورهایی جدید. او با تعداد بسیار زیادی از پوستر های آیت الله خمینی به نیجریه برگشت و آنها را میان مردم توزیع کرد. در آن زمان بسیاری از مردم از آنچه که در جریان انقلاب ایران اتفاق افتاده بود خوشحال بودند و فکر می کردند از این راه است که همه دنیا می تواند تغییر کند. در آن زمان افکار زکزاکی به حدی سریع میان مسلمانان در حال پخش شدن بود که وارد هر خانهای که می شدی از او صحبت بود و نشانهاش هم تصویری بود از آیتالله خمینی.
همزمان با این گسترش، دولت عربستان فعال شد. آنها به محض اینکه متوجه شدند زکزاکی طرفدار پیدا کرده و مورد توجه جامعه مسلمانان نیجریه قرار گرفته، در رسانه ها به او حمله کردند، از گروهی از دانشجویان برای تحصیل در وهابیت حمایت مالی کردند. آنها به سرعت کتاب هایی با مضامین حمله به تشیع منتشر کردند. برای مثال شایع کردند که شیعیان معتقدند که جبرئیل [امین] خیانت کرده و به جای وحی به علی(ع) به محمد(ص) وحی کرده است. آنها حکم بر کافر بودن شیعیان میدادند و ادعا میکردند که شیعیان به کامل بودن قرآن اعتقاد ندارند. آنها تعداد زیادی کتاب، مجله، نوارهای صوتی و تصویری منتشر کردند تا عموم مردم را نسبت به تشیع بدبین کنند. همه اینها در حالی بود که زکزاکی در بدو بازگشت از ایران، در معرفی باورهای جدید خود نامی از تشیع نمی برد و همه حرف ها و دعوت هایش را تحت عنوان "برادری اسلامی" مطرح میکرد.
"برادری اسلامی" به سرعت در میان مسلمانان ریشه دواند و پرطرفدار شد. دولت نظامی نیجریه از همان دهه هشتاد (میلادی) بارها او را دستگیر کرد. او دو سال دستگیر بود، آزاد شد، مجدد دستگیر شد، یک سال زندانی بود، آزاد شد، دوباره به مدت سه سال دستگیر شد... در زندان شکنجه می شد تا حرف-های پیشین خود را نقض کند. هوادارانش که برای آزادی او تظاهرات می کردند به راحتی توسط نیروهای نظامی و پلیس کشته میشدند. در اینجا اعلام هوشمندانه آخرین جمعه ماه رمضان توسط آیتالله خمینی به عنوان روز قدس خیلی موثر واقع شد. این راهپیمایی که تا همین امسال هر ساله در نیجریه برگزار شده، در آن زمان بسیار جدی توسط هواداران زکزاکی برگزار میشد و البته هر بار توسط نیروهای نظامی سرکوب می شد. آنها مقابل مردم میایستادند و شلیک میکردند. پیروان زکزاکی که میدانستند راه پیروزی همین است ادامه می دادند.
جریان دیگری که در این میان پیش آمد از این قرار بود که به مرور زمان توجه افراد به این نکته جلب شد که عناصر تبلیغی زکزاکی عمدتا معارف شیعی است و فقط تحت نام برادری اسلامی مطرح می شود. در این زمان سران گروه های برداری اسلامی گرد هم جمع شدند و صراحتا از زکزاکی پرسیدند که آیا تو مبلغ تشیع هستی و خودت را شیعه می دانی؟ در این زمان بود که او علنا تصدیق کرد که خود شیعه است و آنچه را تبلیغ می کند تشیع است و اعلام کرد که او تشیع را به عنوان باور راستینی می شناسد که پایه اش را پیامبر (ص) گذاشته اند و توسط امام علی (ع) ادامه پیدا کرده است.
- پس از چند سال از بازگشت او به نیجریه این اتفاق افتاد؟
تقریبا ده سال بعد از بازگشتن به نیجریه.
این یادآور دعوت علنی پیامبر (ص) پس از سه سال دعوت در خفی است.
درست است. در این زمان هواداران او دو دسته شدند. گروهی گفتند که این مرد مروج تشیع است و ما هرگز از او پیروی نخواهیم کرد و او دیگر نمیتواند رهبر ما باشد. این باعث شد که برادران اسلامی به دو دسته تقسیم بشوند. گروهی جدا شدند و گروهی به حمایت از او ادامه دادند. گروهی که از او جدا شدند مورد حمایت عربستان سعودی قرار گرفتند و از آن پس به شدت به حمله به او پرداختند. از آن به بعد اگر تو شیعه بودی دیگر نمی توانستی شغل دولتی داشته باشی. تمام کسانی که شغل دولتی داشتند از کار خود کنار گذاشته شدند. زندگی برایشان سخت شد و درآمدشان کاهش پیدا کرد. بعضی از آنها به کسب و کار پرداختند و بعضی برای ادامه زندگی مجبور به کارگری شدند. چه میشد کرد! حکومت نظامی بود و تمام قدرت را در دست داشت و با مخالفانش هر چه میخواست میکرد. اما به خاطر آگاهیای که به وجود آمده بود، تشیع به رشد خود در نیجریه ادامه داد.
در ادامه گروهی از پیروان زکزاکی دست به تحقیق زدند. آنها میگفتند اگر هر آنچه که او می گوید درست است و عقاید شیعی را می توان حتی از کتاب های اهل سنت استخراج کرد، چرا نرویم و با چشم خود نبینیم؟ علاوه بر آن اگر واقعا اینطور باشد، چه حجتی از این قاطع تر در گفتگو با سنی ها؟ حال گروه های مختلفی مشغول به مطالعه و تحقیق و بررسی ریشه های تشیع شدند و حتی گروهی از آنان به ایران سفر کردند و معارف شیعی را در آنجا مستقیما فراگرفتند. به نیجریه بازگشتند و اعلام کردند که این مرد (زکزاکی) درست می گوید. تشیع دین دیگری نیست و عین اسلام است و اسناد عقاید شیعه در کتابهای اهل سنت موجود است، خصوصاً "صحاح سته" که مجموعه ایست از مهم ترین کتاب های اهل سنت.
با بازگشت این گروه قدرت تبلیغی شیعیان نیجریه افزایش پیدا کرد، اما دولت تا به امروز به آنها اجازه داشتن حتی یک رسانه خصوصی مستقل را نداده است. البته خوشبختانه آنها اجازهی انتشار یک مجله را داده اند. اگر در اینترنت جستجو کنی می توانی نامش را پیدا کنی: "المیزان" . این مجله سهم زیادی در اگاهی بخشی به شیعیان نیجریه داشت. اما همین مجله هم در بعضی از دوران تحمل نمیشد. در زمان یکی از رئیس جمهورهای نیجریه به نام "ژنرال ثانی آباچا" مجله المیزان زیر ذره بین قرار گرفت. او می خواست بداند که این مجله کجا منتشر می شود. قصدش ویران کردن آن مکان و حتی از بین بردن متولیان انتشار و توزیع آن بود. او همه نیجریه را جستجو کرد، اما محل نشر را پیدا نکرد، چراکه در آن زمان تمام کارهای مربوط به چاپ و نشر المیزان در یک خانه معمولی بدون هیچ نشان و اثری انجام می شد. اهالی آن خانه در یک اتاق زندگی می کردند و مابقی خانه پر بود از ماشین های چاپ. همچنین در میان نیروهای نظامی کسانی بودند که عقاید شیعی داشتند. آنها نیز کمک میکردند و برای مدتی مجله را مخفیانه در یکی از چاپخانه های ارتش چاپ می کردند! البته این پیش از این بود که شیعیان ماشینهای چاپ خود را داشته باشند.
در سال ۱۹۹۸ ثانی آباچا فوت کرد و قدرت در نیجریه جابجا شد و این مقدمه ای بود برای اینکه زکزاکی بعد از نه سال –که زمان واقعا زیادی بود- از زندان آزاد شود. از سال ۱۹۹۹ تا کنون او دیگر دستگیر نشده و به کار خود ادامه داده است. او الان به عنوان رهبر تمامی شیعیان بخشهای غربی آفریقا شناخته میشود. تمامی شیعیان نیجر، غنا، کامرون و چاد او را رهبر خود میدانند. این مختصری بود در مورد مردی که تشیع را به نیجریه آورد. او در این راه چالشهای فراوانی را از سر گذراند. مشکلاتی که عمدتا برای او از طرف عربستان سعودی و حتی از طرف آمریکا ایجاد می شدند.
میشود یک نمونه را بازگو کنید؟
یک بار از او دعوت شد تا برای چند سخنرانی به آمریکا برود. محافظانش او را تا در هواپیما همراهی کردند، اما به محض اینکه وارد هواپیما شد توسط ماموران "سی آی ای" و ماموران امنیتی نیجریه "اس اس" مستقیما به زندان برده شد. این در حالی بود که پیروان او تصور می کردند او در انگلستان است. بعد از گذشت دو هفته دیدند که هیچ خبری از او منتشر نمیشود و گویا مفقود شده است. آنها تماسهایی با انگلستان برقرار کردند و متوجه شدند که او در آنجا نیست. بعد از جستجوی فراوان به زندانی بودن او پی بردند. این را می گویم تا بدانی که او برای آنچه که ما امروز داریم خیلی سختی کشیده است. اما امروز شکر خدا ما میلیونها شیعه در نیجریه داریم.
میلیونها شیعه در سی سال؟
دقیقاً. در کمتر از سی سال. او الآن یک دانشمند و عالم بسیار مطرح است. حتی توسط مسیحیان بسیار مورد احترام است. حتی افراد غیر مذهبی نیز او را محترم میدانند چرا که او با افراد یکسان برخورد میکند و حقوق همه –حتی وهابیها - را محترم می شمارد. او گروههای مختلف، از وهابی گرفته تا فرقه های صوفیه چون قادریه و تیجانیه، را برای گفتگو و تبادل نظر دعوت میکرد، آنها دعوت او می پذیرفتند و متقابلاً از او دعوت میکردند. او از فرصت هفته وحدت بهترین استفاده را برا ی ایجاد این نوع ارتباط ها میکند. او افرادی از مذاهب و ادیان و نژادهای مختلف دعوت میکند و گرد هم می آورد. او مسیحی و صوفی و وهابی و سلفی و شیعه را دعوت میکند و به همه فرصت می دهد تا در مورد وحدت با هم صحبت کنند. این سنت هر ساله اوست و آخرین آن همین سال گذشته بود که با موفقیت انجام شد.
همچنین راهپیمایی روز قدس – در اخرین جمعه ماه رمضان- هر سال در پانزده شهر نیجریه با شرکت میلیونی شیعیان برگزار می شود. حتی در پایتخت نیجریه! به جز پایتخت شهری دیگری هست در نیجریه به نام کانو که حدود دوازده میلیون نفر جمعیت دارد و شهر بسیار مهمی است. ما سالهای اخیر در آنجا هم راهپیمایی روز قدس داشتیم. در این راهپیماییها شما می توانید پرچم های ایران، فلسطین و حزب الله لبنان را ببینید. آمریکا اصلاً این اتفاقات را دوست ندارد. از طرف دیگر دولت نیجریه کاملاً متمایل و وابسته به آمریکاست. حتی تعدادی از نیروهای پلیس نیجریه در اسرائیل تعلیم دیده اند. دموکراسی نیجریه خیلی مورد پسند آمریکاست!
بگذریم، تعداد پیروان شیخ زکزاکی در حال حاضر آنقدر زیاد شده که او نیجریه را به بخش های مختلفی تقسیم کرده و برای هر بخش یک نماینده تعیین کرده تا به امور شیعیان آن منطقه رسیدگی کند. شیعیان در هر کدام از این بخشها بیمارستان و حتی مدارس خاص خود را دارند. شیعیان و در راس آنها شیخ زکزاکی زمان طولانی ای را صرف کرده اند تا شیعیان به منزلت مناسب شأن خود در نیجریه برسند. پیش از این اگر شما پیرو تشیع بودید، دیگران نه تنها با شما ازدواج نمیکردند و هیچ کمکی به شما نمیدادند بلکه حتی جواب سلام شما را هم نمیدادند. اما امروز به خاطر پایداری و ایمان قوی شیعیان اوضاع تغییر کرده است. در آن روزها شیعیان بسیار با هم متحد بودند. به محض اینکه یکی از آنها با مشکلی مواجه می شد، دیگران با هم همکاری می کردند، پول جمع میکردند تا مشکل او را حل کنند. نمونهی دیگر در مورد سرپرستی خانوادهی کسانی بود که در راهپیمایی های گوناگون (مثل روز قدس، عاشورا، میلاد پیامبر) کشته میشدند. همسر و فرزندان کسی که در راهپیمایی کشته می شد، همان روز تحت تکفل شخص دیگری از شیعیان قرار می گرفتند. این تکفل شامل تمام نیازها از خوراک و پوشاک و مسکن گرفته تا تحصیل و سایر نیازها میشد. این عمل دقیقاً از روی عمل اصحاب پیامبر الگو برداری شده است. سنت دیگری که ما داریم این است هر مسلمان شیعی خود را موظف میداند تا در ماه دست کم یک نایرا (واحد پول نیجریه که هر ۱۶۰ NGN با یک دلار مبادله میشود) برای امور شیعیان کمک کند. تصور کن که به این ترتیب در ماه میلیونها نایرا جمع میشود. البته بعضی هستند که خیلی بیش از این کمک می کنند، یک نفر صد نایرا کمک میکند و دیگری دویست نایرا و حتی بعضی تا هزار نایرا! علت این هم بستگی شاید این است که حکومت هیچ کمکی به شیعیان نمی کند. به هیچ وجه. البته ما هم برای کمک گرفتن به حکومت مراجعه نمی کنیم. چون هنگامی که حکومت به تو کمک کند و تو محتاج او باشی، او می تواند تو را کنترل کند.
وجه دیگر این خودکفایی شیعیان، مدارس خانوادگی ما هستند. معلمین این مدارس عموماً از افراد داوطلب هستند. من خود معلم داوطلب یکی از این مدارس بودم و بر اساس برنامه هفتگی مدونی به بچه ها ریاضی و کامپیوتر درس می دادم. پایه دیگر این استقلال، گروه "عصمت" است. در این گروه پزشک ها، پرستارها و سایر داوطلبین واجد شرایط با یکدیگر برای حل مسایل پزشکی برادران اسلامی همکاری می کنند. اهمیت کار این گروه بسیار بالا بوده و هست. تصور کن وقتی که مثلاً در یک راهپیمایی شخصی توسط نیروهای حکومتی مجروح میشده، نمی توانستند او را به بیمارستان یا مراکز پزشکی دولتی ببرند. چون اولاً او را پیدا میکردند ثانیا به راحتی در پایان یا حتی اواسط مداوا او را دستگیر میگردند و چه بسا از بین می بردند. به همین دلیل ما بیمارستان های خودمان را با تمام تجهیزات پزشکی لازم داریم. فکر میکنم همین حد در مورد نهضت شیخ ابراهیم زکزاکی کافی باشد.
بار قبلی که صحبت می کردیم در مورد اطمینانی که در جامعه نسبت به شیعیان به وجود آمده میگفتی.
درست است. البته! مسئله باور و ایمان ما به حدیثی است از امام جعفر صادق (ع) که می فرمایند اگر در اطراف شما کسی پیدا شود که در اعمال و اخلاق و رفتار خود از تو بهتر عمل کند و به مردم مهربانتر باشد، تو یک شیعه واقعی نیستی. در حالی که اطراف ما اهل سنت فراوانند و بسیاری از آنها انسانهای خوبی هستند، ما، برای اینکه یک شیعه واقعی بمانیم، وظیفه داریم از همه آنها بهتر باشیم. به همین دلیل الآن وضع طوری شده که هنگامی که افراد (عموم مردم) متوجه می شوند شما شیعه هستید، با احترام بسیار با شما رفتار می کنند. همه میدانند که مثلا شیعیان محال است دزدی کنند، یا دروغ بگویند یا هر جور خلافی از ایشان سر بزند.
اجازه بدهید در این مورد داستانی جالب و واقعی برایت نقل کنم: مردی که عرقچین بر سر داشته (عرقچین قرمز یا سیاه در نیجریه نشانه ای از شیعه بودن است) وارد خانه ای میشود و از آنجا یک بز دزدی میکند. مردم او را دستگیر میکنند و تحویل پلیس میدهند. هنگام بازجویی پلیس، آن مرد با آگاهی از احترام اجتماعیای که شیعیان دارند، اعلام میکند که شیعه است. آنها که به سختی باور میکردند او شیعه باشد، دوباره و چندباره از او میپرسند و او هر بار تأکید میکند که شیعه است. نهایتا پلیس میگوید که چون تو شیعه هستی ما نمیتوانیم به این پرونده رسیدگی کنیم و باید تو را به "امیر" بخش خودتان (نماینده شیخ زکزاکی) ارجاع دهیم. ما تو را نزد امیرتان میبریم و به او خواهیم گفت که یکی از پیروان شما یک بز دزدیده است.
یک نفر از ایستگاه پلیس نزد امیر آن بخش رفت و ماجرا را برای او شرح داد. او گفته بود غیر ممکن است که یک شیعه دزدی کند. شیعیان حتی اگر از گرسنگی در حال مرگ باشند دزدی نمیکنند. اما چون او ادعا می کند که شیعه است من همراه شما به ایستگاه پلیس میآیم تا مشکل را حل کنیم. در ایستگاه پلیس از او پرسید که آیا تو از مایی؟ تو از شیعیان هستی؟ مرد جواب مثبت داد.
امیر بلافاصله گفت: بسیار خوب. قانون ما قانون اسلام است. بر اساس قوانین اسلامی مجازات کسی مثل تو قطع دست است.
مرد که دید اگر سر و کارش با پلیسها باشد به نفعش است و حداکثر جریمه نقدی یا چند روزی زندان در انتظارش است، حقیقیت را گفت و حرفش را پس گرفت. اما حالا دیگر امیر اصرار می کرد که چون تو گفتی شیعه هستی باید بیایی و قطع ید شوی. مرد به گریه افتاد و التماس کرد و به خدا قسم خود که شیعه نیست. امیر او را رها کرد و بازگشت.
واقعاً اینگونه است. در حال حاضر، شیعیان در میان مردم نیجریه بسیار خوش نام هستند. هر جا که افراد با یک شیعه روبرو هستند میدانند که میتوانند کاملاً به او اعتماد کنند. میدانند که دروغ، دزدی یا کار خلاف قانون برای آنها تعریف نشده است. جالب اینجاست که حتی کسانی که تحت تاثیر تبلیغات ذهنیت خوبی نسبت به شیعیان ندارند، میگویند که عجیب است که فلان کس خیلی آدم خوبی است و شیعه نیز هست. همین روند به مرور ذهنیت آنها را اصلاح میکند. یک بار کسی به من گفت که تو آدم مهربان و محترم و خوبی هستی، چه طور شیعه هم هستی؟! من در جوابش گفتم که این تشیع است که مرا خوب کرده. اکثر آنها توسط وهابیان عربستان شستشوی مغزی شده اند که شیعیان آدمهای درستی نیستند، مسلمان واقعی نیستند، به قرآن باور ندارند. همین تلقین ها آرام آرام ذهنیت آنها چنان خراب کرده که وقتی با ما روبرو میشوند به سختی باور میکنند که ما مسلمانیم و آدم های خوبی هستیم.
این خوشنامی و دقت در رفتار رابطهای با در اقلیت بودن شما دارد؟
طبیعی است. وقتی شما در اقلیت باشید، باید با هم متحد باشید، باید بهتر رفتار کنید، لازم است به تمام معنی شیعه باشید تا به مرور خود را به جامعه بشناسانید. توجه داشته باش که این خوشنامی در شرایطی است که شیعیان اصلاً رابطه خوبی با حکومت نیجریه ندارند. مردم نیجریه میدانند که شیعیان قابل اعتمادترین افرادند و آدم های بسیار با ایمانی هستند. آنها دیده اند که شیعیان برای حفظ ایمان و باور خود به راحتی از جانشان میگذرند. آنها دیده اند که جوانان شیعه چه طور از فدا کردن جانشان در راهپیماییها خوشحالاند. همه دیدهاند که آنها در مقابل لوله تفنگ سربازان حکومتی چه طور بی پروا می-ایستند.
علت این ثابت قدمی این است که شیعیان عقیده دارند که حکومت نیجریه حکومت فاسدی است و مبانی و ساختارش غیر اسلامی است و الگوبرداری شده از جوامع غربی است. شیعیان اعلام کرده اند که بر اساس "لا حکم الا لله" حکومتی که اساسیترین رکن اش الله نباشد حکومت فاسدی است. طبعاً حکومت نیجریه شیعیان را کسانی می داند که با او در جنگند. ما حتی در رویدادهای دموکراتیکی که در نیجریه وجود دارد شرکت نمیکنیم. چرا که به نظر ما این سیستم فاسد است، بنابراین کسی که با این سیستم همکاری کند یا وارد آن شود نیز فاسد میشود. ما نه نامزد انتخابات میشویم و نه رای میدهیم. کسی که به یک مجلس فاسد وارد شود، خود به زودی به فساد کشیده می شود.
پس شما هیچ نماینده ای در پارلمان ندارید.
نه! ما نماینده نداریم. اگر هم در انتخابات شرکت میکردیم نمیتوانستیم به مجلس راه پیدا کنیم. چون ما در اقلیتیم و در عمل اهل سنت به ما رای نمی دهند. فکر میکنم وضعیت شیعیان را به خوبی شرح داده باشم!
بله، ممنون. امکانش هست حالا در مورد روند شیعه شدن خودت برایم توضیح بدهی؟
بله، منشأ تشرف من به تشیع برادر کوچکم محمد جمیل بود. او چند سالی بود که شیعه شده بود، من هم میدانستم اما در این مورد با او صحبت نمیکردم و از او سوالی نمی پرسیدم. ما در خانه پیش از این همگی مالکی بودیم و در واقع به نوعی پیرو تصوف بودیم.
معذرت می خواهم حرفت را قطع می کنم. به نظر میرسد که اهل تصوف در مقایسه با اهل سنت وخصوصا وهابی ها انسانهای متعادلی هستند. به نظر تو این تعادل کمکی به بررسی تشیع بدون پیش قضاوت و تعصب کرده است؟
همینطور است، اما در سال ۱۹۹۹ که من به دانشگاه رفتم، تحت تاثیر دوستهای وهابی زیادی که در آنجا پیدا کردم تصوف را به کلی کنار گذاشتم. خصوصاً یکی از دوستانم که از عربستان آمده بود و در مدینه درس خوانده بود به شدت ما را تحت تاثیر خود قرار داد و مرا به وهابیت جذب کرد و من سلفی شدم. الآن هم بسیاری از دوستان من کماکان وهابی هستند.
از زمانی که این دوست وهابی به ما اضافه شد، ما مرتب در جلسات مطالعه و توضیح "صحیح بخاری" او شرکت میکردیم. یک روز صحبت از این بود که چرا حضرا فاطمه(س) برای مطالبه حق خود نزد ابوبکر رفتند؟ میگفتند که این توهین به خلیفه بوده است. می گفتند که این از حرص و آز ایشان بوده که اینطور باغ فدک را مطالبه و پیگیری میکردند. اینجا نقطهای بود که من شروع به تفکر کردم که چهطور میشود که اینها به این راحتی به دختر پیامبر حرص و طمع نسبت میدهند! عجیب است! کسانی که باغ را غصب کردند طمعکار نیستند اما او که اقدام به مطالبه حقش کرده طمعکار و حریص است؟
موضوع دیگر صحبت از اهل بیت پیامبر بود. او میگفت که اهل بیت واقعی پیامبر همسران ایشان بوده اند. او توضیح میداد که بعضی خانواده امام علی(ع) را اهل بیت میدانند، بعضی آل جعفر را و برخی آل عباس را و گروهی آل عقیل را. سپس در این میان تأکید می کرد شیعیان که اعتقاد دارند خانواده علی (ع) اهل بیت هستند اشتباه میکنند. من دوباره به فکررفتم که چرا او کاری با عقاید شافعیها یا مالکیها ندارد و فقط در هر موضوعی روی عقاید شیعیان تکیه می کند و آنها را غلط میشمارد؟
از همینجا بود که من شروع به مطالعه کردم. از آن به بعد شخصاً تمام کتابهایی که آن دوست وهابی از انها صحبت کرده بود را خواندم و همزمان تحقیقاتم را در مورد تشیع بیشتر کردم. البته از برادرم نمیپرسیدم، چون با خودم فکر می کردم که او شیعه است و فقط بهترین و بی نقصترین عقاید تشیع را به من خواهد گفت. معمولاً اینگونه است که وقتی شما پیرو آیینی هستید بهترین و جذاب ترین نکات آن را برای دیگران بازگو میکنید. همیشه دوستانم در حضور من به برادرم حمله میکردند و میگفتند او در حقیقت کافر است. او دائماً از علمای ما انتقاد میکند و نظرات آنها را رد می کند. من همیشه به آنها میگفتم چرا به من میگویید؟ چرا با خود او وارد بحث نمیشوید؟ این هم برایم جای سوال داشت و عجیب بود. من برادرم را میشناختم. ما هیچ بدیای از او ندیده بودیم. همواره وقتی که دوستانم از کار برادرم یا حرف او به من شکایت میکردند، من نزد او میرفتم و از او توضیح میخواستم. توضیح او همیشه برایم قانع کننده بود.
تحقیقم را در مورد اهل بیت ادامه دادم. چون به زبان عربی چندان مسلط نیستم، تعدادی کتاب به زبان انگلیسی پیدا کردم. نویسنده یکی از آن کتابها دکتر تیجانی السماوی بود که خود مذهبش را از تسنن به تشیع تغییر داده است. در کتاب "آنگاه که هدایت شدم" او شرح میدهد که روابطش با تعدادی از شیعیان چگونه بوده و علت شیعه شدنش چه بوده. از اینجا بود که من شروع کردم به مقایسه آنچه که او به نام تشیع میگفت با کتابهای صحاح سته. عجیب بود! چون میدیدم که هر چه آنها میگویند در کتابهای حدیث ما هم وجود دارد. همین ها باعث میشد که من جدی تر و علاقه مند بشوم و به این نقطه برسم که لازم است تحقیق بیشتری در مورد تشیع انجام بدهم. لازم بود که قدم به قدم جلو بروم و مطمئن شوم که این (تشیع) آن راهی است که باید رفت.
در مورد دوازده امام، فهمیدم که در حالی که اهل سنت عقیده دارند که پس از پیامبر(ص) تنها چهار خلیفه یعنی ابوبکر، عمر، عثمان و علی (ع) بودهاند، شیعیان به دوازده امام اعتقاد دارند که یکی پس از دیگری از زمان وفات پیامبر(ص) آمده اند. من در صحیح بخاری حدیثی پیدا کردم که از قول پیامبر (ص) نقل می کرد که اسلام کامل نمیشود مگر اینکه دوازده امیر پس از من بیایند. در حدیث دیگری دیدم که هم ایشان فرمایش مشابهی داشتند با این تفاوت که تاکید کرده بودند که آنها همگی از قریش هستند. این در حالی بود که در منابع اهل سنت هیچ حدیث مشابهی با تاکید بر چهار نفر بودن خلفاء ذکر نشده است. جالب بود! از آنها پرسیدم که پس شما چرا اینقدر روی چهار خلیفه تاکید دارید؟
دوباره روی اهل بیت پیامبر متمرکز شدم تا اینکه در کتاب "صحیح مسلم" حدیثی را پیدا کردم که شیعیان به ان حدیث کساء میگویند. در این حدیث جریان کاملاً روشن است. فاطمه (س) به پیامبر وارد میشود، پیامبر او را به نشستن زیر عبای خود دعوت میکنند، همین اتفاق برای حسنین (ع) و امام علی (ع) میافتد. در اینجا ام سلمه، همسر پیامبر (ص)، میپرسد که ای رسول خدا آیا من هم میتوانم وارد شوم، پیامبر میفرماید "مکانکِ، مکانکِ" یعنی در جای خودت بمان! بعد میفرماید: پروردگارا، اینها اهل بیت من هستند. من تفسیرهای گوناگونی از اهل سنت دیدم که همگی این حدیث را نقل کرده اند. اما آنها این [حدیث را] نادیده میگیرند. نمی دانم چرا! واقعاً نمیفهمم چرا!
به نظر من وقتی کسی بخواهد راه هدایت را پیدا کند و حق را پیدا کند و بپذیرد، آن را پیدا خواهد کرد و حق خودش را به او نشان خواهد داد. اما نمیدانم چرا برخی مردم اینجا و آنجا، نمیخواهند ببینند. در عوض تبلیغات زیادی میکنند و به مردم هشدار میدهند که با شیعیان همنشین نشوید، گمراهتان میکنند، آنها خیلی باهوشند و بلدند چهطور صحبت کنند. یعنی چه بلدند چه طور صحبت کنند؟ به نظر من حقیقت حقیقت است، هر طور که از آن صحبت کنی آدم ها را جذب میکند. برای همین است که آنها میگویند هرگز با ما حتی صحبت نکنند، هرگز!
کار تحقیقی بعدی من روی موضوع کربلا بود. بازدر کتابهای اهل سنت روایتی را پیدا کردم که مطابق آن جبرئیل به پیامبر(ص) خبر میدهد که نوه ایشان حسین (ع) به دست مردم خودشان کشته خواهد شد و پیامبر (ص) هم این جریان را برای ام سلمه تعریف می کنند. جالب اینجاست که همه اینها در کتابهای اهل سنت وجود دارند.
با یافتن و روبرو شدن با اینگونه حقایق بود که من به مرور معتقد به تشیع شدم و رسماً شیعه شدم و تمامی اعمالم را مطابق فقه شیعه انجام دادم. از این زمان مرحلهی جدیدی از ارتباطهای من با دوستانم شروع شد. یک روز مشغول وضو گرفتن بودم که یکی از دوستان وهابیام آمد و از من پرسید که چرا اینطور وضو میگیرم و فقط مسح میکشم. من در جوابش توضیح دادم که خیلی ساده است برای اینکه اگر به قرآن رجوع کنی خواهی دید که قرآن در مورد وضو گرفتن به مسح کردن فرمان داده است. لزومی ندارد که شما به این طرف و آن طرف مراجعه کنید و بگویید که فلان حدیث و بهمان حدیث به ما میگویند که باید دست و پایمان را بشوییم. پیامبر فرموده که هرگاه گفتاری از من شنیدید که با قرآن تطبیق نمیکرد، آن گفتار من نیست. این روش شستن پا با قرآن در تناقض است، پس نمیتواند گفتار پیامبر باشد. دوستم خیره به من ماند و رفت.
من حتی کسانی را میشناسم که این حرفها را پذیرفتند و بدون اینکه اعلام کنند، در خفا مطابق احکام تشیع زندگی میکنند. به این علت اعلام نمیکنند که میدانند که توسط اطرافیان و حتی خانوادهشان تحت فشار قرار میگیرند و منزوی میشوند. [در نیجریه] تبلیغات فراوانی میکنند که اگر کسی شیعه شود باعث دردسر و در خطر افتادن خانواده میشود. البته در حال حاضر وضع بهتر شده، الآن تعداد بیشتری از شیعیان نیجریه برای تحصیل و تحقیق در مورد تشیع به ایران میروند و این خود باعث شناخت بیشتر تشیع در نیجریه میشود. نتیجه آن کم شدن بغض نسبت به تشیع میان مردم نیجریه است.
عنصر دیگری که به گرایش مردم نیجریه به تشیع کمک کرده این است که اکثر مسلمانان نیجریه مالکی هستند. احکام مالکیها بسیار به شیعیان جعفری نزدیک است: به عنوان مثال آنها هنگام نماز دستانشان را نمیبندند، مانند وهابیها در نماز جماعت اصرار ندارند که انگشتان پاهای مأمومین به یکدیگر بچسبند و برای سجده مقید هستند که یا بر روی زمین یا بر روی فرشی سجده کنند که با الیاف طبیعی بافته شده باشد. نکته دیگردر مورد آنان این است که بیشتر مالکیها صوفی هستند اصولاً صوفیها با تشیع مشکلی ندارند.
گفتی که بیشتر مسلمانان نیجریه مالکی هستند، در این صورت بدنه حکومت چه مذهبی دارند؟
حکومت در دست سلفیهاست و آنها با آمریکا و عربستان متحد هستند.
عجیب است! در بسیاری از کشورهای اسلامی همین مشکل را داریم، گروهی که در اقلیت مذهبی قرار دارند، بر کل کشور حکومت میکنند.
بله، آنها میدانند کشورها را چطور اداره کنند. برای اینکه حکومت کنند ابایی از کشتن یا هر کار دیگری ندارند. ما این چیزها را دیده ایم! آنها هر کس را که لازم باشد میکشند تا خود بمانند. حمله میکنند، وارد خانهها میشوند، دستگیر میکنند. آنها به حکومت حریصاند... بگذریم...
رابطهات با خانوادهات چگونه است؟
در حال حاضر رابطهام با خانواده بسیار خوب است. آنها میدانند من و برادرم شیعه هستیم و برادر کوچکترمان که دانشجوست هم اخیراً شیعه شده است. مادربزرگمان هم سال گذشته، در حالی که شیعه بود فوت کرد. ما برای او روایتهایی از شهادت حضرت فاطمه (س) و عاشورا و زندگی امامان تعریف میکردیم و همین باعث گرایش او به تشیع شد. او روز عاشورا بیرون میآمد و مردمی که مشغول عزاداری بودند را تماشا میکرد. همین اتفاق برای دیگر مسلمانان نیز میافتد. آنها با کنجکاوی به خیابان میآیند و مراسم بزرگداشت عاشورا و میلاد پیامبر (ص) و روز قدس را تماشا میکنند و از ما در مورد جزئیات کارهایی که میکنیم میپرسند. مثلاً در روز عاشورا میپرسند چرا سیاه پوشیدید؟ چرا این کارها را میکنید؟ اینها چه هستند که بلند کرده اید؟ ما هم البته برای آنها توضیح میدهیم، پوسترها و برگههایی را چاپ میکنیم و میان آنها توزیع میکنیم. نتیجه این است که الآن اکثر مسلمانان نیجریه در مورد واقعه کربلا آگاهند و بسیاری از آنها حتی به آنچه که در کربلا واقع شده، باور دارند. در حال حاضر در هر شهر بزرگ و کوچکی که بروی لااقل نشانه ای از عزاداری عاشورا خواهی دید.
چند سال پیش یکی از علمای اهل سنت در شهر ما به همراه گروهی از شاگردانش مشغول تماشا کردن مراسم عزاداری ما بودند. ما صحنه وقایع عاشورا را با اسبها و مردان جنگی و شمشیرها (مانند تعزیهی ایرانی) بازسازی کرده بودیم. یکی از شاگردان از استاد خود پرسیده بود که آیا واقعیت دارد که مسلمانان نوهی پیامبرمان را در این روز اینگونه کشتهاند؟ استاد به گریه میافتد و تایید میکند. شاگرد با تعجب میپرسد: یعنی اینها درست میگویند؟ استاد دوباره تصدیق میکند. شاگرد میپرسد: پس چرا ما به آنها ملحق نمیشویم؟ چرا ما همراهشان عزاداری نمیکنیم؟! استاد جواب نمیدهد و سکوت میکند. یکی دیگر از علمای اهل سنت را میشناسم که مالکی و صوفی است. او حتی خود ماجرای واقعه عاشورا را برای شاگردان و مستمعینش میخواند و تعریف و تفسیر میکند. وهابیها و سلفیها چندان دل خوشی از او ندارند و پشت سرش نماز نمیخوانند. سلفیهای مسجد خود را دارند و پشت سر صوفیها نماز نمیخوانند. آنها صوفیها را کافر میدانند. شیعیان را کافر میدانند. خلاصه اگر عقاید آنها را باور نداشته باشی کافری!
رابطه شیعیان نیجریه با امام مهدی (عج) چگونه است؟
شیعیان نیجریه در این مورد مانند همه شیعیان دیگر نقاط جهان اعتقاد دارند و رفتار میکنند. ما همه باور داریم که امام پس از غیبت کوتاه اولیه، الآن در غیبت بلند خود هستند. ما هر روز بعد از تمامی پنج نمازمان، در سجده شکر برای آمدن امام مهدی دعا میکنیم.
چه دعایی است؟ به عربی میخوانید؟
دعایی است که در مفاتیح آمده و به زبان عربی است. اما من آن را حفظ نیستم. گفتهاند که میتوانیم به زبان خودمان نیز بخوانیمش. همچنین در صلواتمان میگوییم "اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم" که این هم دعایی است برای امدن امام مهدی. ما غدیر را نیز جشن میگیریم. لباس نو میخریم. جمع میشویم. اطعام میکنیم. نماز میخوانیم. به دیدار هم میرویم، به هم تبریک میگوییم و برای هم دعا میکنیم و یکدیگر را برادر و خواهر صدا میزنیم. جالبه در آن روز هیچکس اسم دیگری را صدا نمی زند و همه یکدیگر را برادر و خواهر خطاب میکنند.
شما به خاطر اینکه خودتان شیعه شدهاید و به خاطر شرایط و سختیهایی که از سر گذراندهاید، احتمالاً بیش از هر کسی قدر نعمتی که در اختیارتان هست را میدانید. برای شکر این نعمت و تداوم آن چه کارهایی میکنید؟
ما شیعیان نیجریه فعالیتهای متنوعی را برای تداوم تشیعمان انجام میدهیم. مثلاً شنبهی هر هفته ما جلسهای به نام "تعلیم" داریم. در این "تعلیم" یاد میگیریم که چگونه عبادت کنیم و چگونه وظایفمان را به عنوان شیعه انجام دهیم. معمولاً محتوای این جلسات کلی و برای عموم است. اگر کسی بخواهد جزئیات بیشتر یاد بگیرد به "مدرسه" میرود یا اینکه شخصا از شیخ میپرسد. اما اصل موضوع این است که در هر شهر شیعیان یک مسجد اصلی دارند که روزهای شنبه همگی در آن جمع میشوند و از احکام و تکالیف خود و حتی از تحلیل شرایط جهانی آگاه میشوند و در آنجا یکدیگر را می-بینند. این باعث شده که تک تک شیعیان نیجریه کاملاً در جریان آنچه که در دنیا میگذرد هستند، از فلسطین و ایران گرفته تا عربستان و افغانستان و پاکستان. بدون خبر داشتن از دنیا نمیتوانیم به درستی بفهمیم که تکلیفمان چیست. ببین! همین که ما پایمان را از کشورمان بیرون گذاشتیم چهقدر دیدمان نسبت اسلام و تشیع وسعت پیدا کرده است.
برای ما زندهترین بخش جامعه شیعیان و آنچه که باعث ادامه حیات تشیع میشود جوانان هستند. به نظر من در نیجریه و ایران باید برای جوانها کار کرد. ما تشکلهایی داریم که همگی به صورت داوطلب تنها برای خدمت به دینمان در آنها عضو هستیم. جوانها در ایران هم میتوانند جدا از کارهایی که دولت برای آنها میکند، گروههای داوطلبی تشکیل دهند و با مایه گذاشتن از خودشان در راه خدا، به مردم و جامعه در مورد آنچه که در دنیا میگذرد و حقایقی که در حال اتفاق افتادن است آگاهی دهند. به این ترتیب مردم با حقایق تشیع و چالشهایی که پیش روی او هست، آشنا میشوند. تنها با قربانی کردن و فداکاری است که میتوان پیام تشیع را گسترش داد.
برای من عجیب است که در حالی که ما در کشورمان داریم به مردم آنچه که از ایران یاد گرفتیم را تعلیم میدهیم و معارف شیعه را با ارجاع به ایران تبلیغ میکنیم، بعضی ایرانیها را اینجا میبینیم و برایمان سوال پیش میآید که آیا اینها مسلمانند! خانمهایی که حجاب ندارند و شرایطی که خودت بهتر از من میدانی. حالا فکرش را بکن که کسانی باشند که به او بگوید که مسلمانان و شیعیانی هستند که به تو به عنوان یک ایرانی شیعه نگاه میکنند و میخواهند از ایرانیها الگو بگیرند. پس تو مسئولی! اگر تو درست باشی، آنها نیز با الگو قرار دادن تو درست میشوند. البته من میفهمم که در هر کشوری کسانی هستند که طور دیگری رفتار میکنند و فکر میکنند. آنها چون در ایران به خاطر قوانین نمیتوانند بعضی کارها را بکنند سعی میکنند از کشورخارج شوند تا آن کارها را بکنند! روشن است که آنها تحت تاثیر انگلیسیها، آمریکاییها و دیگر غربیها هستند. علیرغم اینها اگر یک گروه جوانان داوطلب خالص و بی-چشمداشت وجود داشته باشد به نظر من آنها می توانند تاثیرگذار باشند. آنها باید مهربان و بدون پیش قضاوت باشند.
خود تو اینجا در مالزی، چهگونه با افرادی با مذاهب و ادیان متفاوت ارتباط برقرار میکنی؟
مختار: من در ارتباط با افراد، هنگامی که با کسی گفتگو میکنم بعد از چند دقیقه میتوانم بفهمم که احتمالاً علایق و عقایدش چگونه است. اگر احساس کنم که ذهنش مشغول است و آماده پذیرش نیست، با او وارد گفتگو و صحبت از عقایدم نمیشوم. چون احساس میکنم تاثیر خاصی ندارد. گاهی اوقات میبینم که آنها شروع میکنند به محکوم کردن شیعه و بد گفتن از تشیع. با آنها وارد گفتگو نمیشوم. چون آنها از قبل تصمیمشان را گرفتهاند و قضاوتشان را کردهاند. اما موقعیتی پیش میآید که شما میآیی و از من سوالی میپرسی. من با اشتیاق جواب میدهم. چون میدانم که دغدغه دانستن داری. میخواهی بشنوی.
یک روز در مسجد دانشگاه یکی آمد و از من پرسید چرا روی دستم سجده میکنم. من برایش توضیح دادم که ما باید بر خاک سجده کنیم، اگر خاک نبود بر چیزهایی که از خاک درست شدهاند یا بر زیرانداز بافته شده از الیاف طبیعی. در هر مرحله از او تایید میگرفتم که اینکه حرف من از سنت پیامبر (ص) است، را قبول دارد. او تایید میکرد. او میگفت این فرشها هم از کتان است. گفتم از کتان نیست، الیاف این فرشها مصنوعی است! کاشی و موزائیک هم همینطور. درست است که اصلشان خاک است اما فرآیندی که روی آنها انجام شده و حرارتی که دیدهاند دیگر آنها را از حالت طبیعیشان خارج کرده است. اما در عوض دست من بخشی از بدنم است و من فرزند آدم (ع) هستم که خداوند او را از خاک آفرید. پس وقتی سرم را روی دستم میگذارم مثل این است که بر خاک سجده کردهام. او در جواب گفت که موافق است که بر خاک باید سجده کرد ولی نمیتواند بپذیرد که میشود بر دست نیز سجده کرد. میگفت اگر اینطور است بنشین و دستت را بگذار روی پیشانیات. گفتم برای سجده باید بدن را حرکت دهیم، این حالتی که تو میگویی که اصلاًسجده نیست.
خلاصه بیشتر از نیم ساعت با هم گفتگو کردیم. او از من پرسید که پیرو چه مذهبی هستم. من در جوابش گفتم مذهب جعفری. او نمیدانست جعفری چیست (و این باعث شد که مقاومتش در مقابل شیعه، مانع شنوایی اش نشود) به او گفتم برو تحقیق کن ببین مذهب جعفری چیست. میدانستم اگر بگویم شیعه هستم میخواهد شروع به جدل کند و من تمایلی به بحث و جدل نداشتم. نکتهی دیگری نیز به او گفتم: پیشنهاد دادم برود در کتابهای مذهب مالکی جستجو کند و ببیند که نظر فقه مالکی نیز مانند آن چیزی است که من گفتم و ببیند که این حکم منحصر به "جعفری"ها نیست. او تشکر کرد و گفت که حتماً میرود و تحقیق میکند و با روی خوش از هم جدا شدیم.
البته هنگامی که در محیط زندگی، افراد مختلف از مذاهب مختلف حضور داشته باشند گاهی باید تقیه کرد. در نیجریه افراد بسیار متعصبی هستند که شستشوی مغزی شدهاند. آنها در مورد ما بسیار بد فکر میکنند. مثلاً تصور میکنند که ما در پایان نماز با سه بار بالا و پایین بردن دستمان سه خلیفه اول را لعن میکنیم. این تصور در حالی که ما فقط تکبیر میگوییم شگفت انگیز است! در این شرایط که ما میدانیم گوش شنوایی برای توضیح و شفافسازی وجود ندارد، دیگر دستمان را بالا و پایین نمیبریم و فقط اللهاکبر میگوییم.
اما مثلاً در میان دوستان غیر شیعهام در نیجریه من به راحتی تمامی آداب و احکام را رعایت میکنم. چراکه به راحتی میتوانم با آنها صحبت کنم و توضیح دهم. جالب است که بدانی که از وقتی من شیعه شدهام آنها به مرور از وهابیگری افراطی دست کشیده اند و الآن کمی متعادل شدهاند. به خاطر اینکه از من جز خوبی و مهربانی ندیدهاند و طبیعتاً جذب شدهاند. آنها کاملاً به من اعتماد دارند. برای کارهایشان با من مشورت میکنند. حتی الآن که در مالزی هستم با من تماس میگیرند و مشورت میکنند. در مقابل هر گاه مشکلی داشته باشند، من با پولم یا توانم به آنها کمک میکنم. آنها بیش از هر زمان دیگری به من احترام میگذارند و اعتماد میکنند. حتی وقتی بعضی از وهابیها به من حمله میکنند آنها مدافع من هستند. ما میدانیم که امام علی (ع) هم با این طور افراد چگونه رفتار میکرد.
خیلی ممنونم. هر بار که با هم صحبت میکنیم، من با خود فکر میکنم که شما شیعیان نیجریه که اینگونه تلاش میکنید و ایستادهاید، از منتظران واقعی امام مهدی (عج) هستید.
خوب شد گفتی! در مورد انتظار باید بگویم که ما یک مدرسه داریم که بچههایی که به آنجا میروند با این فرض میروند یا فرستاده میشوند که میخواهند خود را برای یاری امام مهدی آماده کنند. آنها وارد "جیش المهدی" میشوند. به آنها گفته میشود که شما برای اینکه برای آمدن امام آماده باشید نباید فقط بخورید و بخوابید! باید از هر جهت، جسمی، فکری، علمی، اعتقادی و ایمانی خود را آماده کنید. و حتی باید بعضی وقتها باید به خود سختی بدهید و خود را گرسنه نگاه دارید تا قوی شوید. بله. البته! همه میدانند، ما منتظر امام مهدی(عج) هستیم.
از گفتگوی صمیمی و صریح و صادقانهات ممنونم.
ارسال نظر