داغ یک روستا در علی آباد کتول
روستای «مهدی آباد» قربانگاه آزاد راه گرگان- گنبد+ تصاویر
پشت میز تحریرم نشسته ام غرق در حال و هوای تهیه گزارشی از شهر، که ناگهان صدای زنگ تلفن رشته افکارم را قطع می کند، با بی میلی پاسخ می دهم اما صدای محزون و نگران مرد مرا به جمله ای که می گوید مجذوب می کند: «فقط بخاطر نبودن چند سرعتگیر همیشه هر روز منتظر خبر مرگ عزیزی هستیم!»
فقط 3 کیلومتر از علی آباد کتول دور می شوم که به روستای مهدی آباد می رسم. روستایی که3 هزار نفر جمعیت دارد.
به گزارش گلستان24، اولین چیزی که توجه مرا به خود جلب می کند، سرعت بالای خودروهای عبوری از دل این روستاست. به مسجد بزرگ روستا نگاه می کنم و جمعیتی از کودکان که در حیاط مشغول بازی هستند.
وارد مسجد می شوم و با استقبال گرم اهالی روستا، گوشه ای را برای نشستن انتخاب می کنم.
خوشحالیِ پس از پایان یک انتظار را در چهرهایشان می بینم. دوره ام می کنند و با دعاهایشان عمق درد را در دل هایشان در میابم. مگر من آمده ام چه کنم، غیر از تهیه یک گزارش!
وقتی داغ یک روستا تازه می شود
دقیقه ای طول نمی کشد که بغض زنی می شکند. با مشت به سینه اش می کوبد؛ دخترم فقط 6 سال داشت و بعد از چند روز کما، همین یکی دو هفته پیش درگذشت. در مجلس عزای حضرت عباس (ع) نشسته بودم که کسی آمد و گفت ماشین به بچه ات زده، شنیدم یکی می گفت خیلی سرعتش زیاد بود، حتما بچه مرده، وقتی بالای سرش رسیدم دخترم مثل یک تکه گوشت کف آسفالت افتاده بود.
انگار که داغ همه شان تازه شده باشد، ناله هایشان یکی یکی بلند می شود. زن دیگری می گوید: «زینب خمر هستم. شوهر منم در همین خیابان تصادف کرد. کار گرهست، داشت از سر کار به خانه می آمد که تصادف کرد. 14 روز تو بیمارستان بود، 7 روزش هم در کما. 4-5 میلیون تومن خرج کردیم اما هنوز خوب خوب نشده و اعصاب درست و حسابی نداره.»
زن دیگری خیز برمی دارد تا خودش را به صف جلو برساند؛ «نگار کوهکن هستم. سال 87 (همانطور که حرف می زند و اشک می ریزد از زیر چادرش اعلامیه فوت پاره تنش را بیرون می کشد و به من نشان می دهد) این پسرمه، 16 سالش بود، داشت می رفت خونه خاله اش که تو همین خیابون یک ماشین بهش زد و الان 7 ساله که داغش رو دلم مونده.»
نگاه مرضیه گزمه به سمت دختر 6-7 ساله ای می رود که با عکسی زیر بغل دارد به سمت او می آید، دختر را به آغوش می گیرد و پیشانی اش را می بوسد، رو به من می گوید: «دخترمه. عکس را از زیر بغل دختر بچه بر می دارد و نشانم می دهد، پسرمه و همینطور که با گوشه چادرش روی قاب عکس، دست می کشد، (به صورتش نگاه می کنم، خیس اشک است) 11 سالش بود، امتحان داده بود تو مدرسه، منتظر بودم که برگرده اما خبرش را آوردند.»
همینطور پشت سر هم صدای دردهایی می آید که دل همه را آتش می زند. زنی می گوید: پدرم و پدر شوهرم را از دست داده ام. بعدی می گوید: پدر شوهرم، پسرعمویم و خواهرم (با بغض زیادی می گوید) در همین خیابان تصادف کردند و مردند.
همانطور که به صحبت ها گوش می دهم، نگاهم به سمت مرد جوانی می رود که با 2 عصای زیر بغل وارد جمعیت می شود، همه ساکت می شوند تا او بگوید، اسمش محمد است و 29 سال بیشتر ندارد، می گوید: «قالیشویی کار می کردم و نان آور خانه بودم. پدر پیری دارم که توان کار کردن ندارد. 5 تا بچه هستیم در یک خانه. یک خواهرم هم بیماری اعصاب دارد، بقیه هم کودک هستند و کسی نیست نان آور خانه باشد. تنها مادر پیرم کار می کند. من هم که 26 بار تا الان عمل کرده ام و خرجش 60-70 میلیون تومن شده.»
درباره تصادفش می پرسم که می گوید: 4 سال پیش وقتی از سر کار بر می گشتم با یک ماشین که با سرعت زیاد از این جاده در حال گذر بود، تصادف کردم و حالا حتی نمی توانم درست و حسابی راه بروم. ساکت می شود. همه ساکت می شویم.
یکی از اهالی روستا: اینجا همه داغ دارند
یکی از میان جمعیت صدایش بلند می شود و با اشاره به اینکه در یک سال گذشته بیش از 15 نفر از اهالی روستا بر اثر تصادف در این آزادراه جان خود را از دست داده اند، می گوید: «اینجا همه داغ دارند، سرعت بالای ماشین ها در این جاده از هر خانه ای چند تا قربانی گرفته است.»
رو به عضو شورای روستا، می پرسم: چرا این همه تصادف و کشته در یک روستا! آیا تا به حال برای حل این مشکل چاره اندیشی نشده؟
ده ها کشته بخاطر نداشتن چند سرعتگیر و روشنایی در جاده
منوچهر بدیع دامنگیر با اشاره به شیب زیاد جاده در ورودی غربی روستای مهدی آباد، می گوید: در بازدیدی مشترک پلیس راه و فرمانداری شهرستان از مهدی آباد، ایجاد 4 سرعتگیر از ابتدا تا انتهای روستا را لازم دانستند.
وی اظهار می کند: با توجه به اینکه این جاده از میان روستا می گذرد و محل تردد روزانه مردم است، گفته ایم باید سرعتگیرها از جنس آسفالت باشند، زیرا سرعتگیرهای پلاستیکی زیاد باعث کاهش سرعت نمی شوند، اما متاسفانه این خواسته اهالی مهدی آباد در شورای ترافیک استان رای نیاورد و گفتند به دلیل اینکه اینجا روستا است، نمی توانیم سرعتگیر سیمانی بسازیم.
دامنگیر با تاکید بر لزوم احداث زیر گذر و نصب پل هوایی در روستای مهدی آباد، می گوید: در حال حاضر تنها یک پل هوایی در مهدی آباد قرار دارد که آن ها تنها در محل تردد دانش آموزان یک مدرسه است و به دلیل جانمایی نامناسب، زیاد مورد استفاده مردم و سایر دانش آموزان قرار نمی گیرد.
حداقل مسئولان زیر پل سرخ محله را برای عبور و مرورمان ایمن سازی کنند
این عضو شورای روستا ادامه می دهد: در گذشته اهالی روستا از زیر پل سرخ محله که در ورودی غربی روستا قرار دارد، به عنوان زیر گذری برای عبور ادوات کشاوری و دام های خود استفاده می کردند، اما مسئولان شهرستان دهنه این زیر گذرمان را مسدود کرده و گفته اند، امنیت ندارد و ممکن است منجربه خسارت شود، اما لازم است با توجه به عدم وجود زیر گذر در روستا، این زیر پل را بجای مسدود سازی، ایمن سازی کنند تا حداقل بخشی از مشکل عبور و مرور مردم حل شود.
وی که خود یکی از معلمان مدرسه راهنمایی روستای مهدی آباد هم هست، با اشاره به تصادف و درگذشت چند تن از دانش آموزانش در همین جاده میان روستا، اضافه می کند: اهالی روستای مهدی آباد تنها بخاطر دید ناکافی در شب به دلیل عدم وجود روشنایی در جاده و نداشتن چند سرعتگیر و پل هوایی، مجبورند هر چند وقت یکبار شاهد صحنه دلخراش تصادف و مرگ عزیزانشان در این جاده باشند.
حضور اهالی در مسجد بخاطر ناامنی جاده کمرنگ شده است
حجت الاسلام والمسلمین محمود نوری امام جماعت روستای مهدی آباد نیز عنوان کرد: متاسفانه این جاده علاوه بر نداشتن سرعتگیر و پل هوایی و زیر گذر، مشکل روشنایی در شب هم دارد که همه ی این نا امنی ها، باعث شده، دیگر بسیاری از جوانان و نوجوانان روستا برای اقامه نماز جماعت و حضور در مراسم ملی مذهبی، کمتر به مسجد بیایند که این خود می توانند یک آسیب بزرگ برای روستای ما باشد.
تو رو خدا به دادمان برسید
حرف هایمان تمام شده بود و در حال خارج شدن از مسجد بودم که صدای زنی از پشت سر، مرا به عقب بر می گرداند. چهره ی خسته اش نشان از درد و رنج فراوان این روزهایش دارد. سلام می کند و می گوید: «شنیدم خبرنگار آمده و می خواهد درباره تصادفات این جاده گزارش تهیه کند. تازه از سر زمین آمده بودم که فوراً به اینجا آمدم. شوهرم چند سال پیش در این جاده تصادف کرد و مرد. حالا هم پسر 18 ساله ام تصادف کرده و در مشهد بستری است. تا الان 50 میلیون تومن هزینه بیمارستان کردم. هم باید سر زمین بروم و آنجا کار کنم و هم چند روز یکبار باید به مشهد بروم سراغ پسرم مریضم در بیمارستان. تو رو خدا به داد ما برسید.»
انتهای پیام/زرین نامه
ارسال نظر