سرنوشت تراژیک یک روستا؛
باید فاتحه روستای زیارت را خواند ! + تصاویر
ناهارخوران را با درختان تنومندی میشناختند که در دلش روستایی با خانههای چوبی قرار داشت اما اکنون این روستا به شهرکی از آپارتمانهای نیمه کاره تبدیل شده که حتی اسبها در آن جایی ندارد!
به گزارش گلستان24، کمتر کسی است که درباره جاده ناهارخوران چیزی نشنیده و یا تصاویری از آن ندیده باشد. تصاویری که در بهار و تابستان و حتی زمستان چنگلی را نشان میدهد که از وسط آن جادهای رد شده که در دو طرفش درختها قدشان را به رخ یکدیگر میکشانند و از شاخه های هم بالا می روند تا جایی که اجازه تابیدن آفتاب را به آسفالت جاده نمی دهند.
در انتهای این جاده روستایی وجود داشت سرسبز. با خانههایی ساخته شده از چوب که اگر از بالای کوه نگاه میکردی، در میان درختان سبز مکعبهایی قهوه ای به چشم می خورد از جنس همان درختان.
این تصویر خیلی دور نیست. تا همین ۸ سال اخیر میشد پا در این روستا گذاشت و در بالکن یکی از این خانههای چوبی نشست و در کاسه ای چینی به سبک زیارتیها چای خورد و کوهی سبز را پیش رو دید. میشد در پاییز به این روستا آمد و جنگل هزار رنگ را مشاهده کرد. اما حالا وقتی پا به جاده میگذاری اولین چیزی که توی ذوق میزند، حرص سازمانهای دولتی است که هر کدام می خواستند برای خود در این جنگل اداره ای، ساختمانی و یا سازمانی داشته باشند و به همین دلیل سعی کرده اند از یکدیگر سبقت گرفته و نزدیک به جنگل ساختمان سازی کنند حتی سازمان محیط زیست.
روستای آپارتمانی!
پس از آن در جاده به جای درخت، رستوران ها و مغازههای پفک و آش فروشی رشد کرده و سرتا سر جاده را گرفته و زمانی که این هیاهوی کاذب را رد کنی می رسی به روستای «زیارت».
همان اول اگر تا به حال به روستا نرفته باشی دنبال روستا میگردی اما آپارتمانهای سر به فلک کشیده گمراهت میکنند و به شکات می اندازند.
آمده ای به روستا یا شهرکی تازه تاسیس که هنوز ساختمان هایش تکمیل نشده است. فرقی ندارد حتی اگر به بالاترین نقطه روستا هم بروی باید به حال زیارت تاسف بخوری دیگر خبری از روستا نیست. چه راست گفت مدیرکل میراث فرهنگی استان گلستان:«باید فاتحه زیارت را خواند!»
انتظار حضور گردشگر در آپارتمانها!
اما همین اداره کل وقتی مالک یکی از قدیمی ترین خانههای سه طبقه ای و چوبی روستا در چند سال پیش به سراغشان رفت تا بگوید این خانه در حال تخریب است، کمک کنید تا سقفش را درست کنم و آن را به همین شکلی که هست نگه دارم، گفتند پول نداریم که بدهیم تا شما سقف خانه ای که در فهرست میراث ملی نیست را درست کنید!
راننده تاکسی زیارت تا گرگان میگوید: حالا همه، ساخت و سازهای نیمه کاره در روستا را می اندازند گردن روستاییان. این معترضان ۸ سال پیش کجا بودند وقتی تب آپارتمان سازی، «زیارت» را گرفت؟ چرا همان موقع جلوی مجوزها را نگرفتند. کجاست آن نماینده مردم در مجلس که پا میکوبید و می گفت چرا باید در مازندران ویلا ساخته شود و در زیارت نه!
سلیقه ها برای ساخت خانه در روستا متفاوت است
او هم مانند بسیاری دیگر از اهالی روستا از حال و روزهای این روستا تاسف می خورد و می گوید: بعد از چند سال با ساختمانهای سیمانی نیمه کاره ای رو به رو شده ایم که نه مجوز می دهند بسازیم و نه می توانیم آن را تخریب کنیم.
مردم روستا به جای زمینهای کشاورزی خود، آپارتمان ساختهاند. روزی همین کشاورزان و دامداران به جهاد کشاورزی رفته بودند و می گفتند که آب برسانید و کمک کنید تا کشاورزی مان رونق بگیرد اما کسی برایشان کاری انجام نداد. حالا جهاد کشاورزی مدعی شده که نباید در زمین کشاورزی ساخت و ساز میکردید و دیگر ادامه کار را به آنها نمی دهد. به همین دلیل مردم از آنجا رانده و از اینجا مانده شده اند. نه زمین کشاورزی دارند و نه آپارتمانی تکمیل شده!
بیشتر خانههای ساخته شده چراغ خاموشند!
به جای اسب و قاطر، جلوی هر ساختمان پراید و وانت پارک شده است و اگر اسب و مرغ و خروسی باقی مانده باشد، باید برود به پارکینگ و لای سیمان و بشکه ها بماند.
برخی از اهالی روستا برای اینکه حوصله شان در آپارتمانهای زیارت سر نرود. باغچه ای کوچک را در بیرون از خانه درست کرده اند به یاد باغ و زمین های کشاورزی شان. عروس یکی از همین زمین داران، مغازه ای در روستا دارد او می گوید که وقتی فیلم عروسی ۱۰ سال پیشم را نگاه می کنم می بینم که آن روزها روستا چقدر زیبا بوده ما به روی تپه ها می رفتیم تا در فیلم عروسی مان سرسبزی روستا دیده شود.
وی در مغازه اش مقداری اسفناج هم میفروشد پدر شوهرش در باغچه ای کوچک آنها را پرورش داده است؛ «او دیگر کار نمیکند، کشاورز بود. نه اینکه ناتوان شده باشد. نه. به جای زمین کشاورزی آپارتمان ساخت . در خانه می نشیند و منتظر مسافر می شود که خانه را به او اجاره بدهد. همه همین کار را می کنند. جوانان روستا هم کاسب شده اند. آنها که مثل مردهای قدیم نیستند ماهها در آفتاب زحمت بکشند و آخر سر به دلیل قیمت بالای سبزی غرولند بشنوند.»
حتی هتل ساخته شده نیز سنخیتی با روستا ندارد
اهالی آپارتمان میسازند و منتظر گردشگر می نشینند. گردشگری که اگر یک بار به زیارت بیاید بار دوم آنجا را انتخاب نمیکند. آسمان این روستا را ساختمانهای سیمانی گرفته اند.
ساختمانهایی که معماری شان هیچ سنخیتی با روستا ندارد و چراغ بیشتر آنها خاموش است چون بیشترین مالک این ساختمانهای چند طبقه گرگانی، تهرانی، اصفهانی هستند. شاید از یک ساختمان ۸ واحدی تنها یک یا دو واحد آن متعلق به زیارتی ها باشد. البته مردم روستا می گویند ساختمانهای بیرون روستا همه برای غیر زیارتی هاست. دیگر به آنها اجازه ساخت و ساز نمی دهند.
ساختوسازها ادامه دارد
ولی دیر شده است. مالک یا باید خانه اش را تخریب کند و نخاله اش را هم به جایی ببرد که اثری از آن در روستا باقی نماند و یا سرمایهاش را همین طور نیمه کاره رها کند به تاوان ساخت و ساز در جنگل!
گردشگرانی که به روستا می آیند یا باید بگردند دنبال خانه هایی در بالادست که هنوز می توان نمونه هایی از بافت قدیم روستا را در آنجا دید و یا همین آپارتمانها را با شبی ۱۰۰ تا ۱۵۰ هزار تومان اجاره کنند.
گزینه دیگر رفتن به هتلی است که نمای آن کامپوزیت کار شده و شبی ۱۲۰ هزار تومان است و اگر گردشگر نباشد اتاقش به قیمت کمتر نیز فروخته می شود. در این هتل می توان تصاویری از بافت قدیم روستا را با خانه های چوبی دید. همان زمان که همه افراد خانواده در یک خانه زندگی می کردند و دیگر مانند الان نبود که اگر دختر و یا پسری ازدواج می کند، باید خانه ای جدا داشته باشد.
برخی اهالی سعی کردهاند نمای خانهشان را همرنگ روستا کنند
پیرمرد مغازه دار میگوید: الان هر ۴ تا بچه یک خانواده چهار اتاق میخواهند. خانه های قدیمی جای زیادی نداشت. ساختیم تا جای بیشتری داشته باشیم. دختر و پسرمان ازدواج کردند. آنها برای خودشان خانهای جدا میخواستند. دیگر مانند قدیم نیست که عروس پیش مادرشوهرش زندگی کند. چشم و هم چشمی روستا را عوض کرد. هر کسی میخواست مدرن زندگی کند. آشپزخانه اپن داشته باشد. چشم و هم چشمی روستای ما را کشت!
این خانه هم در انتظار تخریب است
مالکان خانه های آپارتمانی از شر موریانه چوبها و بوی بد طویله و خاک و خاشاک راحت شدند. «نگهداری از خانههای چوبی سخت بود. چوبهایش را عوض می کردیم. موریانه میزد. در زمستان سرد بود. قدیمی شده بود. زشت بود. شریک شدیم و فروختیم. گفتیم میرویم در خانهای که با یک چراغ گرم و با یک کلید سرد میشود. بچه ها اتاق می خواستند. دخترها می رفتند به شهر و می آمدند کنار مرغ و جوجه ها. دیگر جلوی شهری ها خجالت می کشیدند. حالا آپارتمان نشین شدیم. اپر حوصله مان سر برود. پارچه سنتی میبافیم و یا گلیم. طبقات دیگر آپارتمان را به گردشگران میفروشیم. هر چند تعدادشان کم شده است. اما به هر حال منبع درآمد است دیگر. بهتر از این بود که بچه ها از روستا مهاجرت می کردند به شهر. حالا بچه هایمان را پیش خودمان داریم. آنها به شهر نرفتند. در خانه نشسته اند .منتظر گردشگر.»
اینها را زنی میگوید که سالها در این روستا کشاورزی کرده و به همراه شوهرش به چرای دام رفته است. از زندگی در روستا خسته شده و آپارتمان نشینی برایش خوش نشینی است. آپارتمان او هم نیمه کاره است. او مرغ و جوجه هایش را در پارکینگ جا داده است!
گردشگران از این خانه عکس می گیرند
این روستا بین ده و شهر معلق مانده است. حالا از روستای زیارت بوی بلاتکلیفی میآید. برخی از اهالی روستا که روزگار دیگران را دیده اند سعی میکنند خانه شان را با همان شکل و شمایل قبل حفظ کنند. یکی از نجارهای روستا درحال ساختن در و پنجره برای خانههای قدیمی روستاست.
مالکان خانههای قدیمی میگویند گردشگران این خانهها را بیشتر دوست دارند. از ما میپرسند خانه تان را اجاره میدهید؟ آنها نمیخواهند از آپارتمانهای خودشان به آپارتمانهای روستا نقل مکان کنند. گردشگران میایستند جلوی خانههای چوبی باقی مانده و عکس یادگاری می گیرند.
گزارش و عکس از فاطیما کریمی/مهر
ارسال نظر