زبان ابزار قوی نفوذ به افکار جامعه

یکی از مهمترین آسیب هایی که محله مناقشه بسیاری از اندیشمندان و فلاسفه است، زبان و مشتقات وابسته به آن در نفوذ به فرهنگ های بومی است.

چگونه زبان، پرچم یک کشور را به آتش می کشد؟

به گزارش گلستان 24، تمام کسانی که به فراگیری زبان های خارجی می پردازند، با این مقوله درگیر شده اند که منبع اصلی برای آموزش، منابع دست اول از کشورهای مبداء است. مسلما در این کتب و جزوات متون و سبک زندگی در اختیار فراگیران قرار می گیرد که با فرهنگ جامعه مقصد همخوانی چندانی ندارد به ویژه آنکه آن جامعه مسلمان نیز باشد. 

زبان به عنوان ابزار ارتباطی از نخستین قرون تمدن بشری مطرح بوده و جویندگان علم و دانش برای انتقال آن می بایست برای درک و فهم مقولات جدید بشری و مکشوف توسط جوامع دیگر، زبان آن جوامع را نیز فرا بگیرند. به مروز زمان و پیشرفته شدن زبان ها و ایجاد قواعد زبانی و دستوری، خود زبان به شاخه ای از علم تبدیل شد. بسیاری از زبان ها نیز در طول تاریخ با از بین رفتن گویشورانش به تاریخ پیوستند و در حال حاضر برخی از زبان های مانند سانسکریت وجود دارند که تنها عده ای متخصص تاریخ شناس یا باستان شناس قادر به درک آنها هستند. 

اما با شکل گیری استعمار اروپایی در جهان، زبان به عنوان ابزار جدید قدرت برای پیشبرد اهداف استعماری به کار گرفته شد در حالیکه پیش از آن در این حجم و گستردگی برای تحمیل فرهنگی به کار گرفته نشده بود و موارد بسیار کمی در تاریخ در این زمینه وجود دارند. پرتغالی ها، اسپانیایی ها، فرانسوی ها و انگلیسی ها، دوران های متنوع استعماری در جهان رقم زدند که پا گذاشتن هریک از این دسته از استعمارگران به کشورهای مقصد، با هجوم دهشتناک فرهنگی و زبانی نیز همراه بود. در همین اثنا بود که بسیاری از زبان های بومی مهجور باقی ماند و با استیلای استعمارگران برای چندین قرن بر سرزمین های بومی و فقیر جهان، زبان های بومی به تاریخ پیوستند. 

قدرت زبان در انتقال فرهنگ های استعماری به حدی بود که در برخی از کشورهای مستعمره به زبان اداری و رسمی تبدیل شد و فرهنگ بومی کشورها مقهور شدند. الجزایر یکی از کشورهای شمال آفریقا است که توسط فرانسه اشغال شد و به طور کلی زیر و رو شد. بسیاری از شاعران و نویسندگان الجزایری در اشعار و داستان های ضداستعماری به این نکته اذعان می کنند که فرانسه با نابودی زبان و فرهنگ این کشور، پرچم کشورشان را دزدید و هیچ چیزی از هویت ملت الجزایر باقی نماند. ملتی که سرمایه های فرهنگی و هویتش با استعمار فرانسه بر باد رفت و تنها حسرت تاریخی برای استقلال واقعی آن کشور بر جای مانده است. 

رهبر معظم انقلاب در زمینه نابودی هویتی و فرهنگی الجزایر، خاطره ای در این زمینه در دیدار مردم قم در 14 مهر 1379 بیان می کنند: "الجزائر، این کشور عربی و مسلمان است. فرانسویها آمدند و دهها سال بر آن کشور مسلّط شدند؛ با سلاح آنجا را قبضه کردند؛ در آنجا حکومت تشکیل دادند؛ حکّام و افسران خودشان را به حکومت و فرماندهی آن کشور گماشتند؛ اوّلین چیزی که کمر به آن بستند، از بین بردن آثار اسلامی و حتی از بین بردن زبان عربی بود. باز زمانی که من رئیس‌جمهور بودم، یکی از بلندپایگان دولت الجزائر در آن روز، به تهران آمد و با من ملاقات کرد. در اثنای صحبت می‌خواست مطلبی را بیان کند؛ اما تعبیر عربی آن مطلب را بلد نبود! عرب زبان، می‌خواست مفهومی را به من منتقل کند، نمی‌دانست با زبان عربی چگونه می‌شود آن را منتقل کرد! رو کرد به وزیر خارجه‌اش، به زبان فرانسوی از او پرسید که این به عربی چه می‌شود؟ او هم در جواب گفت به عربی این می‌شود؛ بعد لغت عربی را به کار برد! یعنی زبدگان و نخبگان یک ملت، به خاطر تأثیر استعمار، از زبان خودشان دور ماندند. دلسوزان الجزایری بعد از آن با ما صحبت کردند و گفتند ما همت گماشته‌ایم که بعد از ازاله‌ی استعمار، بتوانیم زبان عربی را برگردانیم."

اما چرا استعمارگران خود را موظف به انتقال سیستماتیک زبان به کشورهای دیگر کردند. چه مزیت های این روش در مقابل روش های سخت دیگر داشت؟ اگر زبان را قدرت نرم کشورهای استعماری برای نفوذ در قلب و روح فرهنگ و هویت ملت ها بدانیم، نتیجه ای که حاصل می شود می توانست منافع فوق العاده ای ماورای زمان خود داشته باشد. به شکل جدی استعمار انتقال و تحمیل زبان خود را ادامه می داد. فرانسوی، انگلیسی و اسپانیایی و پرتغالی به طور وحشتناکی در آفریقا و آمریکای لاتین ریشه دوانیدند. 

به طور کلی یکی از مولفه های قدرت، فرهنگ است و دولت یا کشوری که از لحاظ فرهنگی بر جهان نفوذ برتر داشته باشد، به عنوان ابرقدرت فرهنگی شناخته می شود. زبان نیز یکی از ابعاد اصلی فرهنگ و انتقال آن است. زمانیکه فرهنگ یک کشور بر کشور دیگر ساری و جاری می شود، سبک زندگی نیز به همان صورت و به صورت تدریجی تزریق می گردد. استعمارگران برای چنین فرآیندی از قدرت نظامی و اشغال کشورها بهره بردند، یعنی به صورت سخت قدرت نرم خود را به ملت ها تحمیل می کردند. استعمار به خوبی آگاه بود زمانیکه کلیه مردم یک کشور به زبان آنها تکلم کنند، اسیر قید و بندهای فرهنگی آنها می شوند و وابستگی مستمر نتیجه اصلی آن خواهد بود. 

افزایش متکلمان زبان های اروپایی در جهان در قرن گذشته به طور مستقیم با استعمار گره خورده بود و این گره خوردگی به صورت خودکار و مویرگی کل جهان را تحت تاثیر خود قرار داد تا تنها چند زبان به عنوان زبان های مرسوم ارتباطی میان جوامع مطرح شوند. هر چند کشورهای استعمارگر اروپایی جای خود را در زمان نظام بین المللی دو قطبی به شوروی و ایالات متحده آمریکا دادند، اما سنت انتقال و تحمیل زبان همچنان حفظ شد. تمامی کشورهای اقماری اتحاد جماهیر شوروی، به زور مجبور به فراگیر کردن زبان روسی شدند. روس ها برای انتقال ایدئولوژی مارکسیسم- لنینیسم، زبان روسی را به زبان اصلی کشورهای تحت نفوذ خود در آسیای میانه و قفقاز تبدیل کردند و حتی پس از فروپاشی شوروی، کماکان زبان اداری و رسمی برخی از این کشورها همچنان باقی مانده است. به عنوان مثال تاجیکستان که به عنوان کشور فارسی زبان شناخته می شود، پس از 25 سال از سقوط شوروی، با قید و بندهای زبان روسی مواجه است. تاجیکان زبان فارسی را نیز با خط سیریلیک روسی می خوانند و می نویسند. در آن سو آمریکا که به لطف استعمار انگلیس با پهنه گسترده ای از کشورها با رواج زبان انگلیسی روبه رو بود، استیلای فرهنگی خود را بر جهان گستراند. سبک زندگی آمریکایی توسط محصولات فرهنگی این کشور مانند فیلم های هالیوودی به سرعت در جهان فراگیر شد و حتی در کشورهای اروپایی که خود از استعمارگران قدیم بودند، به عنوان خطر بالقوه شناخته شد. 

اینکه چرا برخی از زبان ها به زبان اصلی محاوره ای و ارتباطی در جهان تبدیل شد، به سنت ننگین استعمار و تحمیق و تحمیل ملت ها در عدم مقاومت و ایستادگی در مقابل استعمار باز می گردد. اما فاجعه بارتر از آن، منسوخ شدن فرهنگ ها و هویت هایی است که با پشتوانه ای تاریخی عظیمی همراه بودند. جهانی شدن که به عنوان یکی از مزیت های پیشرفت بشری شناخته می شود، در حال حاضر با جهانی سازی و تحلیل بردن فرهنگ های بومی جوامع همراه گشته و سنت ها و ترتیبات یک فرهنگ جامعه خاص مانند آمریکا، به عنوان الگوی جهانی شدن معرفی می شود که یکی از ابزارهای قدرتمند این جهانی سازی، زبان انگلیسی می باشد. 

حال در ایران و در هفته ای که گذشت، دیالوگ پیرامون آموزش زبان انگلیسی در کشور، افزایش پیدا کرد و با تذکر مقام معظم رهبری در دیدار معلمان و فرهنگینان، بسیاری پیرامون آن موضع گرفتند. نکته اساسی که رهبر معظم انقلاب به آن اشاره کردند، پرورش نسلی است که اختصاصا به او یک زبان توسط سیستم آموزشی تحمیل می شود و خود با دستان خود، فرهنگ و هویت یک نسل را از همان اوان کودکی به سبک زندگی غربی آشنا می کنیم. کودکی که هنوز با الفبای زبان فارسی آشنا نشده در مهدکودک ها قواعد و دستور زبان انگلیسی را فرا می گیرد! چرا که دانستن زبان انگلیسی در کشور به یک کلاس و فرهنگ فخرفروشی برای خانواده ها تبدیل شده و ندانستن آن توسط فرزندان به مثابه بی کلاسی و عقب افتادگی از کاروان علم و دانش جهانی. 

شاید اگر رئیس جمهور کشور متن کامل بیانات رهبری را با دقت مطالعه می کردند، به موضع گیری در مقابل آن و تبلیغ زبان انگلیسی و مثال زدن از پیشرفت فن آوری اطلاعات در هند نمی پرداخت. مقام معظم رهبری در آسیب شناسی در انحصار زبان انگلیسی در کشور اینگونه به تبیین آن پرداختند: "من همین‌جا این حرفی را که گاهی هم گفته‌ام به مسئولین آموزش‌وپرورش [تکرار میکنم‌]؛ شاید به مسئولین محترم فعلی نگفته باشم امّا قبلها مکرّر گفته‌ام؛ این اصرار بر ترویج زبان انگلیسی در کشور ما یک کار ناسالم است. بله، زبان خارجی را باید بلد بود امّا زبان خارجی که فقط انگلیسی نیست، زبان علم که فقط انگلیسی نیست. چرا زبانهای دیگر را در مدارس به‌عنوان درس زبان معیّن نمیکنند؟ چه اصراری است؟ این میراث دوران طاغوت است، این میراث دوران پهلوی است. [مثلاً] زبان اسپانیولی؛ امروز کسانی که به زبان اسپانیولی حرف میزنند کمتر از کسانی نیستند که به زبان انگلیسی حرف میزنند؛ در کشورهای مختلف، در آمریکای لاتین یا در آفریقا کسان زیادی هستند. مثلاً میگویم؛ بنده حالا مروّج [زبان] اسپانیا نیستم که بخواهم برای آنها کار بکنم، امّا مثال دارم میزنم. چرا زبان فرانسه یا زبان آلمانی تعلیم داده نمیشود؟ زبانهای کشورهای پیشرفته‌ی شرقی هم زبان بیگانه است، اینها هم زبان علم است. آقا جان! در کشورهای دیگر به این مسئله توجّه میکنند و جلوی نفوذ و دخالت و توسعه‌ی زبان بیگانه را میگیرند؛ ما حالا از پاپ کاتولیک‌تر شده‌ایم! آمده‌ایم میدان را باز کرده‌ایم و علاوه بر اینکه این زبان را کرده‌ایم زبانِ خارجیِ انحصاریِ مدارسمان، مدام داریم می‌آوریمش [در مقاطع] پایین؛ در دبستانها و در مهدِکودک‌ها! چرا؟ ما که میخواهیم زبان فارسی را ترویج کنیم، باید یک عالَم خرج کنیم و زحمت بکشیم. [وقتی‌] کرسی زبان را در یک‌جا تعطیل میکنند، باید تماسهای دیپلماتیک بگیریم که چرا کرسی زبان را تعطیل کردید. نمیگذارند، اجازه‌ی دانشجو گرفتن نمیدهند، امتیاز نمیدهند، برای اینکه زبان فارسی را یک‌جا میخواهیم ترویج کنیم؛ آن‌وقت ما بیاییم زبان آنها را خودمان با پول خودمان، با خرج خودمان، با مشکلات خودمان ترویج کنیم. این عقلائی است؟ من نمیفهمم! این را داخل پرانتز گفتم، برای اینکه همه بدانند، توجّه کنند. [البتّه‌] نمیگویم که فردا برویم زبان انگلیسی را در مدارس تعطیل کنیم؛ نه، حرف من این نیست؛ حرف این است که بدانیم چه‌کار داریم میکنیم؛ بدانیم طرف میخواهد چگونه نسلی در این کشور پرورش بیابد،  و با چه خصوصیّاتی."

بنابراین علاوه بر اینکه می بایست آموزش زبان های خارجی در کشور را چند بعدی کرد و یک زبان را از انحصار خارج ساخت، این نکته را نیز می بایست در نظر گرفت مواد و کتب آموزشی منتقل دهنده فرهنگ جوامع مبداء نباشد، به ویژه در کشوری که اکثریت مسلمان  هستند، ترویج فرهنگ جوامع غربی به بهانه آموزش زبان آن کشورها، خود آسیب جدی به هویت و فرهنگ ایران وارد می کند. تدوین و تالیف کتب آموزش زبان های خارجی به خصوص در مقاطع ابتدایی و متوسطه، با توجه به فرهنگ اسلامی - ایرانی کشور می تواند جلوی بسیاری از آسیب های نفوذ را بگیرد. انتشار افسارگسیخته یک زبان و آن هم زبانی با فرهنگ و هویت بیگانه با فاصله زیاد با کشور، می تواند به راحتی تمدن، فرهنگ و هویت ایران را نابود سازد. 

منبع: فرهنگ نیوز

 

ارسال نظر

آخرین اخبار