داستانک، به قلم حسین پایین محلی:
تنهایی واقعی بایدمنجربه رهایی ازبندبشه نه رهاشدگی بی جهت...
وقتی تنهاییت برکه یاچشمه یارودباشه باکوچکترین تلنگری تنهاییت روازت میگیرین بایدتنهاییت رودریاکنی!آسمان کنی!بایدساعت تنهاییت روبیشترازاونچه که بشه به مکان تشبیه کنی که یکی بی دعوت تسخیرش یاتخریبش کنه به ساحت تبدیل کنی!
به گزارش گلستان24، کناریکی مثل خودم تو ایستگاه مترونشسته بودم.
گوشی سمت چپم زنگ خوردو من یهو از توتنهایی خودم پریدم!
سمت راستیم که چهرشوبه خاطرندارم بهم گفت:توجمع جای خوبی برای تنهاشدن نیست!اینجاهرلحظه حکومت صداها تنهاییت روبهم میریزن!
من گفتم باجمع کاری ندارم وخلوتم شخصیه.گفت :وقتی تنهاییت برکه یاچشمه یارودباشه باکوچکترین تلنگری تنهاییت روازت میگیرین بایدتنهاییت رودریاکنی!آسمان کنی!بایدساعت تنهاییت روبیشترازاونچه که بشه به مکان تشبیه کنی که یکی بی دعوت تسخیرش یاتخریبش کنه به ساحت تبدیل کنی!
اونوقت درهرجلوتی میتونی خلوت کنی!
بعدازاین کلمات بودکه من دوباره به فکرفرورفتم واون فردرفته بودومنم جامونده بودم.حق بااون بود.تنهایی واقعی بایدمنجربه رهایی ازبندبشه نه رهاشدگی بی جهت...
ارسال نظر