عروسی مهر و ماه/ ویژه نامه سالروز ازدواج حضرت علی و حضرت زهرا
ویژه نامه سالروز ازدواج حضرت علی و حضرت زهراسلام الله علیها تقدیم می گردد.
به گزارش گلستان24، اول ذوالحجه، سالروز ازدواج فرخنده دردانه رسول الله حضرت فاطمه (س) و حضرت علی (ع) میباشد.
ازدواج حضرت علی(ع) با حضرت فاطمه(ع) به فرمان خداوند، از امتیازاتی است که رسول اکرم(ص) بر آن مباهات می کرد. در این پیوند پر میمنت، فرشتگان آسمان در سرور و شادمانی، و بهشتیان به زینت و زیور آراسته شده بودند.
فاطمه زهرا علیهاالسلام دختر پیغمبر اکرم و از دوشیزگان ممتاز عصر خویش بود. پدر و مادرش از اصیل ترین و شریف ترین خانواده های قریش بودند. از حیث جمال ظاهری و کمالات معنوی و اخلاقی از پدر و مادر شریفش ارث می برد. و به عالیترین کمالات انسانی آراسته بود.
شخصیت و عظمت پیامبر اکرم روز به روز در انظار مردم بالا می رفت و قدرت و شوکت او زیادتر می شد به همین علت دختر عزیزش زهرا (علیها السلام) همواره مورد توجه بزرگان قریش و رجال با شخصیت و ثروتمند قرار داشت هر از چندگاه از او خواستگاری می کردند اما پیامبر با خواستگاران طوری رفتار می کرد که می پنداشتند مورد غضب پیامبر قرار گرفته اند.
رسول خدا فاطمه را برای علی (علیه السلام) نگاه داشته بود و مایل بود از جانب او پیشنهاد شود. پیامبر از جانب خدا مأمور بود که نور را با نور به ازدواج در آورد.
پیشنهاد به علی (ع):
اصحاب رسول خدا احساس کرده بودند که پیغمبر اکرم تمایل دارد فاطمه (علیها السلام) را با علی پیوند ازدواج دهد، ولی از جانب علی پیشنهادی نمی شد. یک روز عمر و ابوبکر و سعد بن معاذ و گروهی دیگر که پیامبر تقاضای ازدواج آنها را رد کرده بود در مسجد گرد آمده بودند و از هر دری سخن می گفتند. در این بین سخن از فاطمه به میان آمد. ابوبکر گفت: مدتی است که اعیان و اشراف عرب فاطمه علیهاالسلام را خواستگاری می نمایند اما پیغمبر اکرم پیشنهاد احدی را نپذیرفته و در جوابشان می فرماید: تعیین همسر فاطمه با خداست.برای همه روشن بود که خدا وپیغمبر، فاطمه را برای علی علیه السلام نگاه داشته اند. سپس به «عمر» و «سعد بن معاذ» گفت: حاضرید به اتفاق هم نزد علی برویم و جریان را برایش تشریح کنیم و اگر به ازدواج مایل بود همراهیش کنیم؟! آنها از این پیشنهاد استقبال و او را در این کار تشویق کردند.
سلمان فارسی می گوید: عمر و ابوبکر و سعد بن معاذ بدین قصد از مسجد خارج شدند و به جانب آن حضرت شتافتند.
علی (ع) فرمود: از کجا می آیید و به چه منظور اینجا آمده اید؟
ابوبکر گفت: یا علی تو در تمام کمالات بر سایرین برتری داری، و از موقعیت خود و علاقه ایکه رسول خدا به تو دارد کاملاً آگاهی. اشراف و بزرگان قریش برای خواستگاری فاطمه علیها السلام آمده اند ولی پیغمبر صلی الله علیه و آله دست رد به سینه همه زده و تعیین همسر فاطمه را به دستور خدا حواله داده است. گمان می کنم خدا و رسول، فاطمه را برای تو گذاشته اند. و شخص دیگری قابلیت این افتخار را ندارد.
افکار خفته بیدار می شود:
اوضاع بحرانی اسلام و گرفتاری ها و فقر اقتصادی مسلمین، چنان علی (ع) را مشغول ساخته بود که به خواسته های درونی خویش و ازدواج و تشکیل خانواده هیچگونه توجه نداشت.
علی (ع) اندکی پیرامون پیشنهاد آنها تأمل و اطراف و جوانب قضیه را به خوبی بررسی نمود: تهیدستی خود و مشاهده گرفتاریهای عمومی از یک طرف و فرا رسیدن زمان ازدواج وی از طرف دیگر . او بخوبی می دانست که اگر همسری چون فاطمه را از دست بدهد دیگر این فرصت قابل جبران نیست.
علی (ع) به خواستگاری می رود:
این پیشنهاد علی را تحت تأثیر قرار داد بطوریکه دست از کار کشید و به منزل بازگشت. خود را شستشو داد، عبای تمیزی بر تن کرد و به خدمت رسول اکرم شتافت. درب خانه را به صدا درآورد. پیغمبر به «ام سلمه» فرمود: در را باز کن. کوبنده در شخصی است که خدا و رسول او را دوست دارند او هم خدا و رسول را دوست دارد.
عرض کرد: یا رسول الله! پدر و مادرم فدایت، کیست که ندیده درباره اش چنین داوری می کنی؟
فرمود: ای ام سلمه! مردی دلاور و شجاع است او برادر و پسرعمویم و محبوب ترین مردم نزد من است.
ام سلمه از جای جست و در سرای را باز کرد. علی (ع) داخل منزل شد، سلام داد و در حضور پیغمبر نشست. از خجالت سرش را به زیر انداخت، و نتوانست تقاضای خویش را عرضه بدارد. مدتی هر دو خاموش بودند. بالاخره پیغمبر (ص) سکوت را شکست و فرمود: یا علی گویا برای حاجتی نزد من آمده ای که از اظهار آن خجالت می کشی؟ بدون پروا حاجت خود را بخواه و اطمینان داشته باش که تمام خواسته هایت قبول می شود.
عرض کرد: یا رسول الله پدر و مادرم فدای تو باد، من در خانه شما بزرگ شدم و از الطاف شما برخوردار گشتم. بهتر از پدر و مادر، در تربیت و تأدیب من کوشش نمودی و به برکت وجود شما هدایت شدم. یا رسول الله! به خدا سوگند اندوخته دنیا و آخرت من شما هستی. اکنون موقع آن شده که برای خود همسری انتخاب کنم و تشکیل خانواده دهم، تا با وی مأنوس گردم و از ناراحتیهای خویش بکاهم. اگر صلاح بدانی و دختر خود فاطمه علیها السلام را به عقد من در آوری سعادت بزرگی نصیب من شده است.
رسول خدا که در انتظار چنین پیشنهادی بود صورتش از سرور و شادمانی بر افروخته شد، فرمود: صبر کن تا از فاطمه اجازه بگیرم.
پیغمبر نزد فاطمه (ع) رفت، فرمود: دخترم! علی بن ابی طالب (ع) را به خوبی می شناسی برای خواستگاری آمده است. آیا اجازه می دهی ترا به عقدش در آورم؟ فاطمه از خجالت سکوت کرد و چیزی نگفت. پیغمبر چون آثار خشنودی را در چهره او دید گفت: الله اکبر و سکوت او را علامت رضایت دانست .
توافق:
رسول اکرم (ص) پس ازکسب اجازه به نزد علی آمد و با لبی خندان گفت: یا علی! آیا برای عروسی چیزی داری؟ پاسخ داد: یا رسول الله پدر و مادرم قربانت، شما از وضع من کاملاً اطلاع دارید. تمام ثروت من عبارت است از یک شمشیر، یک زره و یک شتر.
فرمود: تو مرد جنگ و جهادی و بدون شمشیر نمی توانی در راه خدا جهاد کنی، شمشیر از لوازم و احتیاجات ضروری تو است. شتر نیز از ضروریات زندگی تو محسوب می شود، باید به وسیله آن آبکشی کنی و امور اقتصادی خود و خانواده ات را تأمین کنی و برای اهل و عیالت کسب روزی نمایی و در مسافرت بارت را بر آن حمل کنی، تنها چیزی که می توانی از آن صرف نظر کنی همان زره است. منهم به تو سخت نمی گیرم و به همان زره اکتفا می نمایم. یا علی آیا اکنون بشارتی به تو بدهم و رازی را برایت آشکار بسازم؟!
عرض کرد: آری یا رسول الله، پدر و مادرم فدایت، شما همیشه نیک خوی و خوش زبان بوده اید.
فرمود: پیش از آنکه به نزد من بیایی جبرئیل نازل شد و گفت: یا محمد! خدا ترا از بین مخلوقاتش برگزیده و به رسالت انتخاب کرد. علی (ع) را برگزید و برادر و وزیر تو قرار داد. باید دخترت فاطمه را به ازدواج او درآوری. مجلس جشن ازدواج آنان در عالم بالا و در حضور فرشتگان برگزار شده است. خدا فرزندان پاک و نجیب و طیب و طاهر و نیکو به آنان عطا خواهد نمود یا علی هنوز جبرئیل بالا نرفته بود که تو درب منزل را زدی .
خطبه عقد:
پیغمبر صلی الله علیه وآله فرمود: یا علی تو زودتر به مسجد برو و من نیز از عقب تو می آیم، تا در حضور مردم مراسم عقد را برگزار کنیم و خطبه بخوانیم.
علی (ع) مسرور و خوشحال به جانب مسجد حرکت نمود. ابوبکر و عمر را در بین راه ملاقات کرد، آنها از جریان کار جویا شدند، گفت: رسول خدا دخترش را به من تزویج کرد، هم اکنون پیامبر در راه است تا در حضور جمعیت، مراسم عقد و خطبه خوانی را انجام دهد.
پیغمبر (ص) در حالی که صورتش از سرور و شادمانی می درخشید به مسجد تشریف برد، و به بلال فرمود: مهاجر و انصار را در مسجد جمع کن. هنگامی که مردم جمع شدند، بر فراز منبر رفت و پس از حمد و ثنای فرمود: ای مردم آگاه باشید که جبرئیل بر من نازل شد و از جانب خدا پیام آورد که مراسم عقد ازدواج علی و فاطمه علیها السلام در عالم بالا و در حضور فرشتگان برگزار شده و دستور داده که در زمین نیز آن مراسم را انجام دهم، و شما را بر آن گواه بگیرم. سپس نشست و به علی (ع) فرمود: برخیز و خطبه عقد را بخوان.
علی علیه السلام برخاست و فرمود: خدا را بر نعمت هایش سپاس می گویم و شهادت می دهم که بغیر از او خدایی نیست. شهادتی که مورد پسند و رضایت او واقع شود. درود بر محمد صلی الله علیه وآله، درودی که مقام و درجه اش را بالا برد. ای مردم! خدا ازدواج را برای ما پسندیده و بدان دستور داده است. ازدواج من و فاطمه را خدا مقدر کرده و بدان امر نموده است. ای مردم! رسول خدا فاطمه را به عقد من در آورد و زره ام را از بابت مهر قبول کرد. از آن حضرت بپرسید و گواه باشید.
مسلمانان به پیغمبر (ص) عرض کردند: یا رسول الله! فاطمه را با علی کابین بسته ای؟
رسول خدا پاسخ داد: آری. پس تمام حضار دست به دعا برداشته گفتند: خدا این ازدواج را بر شما مبارک گرداند و در میانتان دوستی و محبت افکند.
مذاکره عروسی:
علی علیه السلام می فرماید: حدود یک ماه طول کشید و من خجالت می کشیدم با پیغمبر درباره فاطمه صحبت کنم، ولی گاهی که خلوت می شد می فرمود: یا علی چه همسر نیکو و زیبائی نصیبت شد؟ بهترین زنان عالم را تزویج تو کردم.
روزی برادرم عقیل پیش من آمد و گفت: برادر جان! من از ازدواج تو بسیارمسرور هستم. چرا از رسول خدا (ص) خواهش نمی کنی که فاطمه را به خانه ات بفرستد تا بوسیله عروسی شما، چشم ما روشن گردد؟ پاسخ دادم: خیلی میل دارم عروسی کنم اما از رسول خدا خجالت می کشم. عقیل گفت: تو را به خدا سوگند! هم اکنون با من بیا تا خدمت پیغمبر (ص) برویم.
علی با برادرش عقیل آهنگ منزل رسول خدا نمودند. در بین راه به «ام ایمن» برخورد کرده جریان را برایش گفتند. ام ایمن گفت: اجازه بدهید من با رسول خدا در این باره مذاکره کنم.
ام سلمه و سایر زنان از قضیه خبردار شدند و خدمت پیغمبر صلی الله علیه و آله مشرف گشتند. عرض کردند: یا رسول الله! پدر و مادرمان به فدایت، برای موضوعی خدمت شما رسیده ایم که اگر خدیجه زنده بود چشمش بدان روشن می شد. وقتی پیغمبر (ص) نام خدیجه را شنید اشکش جاری شد و فرمود: خدیجه؟! کجا مانند خدیجه پیدا می شود؟ هنگامی که مردم مرا تکذیب نمودند مرا تصدیق کرد و برای ترویج دین خدا، اموالش را در اختیار من قرار داد. خدیجه زنی بود که خدا بر من وحی فرستاد که بدو بشارت دهم خانه ای از زمرد در بهشت بدو عطا خواهد کرد.
ام سلمه عرض کرد: پدرم و مادرم فدایت شود، شما هرچه درباره خدیجه می فرمایید صحیح است. خدا ما را با او محشور گرداند. یا رسول الله! برادر و پسر عموی شما میل دارد همسرش را به منزل ببرد.
فرمود: پس چرا خودش در این باره صحبتی نمی کند؟ عرض کرد: از کمروئی اوست.
پیغمبر (ص) به ام ایمن فرمود: علی را نزد من حاضر کن.
وقتی علی (ع) خدمت پیغمبر مشرف شد فرمود: یا علی! آیا میل داری همسرت را به منزل ببری.
عرض کرد: آری یا رسول الله.
فرمود: خدا مبارک کند، همین امشب یا فردا شب وسائل عروسی را فراهم می کنم.
سپس به همسرانش فرمود: اطاقی را برای فاطمه فرش کنید تا مراسم عروسی را برگزار کنیم . مراسم ازدواج برترین بندگان خداوند در روز اول یا ششم ذی الحجه سال دوم یا سوم هجری انجام گرفت.
احسان و انفاق حضرت زهرا (سلام الله علیها) در شب عروسى
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم در عروسى زهرا علیهاالسلام یک دست پیراهن نو به زهرا داده بود تا در شب عروسى بپوشد، هنگامى که فاطمه به خانهى زفاف رفت، بر سجادهى عبادت خود نشسته بود و با خدا مناجات مىکرد، ناگاه مستمندى به در خانهى فاطمه آمد و با صداى بلند گفت: «از در خانهى نبوت یک پیراهن کهنه مىخواهم».
فاطمه علیهاالسلام در آن وقت دو پیراهن داشت، یکى کهنه و دیگرى نو، خواست پیراهن کهنه را طبق تقاضاى فقیر، به او بدهد، ناگاه به یاد این آیه (92 آلعمران) افتاد که مىفرماید: «هرگز به حقیقت نیکوکارى نمىرسید مگر آنچه را دوست دارید انفاق کنید».
حضرت زهرا علیهاالسلام که مىدانست پیراهن نو را بیشتر دوست دارد، به این آیه عمل کرد و پیراهن نو را به فقیر داد.
فرداى آن شب هنگامى که پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم پیراهن کهنه را در تن او دید. پرسید: «چرا پیراهن نو را نپوشیدهاى؟ حضرت زهرا علیهاالسلام عرض کرد: آن را به فقیر دادم.
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم فرمود: «اگر پیراهن نو را براى شوهرت مىپوشیدى بهتر و مناسبتر بود».
فاطمه علیهاالسلام عرض کرد: این روش را از شما آموختهام، در آن هنگام که مادرم خدیجه همسر شما گردید، همهى اموال خود را در راه شما به تهىدستان بخشید، کار به جایى رسید که فقیرى به در خانهى شما آمد و تقاضاى لباس کرد، در خانه لباسى وجود نداشت، شما پیراهن خود را از تن بیرون آورده و به او دادى، از این رو این آیه (29/ اسراء) نازل شد: «و بیش از حد دستت را مگشا تا مورد سرزنش قرار گیرى و از کرا فرومانى».
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم تحت تأثیر محبتها و خلوص دخترش زهرا علیهاالسلام قرار گرفت قطرههاى اشک از چشمانش سرازیر شد، فاطمه علیهاالسلام را به نشانهى محبت به سینهاش چسبانید.
شروع زندگى در خانه اجاره اى
کلبه باصفا و محقر حضرت زهرا سلاماللَّهعلیها خانهاى گلى بود که دلهائى مصفا به نور خدا در آن یک زندگى مشترک را آغاز کردند. خانهاى رد ظاهر ساده و حتى اجارهاى، ولکن اعضاى آن آرمانى متعهد بر اصول اخلاقى، در محیطى پر تفاهم و عاطفى و خلاصه مالامال از معنویت و یاد خدا، خانهاى که از عرش خدا مورد نظر و حمایت بود و دریچهاى از زمین به آسمان و از آسمان بر آن خانه دائما گشوده شده بود و این نبود مگر به خاطر وجود انوار مقدسهاى که در علم و عمل عالىترین مراتب کمال را با مجاهده نفسانى و انتخاب بهترین عقیده و آرمان طى مىنمودند، خانهى حضرت فاطمه سلاماللَّهعلیه خانهاى بود گلى اما شعاع نور آن عالمتاب شد و همه هستى را پرتوافکنى کرد.
حضرت على (ع) و حضرت فاطمه زهرا سلاماللَّهعلیه داراى خانهى مسکونى نبودند، از این رو حضرت على علیهالسلام ابتدا محل سکونت همسرش را در اطاقى که یکى از انصار در اختیارش نهاده بود و خود نیز پس از هجرت در آن ساکن بود قرار داد. پس از مدتى دو زوج جوان به خانهى حارثه بن نعمان که در محلهى بنىنجار قرار داشت و به خانهى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم نزدیک بود منتقل شدند تا اینکه حجرهاى در کنار حجرهى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله براى آنان ساخته شد و تا پایان زندگى خانوادگىشان در آنجا ساکن بودند.
وضعیت ساختمانى این خانه که در اختیار حضرت على علیهالسلام و حضرت زهرا سلاماللَّهعلیه قرار گرفت خانهى مسکونى مجللى نبود، بلکه اطاقى گلین بود که سقف آن را با چوب خرما و حصیر پوشانده و آن را گلاندود کرده بودند. فاصلهى سقف آن از کف به اندازهاى بود که دست به راحتى به سقف مىرسید. آرى این بود کلبهى حضرت زهرا سلاماللَّهعلیه که از صفایش تور خدا جلوهگر بود.
خداوند در قرآن پیرامون معنویت و فضیلت ایشان فرموده:
یعنى در خانههایى (چون خانهى انبیاء) خدا رخصت داده که آنجا رفعت یابد و در آن ذکر نام خدا شود و صبح و شام تسبیح و تقدیس ذات پاک او کنند. وقتى این آیه نازل شد، ابوبکر از پیامبر صلى اللَّه علیه و آله پرسید: آیا خانهى حضرت فاطمه و حضرت على علیهمالسلام از این خانههاست؟ پیامبر صلى اللَّه علیه و آله فرمودند: بله، خانهى آنان از بافضیلتترین این خانه هاست.
جهیزیه و لوازم خانه حضرت زهرا (سلام الله علیها)
پیامبر گرامى رو به امیر مؤمنان کرد و فرمود: آیا چیزى از امکانات مالى و اقتصادى براى ازدواج در اختیار دارد؟
آن حضرت پاسخ داد: پدر و مادرم فدایت باد! به خداى سوگند شرایط اقتصادى من بر شما پوشیده نیست. همهى ثروت من در حال حاضر یک شمشیر ستم سوز است و یک زره براى جهاد و یک شتر آبکش براى کسب و کار.
آرى! این دارایى على علیهالسلام است و این تمامى امکانات مالى و اقتصادى اوست که مىخواهد با دخت یگانهى پیامبر پیمان زندگى ببندد.
پیامبر گرامى در برابر صداقت و جوانمردى وصفناپذیر امیر مؤمنان در اوج کرامت و بزرگوارى فرمود: على جان! اما در مورد شمشیرت نظرم این است که شما به او نیازمندى تا بوسیلهى آن در راه خدا و دفاع از حقوق و امنیت انسانها به جهاد برخیزى و دشمنان تجاوز کار خدا را سر جایشان بنشانى. در مورد شترت نیز نظرم این است که آن هم وسیلهى کار و درآمد توست. بوسیلهى آن، هم نخلستانت را آب مىدهى و براى خانوادهات هزینهى زندگى فراهم مىآورى و هم زاد و توشهى سفرت را جابجا مىنمایى. پس از تعیین زرهى حضرت على علیهالسلام به عنوان مهریه حضرت زهرا (س) حضرت رسول اکرم فرمودند: اما من دخت فرزانهام را به ازدواج تو در خواهم آورد و در برابر این پیمان براى زندگى مشترک و به نشان صفا و صداقت، اینک زرهات را بفروش و پول آن را بیاور تا ترتیب این کار را بدهم.
امیر مؤمنان به دستور پیامبر به بازار شتافت و زره مورد اشاره را به حدود پانصد درهم فروخت و پول آن را به پیشواى بزرگ توحید و آزادگى تقدیم داشت.
بعد از آنکه امیرالمؤمنین علیهالسلام سپر جنگ خود را به پانصد درهم فروختند و مهریه حضرت زهرا قرار دادند مبلغ آنرا به رسول اکرم دادند:
امام صادق علیهالسلام در ضمن روایتى مىفرماید: رسول خدا درهمها را در دامنش ریخت و مشتى از آن را که شصت و سه یا شصت و شش درهم مىشد به امایمن داد تا لوازم خانه خریدارى کند، مشتى دیگر را به اسماء بنت عمیس داد تا عطر و گلاب بخرد، و مشتى را به امسلمه داد تا غذا تهیه کند و عمار و ابوبکر و بلال را براى خرید چیزهائى فرستاد که براى خود حضرت زهرا لازم بود، که از جمله وسائلى که براى براى حضرت خریدارى شد اقلام ذیل بود:
1- یک پیراهن به هفت درهم.
2- یک روسرى به چهار درهم.
3- قطیفه سیاه خیبرى.
4- تختخواب با روتختى
5- دو دست رختخواب از پارچه مصرى که محتواى یکى از آن دو لیف خرما و دیگرى پشم گوسفند بود.
6- چهار پشتى از پشم طائف با محتوائى از گیاهى به نام اذخر.
7- پردهاى از پشم
8- حصیرى هجرى
9- آسیاى دستى
10- دلوى چرمى
11- ظرفى مسى براى درست کردن حناء
12- کاسهاى براى شیر
13- ظرفى براى آب
14- آفتابهاى قیراندود
15- سبوئى سبز رنگ
16- دو کوزه سفالى
17- فرشى از پوست
18- عبائى قطوانى
19- مشک آب.
ارسال نظر