نوستالژی مادرانه یک بانوی گلستانی
16 سال محبت مادری با اعمال شاقه، بیخ گوش کمیته امداد و بهزیستی گلستان + تصاویر
معلوم نیست کمیته امداد و بهزیستی چه استانداردهایی دارند که دو فرد معلوم جسمی و حرکتی را نمی توانند تحت پوشش درمانی خود بگیرند تا حداقل این خانواده های بی بضاعت گوشه ای از آلام و محنت فراوانشان فروکش کند .
به گزارش گلستان24، یاللعجب که زیر پوست همین شهر و روستاهای استان گلستان افرادی زندگی می کنند که در بدترین شرایط با قضا و قدرهای روزگار دست و پنجه نرم می کنند و کسی خبر آنها را نمی گیرد . افرادی که در میان اخبار حقوق های نجومی و اختلاس های چندین هزار میلیاردی و هیاهوی کرسی های چند روزه گم شده اند و کسی جز زمان انتخابات خبری از آنها نمی گیرد.
معلوم نیست کمیته امداد و بهزیستی چه استانداردهایی دارند که دو فرد معلوم جسمی و حرکتی را نمی توانند تحت پوشش درمانی خود بگیرند تا حداقل این خانواده های بی بضاعت گوشه ای از آلام و محنت فراوانشان فروکش کند .
(سمانه – ک ) بانوی 35 ساله ایست که در 15 کیلومتری غرب گرگان در روستای کفشگیری زندگی می کند . به سراغ او رفتیم تا از تلخی روزگارش برایمان بگوید و اینکه شاید دل سازمان یا کمیته ای بلغزد و برای انجام وظیفه ذاتی شان دست بکار شوند :
فرزند اولم کیارش 16 سال دارد و در ۵ ماهگی مشخص شد ناقص است و فرزند دومم محمدامین 3 سال دارد و در ۷ ماهگی مشخص شد که او هم ناقص است.
نداشتن پول علت معلولیت فرزند دوم
در زمان تولد فرزند دومم نگران بودم که نکند او هم ناقص باشد و برای تشخیص آن باید آزمایشات غربالگری و پیشرفته انجام می دادم چون هزینه ی این آزمایشات بالا بود و من هم پولش را نداشتم تا آزمایشات را انجام دهم و وقتی به دنیا آمد بعد از هفت ماه مشخص شد که او هم ناقص است.
کنایه های زیادی شنیدم
بعد از مشخص شدن معلولیت فرزند دومم خیلی ها به من و همسرم گفتند که فرزندانتان را به پرورشگاه بدهید ولی من به همسرم گفتم تا زمانی که من زنده هستم بچه هایم را خودم نگه داری می کنم و وقتی مُردم بچه ها را به بهزیستی بدهید چون هیچ کسی مثل یک مادر نمی تواند به فرزندش رسیدگی کند.
یا حتی کسانی با نیش و کنایه به من می گفتند که دو فرزند ناقص تحویل جامعه دادی و من خیلی شرمنده می شدم و فقط به خدا می گفتم به من صبر بدهد و کمکم کند تا زمانی که زنده هستم نگذارم فرزندانم سربار کسی باشند.
ناشکر خداوند نیستم و یقین دارم حتما یک حکمتی بوده است که خداوند به من با وجود این وضع زندگی و مشکلات دو فرزند معلول داد و ازش میخواهم فقط به من صبر و نیرو و درآمدی بدهد تا به بچه هایم بهتر رسیدگی کنم.
چون حتی یک درآمد مشخص یا حقوقی نداریم که پول لباس و یا امرار معاش فرزندانم را پیش ببرم. همسرم یک کارگر ساده است که الان حدود ۴ ماه است که کاری ندارد و سرکار نمی رود. ما فقط با یارانه ای که می گیریم زندگی میکنیم.
بهزیستی فقط ماهی 50 هزار تومان می دهد
بهزیستی هم فقط ماهی ۵۰ هزارتومان به فرزند بزرگم می دهد ولی در صورتی که فرزند کوچکم باید هفته ۳ بار به کار درمانی برود که هر کار درمانی هزینه اش ۳۰ هزارتومان می باشد و من پول هر جلسه را ندارم و مجبورم هفته ای یک بار ببرمش کار درمانی که بتواند لااقل دست و پایش را حرکتی بدهد.
همه ی کارهای فرزندانم را خودم انجام میدهم حتی کارهای شخصیشان بر عهده ی من است. در یک اتاق ۳در ۴ زندگی می کنیم با دو بچه ی معلول و پخت و پز بیرون است. گرما و سرما را در یک اتاق هستیم .
همیشه از خدا می خواستم که کاش فرزندانم سالم بودند و من خودم سرکار میرفتم و خرج زندگی را در می آوردم ولی الان به علت رسیدگی به فرزندانم سرکار نمی توانم بروم.
من در این 16 سال بخاطر معلولیت فرزندانم رنگ خوشی را ندیده ام و من هم دوست داشتم فرزندانم سالم باشند و الان هر چه فرزندانم بزرگ تر می شوند سختی های من بیشتر و توانم کمتر می شود.
آرزو کفش خریدن فرزندانم به دلم ماند چون به علت معلولیتشان نمیتوانند کفش بپوشند، حتی صحبت هم نمی توانند بکنند و فقط خودم صحبت کردن و درخواست هایشان را متوجه می شوم و حتی تا الان نتوانستم یک شب هم تنهایشان بگذارم.
آرزوی رفتن به حرم امام رضا (ع)
آرزو دارم با فرزندانم به حرم آقا امام رضا برویم که تا شاید آقا امامرضا جوابم را بدهد و قلبم را تسلی بخشد با وجود این همه مشکلاتی که دارم.اگر همسرم حداقل یک حقوق و یا در آمد مشخصی داشت من خیالم راحت بود که لااقل درمان فرزندانم را بهتر انجام میدهم ، چون حتی ما بیمه هم نیستیم و هزینه های درمان واقعا بالا می باشد.
تهیه کفش گران قیمت
هر کفشی که باید برای بعد از کار درمانی تهیه شود نزدیک ۳۰۰ هزارتومان می باشد که من توانستم امسال یک کفش تهیه کنم که چند ماهی بیشتر قابل استفاده نمی باشد.
نداشتن امکانات و وسیله ی بازی باعث میشود همیشه اذیت شویم و من فقط توان این را دارم که هر طوری شده شکم فرزندانم را سیر کنم تا گرسنه نباشند و تا الان هم هیچ وقت گرسنه شان نگذاشتم.
تفریح خاصی ندارند جز در این اتاق ۳ در ۴ باشند چون خانه ی ما فقط یک اتاق ۳در ۴ است که پخت و پز و شستشو بیرون است و سرما و گرما در این اتاق هستیم.
و یا با چرخ در کوچه بچرخانمشان که الان هر چه بزرگ تر می شوند حمل و نقلشان برایم سخت و مشکل است چون باید به تنهایی تک تک آن ها را از اتاق به بیرون بیاورم و از جوانان کوچه کمک بگیرم تا آنها را به زمین فوتبال نزدیک خانه مان ببرم که تا از نزدیک بازی بچه ها را نگاه کنند و این بزرگترین تفریح شان است که توانستم برایشان ایجاد کنم.
من سه آرزو دارم :
1 - آرزو دارم راه رفتن فرزندانم را ببینم.
2 - خانه ای از خودمان داشته باشیم و راحت در آن زندگی کنیم.
3 - همسرم یک کار درست داشته باشد که لااقل فرزندانم به راحتی زندگی کنند و بتوانیم لااقل تفریحی برایشان ایجاد کنیم.
=============
لازم به ذکر است؛ اطلاعات تماس این خانواده نزد پایگاه خبری گلستان ما قرار دارد، کسانی که قصد کمک به این خانواده را دارند، می توانند با دفتر این پایگاه خبری به شماره 32236482-017 تماس حاصل نمایند.
گزارش و عکس از فائزه کابلی
انتهای پیام /
منبع: گلستان ما
ارسال نظر