لحظههای دردناکی که آتشنشانان دوستانشان را صدا میزدند/ نمیتوانستم از خانواده قربانیان عکس بگیرم
علیخارا گفت: در حادثه پلاسکو همه لحظهها سخت بود اما لحظات دردناک در این حادثه مربوط به خانوادههای قربانیان بود که انتظار عزیزانشان را از زیر آوار میکشیدند. آن قدر شرایط سخت بود که به خودم اجازه ندادم از خانوادهها عکس بگیرم.
به گزارش گلستان24، فاطمه ملکی؛ حادثه پلاسکو از وقایع تلخی بود که 12 روز پیش در مرکز تهران رخ داد؛ یکی از عوامل مهم در این اتفاق انعکاس واقعه در رسانهها بود که عکاسان و خبرنگاران وظیفه خطیری را بر عهده داشتند.
«علی خارا» یکی از عکاسان در شرایط بحران است که موقع فرو ریختن ساختمان در محل حادثه حضور داشت و بدون اینکه از صحنه دور شود، ایستاد و عکسالعملهای آتشنشانان و مردم را به تصویر کشید.
علی خارا در کنار آوار پلاسکو؛ عکس از محمود حسینی
* از چگونگی اطلاع از آتشسوزی پلاسکو و اعزام به محل حادثه بگویید.
پنجشنبه 30 دی ماه ساعت 8:20 صبح، دبیر گروه عکس با من تماس گرفت و گفت ساختمان پلاسکو آتش گرفته و بعد مأموریت داد تا به ساختمان پلاسکو بروم. با شنیدن این خبر سریع آماده شدم و از منزل مستقیم خودم را به پلاسکو رساندم.
قبل از من «جواد هادی» از همکاران خبرگزاری فارس به محل حادثه رسیده بود. مثل عکسبرداری از آتشسوزیهای دیگری که اتفاق افتاده بود، شروع به عکاسی کردم. هر فشار آبی که برای خاموش کردن آتش به شیشههای ساختمان وارد میشد، شیشهها خرد میشد و پایین میریخت.
من کلاه ایمنی نداشتم؛ به یک سری از عکاسها کلاه دادند اما به من نرسید. بالاخره یک نفر از مدیریت بحران شهرداری کلاه ایمنی به من داد. در ابتدای حادثه کاری با عکاسها نداشتند اما بعد از شعلهور شدن آتش، عکاسها را هم از محل حادثه دور میکردند. با توجه به کلاهی که من داشتم فکر کردند من هم از مدیریت بحران هستم به همین خاطر با من کاری نداشتند.
بعد از ساعتی شرایطی طوری شد که گویا آتش مهار شد؛ با دیدن این شرایط جواد هادی به همراه روابط عمومی آتشنشانی و شهید امینی و دو عکاس دیگر به داخل ساختمان وارد شد و من هم از فضای بیرون عکاسی میکردم.
بعد از اینکه همکارم از ساختمان پایین آمد در چهارراه استانبول همدیگر را دیدیم و به دفتر خبرگزاری بازگشتیم؛ گفتم بعد از انتشار گزارش تصویری، بلافاصله به محل حادثه بازگردم؛ به خبرگزاری رسیدیم و در حال سلکت عکسها بودیم؛ یک دفعه خبر تخریب طبقه یازدهم را اعلام شد؛ عکسهایم را به یکی از همکاران سپردم و به سرعت و بدون وسیله نقلیه از خیابان فردوسی خودم را به پلاسکو رساندم.
به محض رسیدن به محل حادثه عکسی از تخریب طبقه یازدهم گرفتم؛ در فریم دوم ساختمان پلاسکو فرو ریخت. صدای مهیبی از انفجار فضا را پر کرده بود؛ من جلوی پاساژ کویتیها ایستاده بودم و آن لحظه دیدم مردم به سمت من فرار میکنند تا از زیر برج خارج شوند. آن لحظه ایستادم، خطر را به جان خریدم و عکس گرفتم. آن لحظه ثبت شد؛ لحظهای شوکبرانگیزی بود.
در آن لحظه تصاویری از ارتباط کلامی آتشنشانها از ذهنم عبور میکرد؛ به این فکر میکردم که آیا عکاس و خبرنگاران داخل ساختمان هستند یا خیر. هر کدام از آتشنشانها دوستان خودشان را صدا میزدند؛ یکی میگفت رضا... و دیگر علی ... را صدا میکرد. در آن لحظه همه گریه میکردند و بهتزده بودند. عکاسها سراغ همکارانشان را میگرفتند و میگفتند فلانی داخل ساختمان است.
چنین تجربهای را نداشتیم؛ از شدت گرد و غبار هوای منطقه تاریک شد؛ احساسات آتشنشانها در آن لحظه برایم خیلی جالب بود و با وجود تمام ناراحتی و شوک از این اتفاق، سعی کردم آنها را به تصویر بکشم.
* تا چه ساعتی در محل حادثه بودید؟
روز اول حادثه بود و هر اتفاق جدیدی انتظار میرفت؛ من از ساعت 9 صبح تا 2 بامداد روز بعد در پلاسکو بودم. فقط زمان دور شدن از حادثه حدود 15 دقیقهای بود که به خبرگزاری آمدم.
روز هفتم. پیدا کردن پیکر شهدای آتشنشان
* آنجا به لحاظ استراحت و حتی خورد و خوراک محدویت زیادی وجود داشت، زمان طولانی را هم در محل حادثه بودید. چه کار میکردید؟
وضع خیلی بدی بود. اما من از کودکی آتشنشانها را خیلی دوست داشتم و به خاطر این، شرایط برایم قابل تحمل بود. از طرفی دیگر یکی از دلایل ماندنم در محل حادثه این بود که بعد از خروج از نواری که کشیده بودند، نگران بودم دیگر نگذارند به محل بازگردم. به همین خاطر ساعتها خستگی، گرسنگی و تشنگی را تحمل کردم.
با توجه به اینکه ساعت 9 شب قبل از حادثه فقط شام خورده بودم و بعد به مأموریت آمدم، 26 ساعت جز یک لیوان آب چیزی نخورده بودم اما در آنجا آن قدر وضعیت بهم ریخته بود که شرم میکردم گرسنگیمان را بروز دهم.
یکبار که از شدت گرسنگی حالم بد شده بود، به یکی از نیروهای هلال احمر گفتم که گرسنهمان است چیزی برای خوردن دارید؟ ایشان هم گفت غذایمان کم است. البته حق داشتند چون برای ادامه کار باید غذا به آنها میرسید.
حدود ساعت 11 شب دبیر یکی همکاران برای 12 نفر از خبرنگاران و عکاسان ساندویج فرستاد و کمی توان گرفتم و توانستم تا ساعت 2 بامداد در محل حادثه بمانم.
یکی دیگر از دلایل ماندنمان این بود که امید داشتیم آتشنشانهایی که زیر آوار بودند را به سلامت خارج کنند. اما با تمام تلاشی که شد، آتشنشانها و دیگر نیروها به درهای بسته میخوردند.
حتی یک تونل زدند تا از طریق زیرزمین به طبقات زیرین راه پیدا کنند. حسین ولایتی تنها عکاسی بود که کاور هلال احمر بر تن داشت؛ او به همراه نیروها نزدیک به 20 دقیقه در زیر زمین بود. بعد از 20 دقیقه بیرون آمد و گفت «هر لحظه امکان ریزش پاساژ کویتیها وجود داشت و به ما هم گفتند اگر اجباری نیست از این محل بروید. بعد هم دیوار را کندند و به در بسته خوردند و ماندنمان در آنجا بیدلیل بود.»
من در برنامههای مختلف از جان گذشتگی آتشنشانها را دیده بودم. اما اتفاق پلاسکو چیز دیگری بود واقعا نیروها با تمام وجود تلاش میکردند تا کسانی که زیر آوار ماندهاند را نجات دهند.
متأسفانه در شبکههای اجتماعی دیده میشد که برخی میگفتند در آواربرداری و نجات کسانی که زیر آوار ماندهاند کمکاری میشود اما من میدیدم که چگونه با جان و دل کار میکردند.
* شایعات زیادی مبنی بر وجود افراد بیشتری در زیر آوار مطرح میشد شما که شاهد این اتفاق بودید، چه چیزی دیدید؟
وقتی ما محل حادثه را به دفتر خبرگزاری ترک کردیم، نزدیک به 60 نفر از آتشنشانها و 30 ـ 40 نفر از مردم در محل حادثه بودند؛ در ابتدا که گفتند حدود 25 نفر در زیر آوار ماندند، باورم نمیشد اما پس از تحقیق فهمیدم بعد از تخریب طبقه یازدهم ساختمان پلاسکو، آتشنشانها همه کسبه و کارگرها و مردم را از ساختمان بیرون کردند؛ آتشنشانهایی که برای نجات این افراد به طبقات رفته بودند، در راهپلههای مسدود شده گیر کردند. آتشنشانها جان همه را نجات دادند اما خودشان در آوار ماندند.
من در روزهای اول، سوم و هفتم حادثه در ساختمان پلاسکو بودم؛ نیروها در تمام لحظات همچنان تلاش میکردند که آنهایی که زیر آوار ماندهاند را سالم بیرون بیاورند اما بعد از اینکه دستگاههای زندهیاب فعال شد، فهمیدند که کسی در زیر آوار زنده نیست. بعد هم تلاش میکردند تا پیکر آتشنشانها را از زیر آوار بیرون بیاورند.
آواربرداری پلاسکو
* دردناکترین صحنهای که شاهدش بودید و نتوانستید از آن عکس بگیرید کدام صحنهها بود؟
همه لحظهها سخت بود اما لحظات دردناک در این حادثه مربوط به خانوادههای قربانیان بود که انتظار عزیزانشان را از زیر آوار میکشیدند. آن قدر شرایط سخت بود که به خودم اجازه ندادم از خانوادهها عکس بگیرم. البته کار حرفهای این بود که این لحظات ثبت شود اما من نتوانستم این کار را انجام دهم.
البته حادثه پلاسکو تجربهای برای گروههای رسانهای بود؛ برخی غیرحرفهای عمل میکردند و جلوی کار را میگرفتند اما برخی حرفهای بودند با آتشنشانها و نیروهای امدادی همکاری میکردند.
از طرفی دیگر در محل حادثه خیلی سخت میگرفتند و ما به عنوان عکاس و خبرنگار رسالتی داشتیم و باید اتفاقها را گزارش میدادیم؛ یکی از سربازان به من میگفت آتشنشانها زیر آوار ماندند و تو آمدی عکس بگیری. درحالی که باید در اتفاقات این دست، واقعبینانه با رسانهها برخورد شود. عکسهای این اتفاق خیلی دیده شد و تأثیر خودش را هم نشان داد.
* به نظرتان تأثیرگذارترین صحنههایی که عکس گرفتید کدام صحنهها بودند؟
به گفته دوستان دو قطعه عکس تأثیرگذار از من در شبکههای اجتماعی و رسانهها دیده شد. یکی مربوط به ثانیههای اول فروریختن پلاسکو بود که آتشنشانی دستش را به سمت پلاسکو دراز کرده بود و دوستش را صدا میزد. دیگری هم عکس بهتزده آتشنشانی بود که بعد از ریختن ساختمان داشت صحنه را نگاه میکرد.
انتهای پیام/
منبع: فارس
ارسال نظر