گفتوگو با خانواده 3 شهید فرهنگی حملات تروریستی مجلس
اول معلم ابتدایی بود، بعد معاون مدرسه شد و بعدها به معاونت آموزش و پرورش شهرستان مانه و سملقان در خراسان شمالی رسید. او بعد سالها کار در آموزش و پرورش در آخرین سال از فعالیت رسمیاش قبل از بازنشستگی به تهران آمد.
به گزارش گلستان 24، صبح روز چهارشنبه تمامی کسانی که به سوی میدان بهارستان حرکت کردند انتظار روزی را داشتند مثل همه روزهای دیگر. قرار بود برخیشان مثل هر جلسه دیگر به عنوان نماینده مردم در صحن علنی مجلس حاضر شوند و دستورکارهای روز را پیش ببرند، عدهای دیگر در دفاتر نمایندگان بنشینند و به عنوان مسوول دفاتر پاسخگوی مراجعان باشند و امور نمایندگان را هماهنگ کنند. عدهای هم قرار بود که با نامهای و مدرکی در دست یک روز کشدار مملو از پایین و بالا رفتن از پلهها داشته باشند به این امید که شاید دیدار با نمایندگان گرهای از کارشان باز کند.
نمایندگان، کارمندان، شهروندان، رهگذرها؛ هزار و یک آدمی که قرار بود روز معمولی دیگری را پشت سر بگذارند ناگهان در ساعت ١٠:٣٠ صبح چهارشنبه تبدیل شدند به سوژه خبر. روز معمولی مجلس شورای اسلامی با از راه رسیدن ۴ مرد سلاح به دست و آغاز رگبار آتش تبدیل شد به غیرمعمولیترین، پر داد و فریادترین و غمانگیزترین روز بهارستان.
«اقدام جنایتکارانه عناصرکوردل درحادثه تروریستی در مرقد امام راحل(ره) و مجلس شورای اسلامی در روزهای ماه رمضان الکریم که به شهادت تعدادی از هموطنان روزهدار انجامید نشانه عجز، ناتوانی و حقارت دشمنان دربرابر ملت شریف ایران اسلامی است و یقینا اینگونه جنایات خللی در عزم راسخ ملت بزرگ ایران ایجاد نمیکند.
اینجانب شهادت این هموطنان مظلوم و بی دفاع به خصوص شهادت دو تن از همکاران ارزشمند فرهنگی استان خراسان شمالی، شهید حسین بنیاردلان همکار بازنشسته و شهید حسین جلالیراد در این حادثه دلخراش را به عموم فرهنگیان کشور و به ویژه همکاران پرتلاش آن استان و خانوادههای داغدار تسلیت عرض کرده و از درگاه الهی برای آن شهیدان والامقام علو درجات و برای بازماندگان محترم صبر و اجر مسالت میکنم.» این پیام وزیر آموزش و پرورش روز گذشته صادر شد. زمانی که دیگر تک به تک اسامی شهدای حمله تروریستی به مجلس اعلام شد، سنوسالشان مشخص شد و معلوم شد هر کدام چه کاره بودند، از کجا آمده بودند و آن روز در بهارستان چه میکردند. اعداد و آمار ١٧ شهید تبدیل شدند به عکسها و نامها؛ سه نفر از کسانی که روز چهارشنبه در راهروهای مجلس جان خود را از دست دادند از خانواده فرهنگیان کشور بودند.
نام : حسین جلالیراد
همزمان با روشن شدن نتایج انتخابات دهمین دوره مجلس شورای اسلامی، حسین جلالیراد که بیشتر از دو دهه در آموزش و پرورش کار کرده بود مامور به خدمت شد تا همراه با علی قربانی، نماینده مردم بجنورد به تهران بیاید و به عنوان رییس دفتر او مشغول به کار شود.
اول معلم ابتدایی بود، بعد معاون مدرسه شد و بعدها به معاونت آموزش و پرورش شهرستان مانه و سملقان در خراسان شمالی رسید
. او بعد سالها کار در آموزش و پرورش در آخرین سال از فعالیت رسمیاش قبل از بازنشستگی به تهران آمد.
حسین جلالیراد ۴۶ ساله بود، دو دختر، یک پسر و یک نوه داشت و از روز چهارشنبه در شمار شهدای حادثه مجلس قرار گرفت.
«همسرم دختر بزرگ آقای جلالی هستند. ما زمانی که حادثه پیش آمد در شهرمان بجنورد بودیم. مثل همه از فضای مجازی متوجه این اتفاق شدیم و وقتی خواندیم که این حمله جدی است کمکم نگرانیهایمان شروع شد. تماس گرفتیم، دو ساعت اول تلفنشان زنگ میخورد و کسی جواب نمیداد و بعد دیگر از دسترس خارج شد. دیگر معطل رفتن به مشهد و بلیت هواپیما نشدیم، با ماشین حرکت کردیم سمت تهران، حوالی جاجرم بودیم که بهمان خبر دادند ایشان جزو شهدا بودهاند.» مهدی صفایی، داماد حسین جلالیراد میگوید که هنوز همه خانواده در شوک هستند، هنوز نتوانستهاند کل ماجرا را باور کنند و فشار روحی روی همسر و فرزندان مرحوم جلالی بسیار سنگین است. «پدر همسرم در دفتر کار آقای قربانی نماینده مجلس مشغول به کار بود، بهمان گفتند که تروریستها از در ورودی تیراندازی را آغاز کردهاند و بعد رسیدهاند سمت دفاتر نمایندهها و در این مسیر قلعوقمع کردهاند.»
نام : حسین بنیاردلان
بعد از برگزاری انتخابات شورای شهر، حسین بنیاردلان، بازنشسته آموزش و پرورش که به عنوان دبیر هیات اجرایی انتخابات شوراها مشغول به کار بود همچنان در جریان پیگیریهای امر مربوط به انتخابات بود و برای همین موضوع هم روز چهارشنبه به تهران آمده بود تا بخشی از کارها را از طریق مجلس پیگیری کند. حسین بنی اردلان زمانی معلم ورزش بود، در حوزه امور تربیتی و تربیتبدنی در آموزش و پرورش فعالیت میکرد و هم سابقه معلمی داشت، هم مدیریت.
او صاحب یک دختر بود و یک پسر و زندگیاش در ۶٣ سالگی در طبقه چهارم مجلس شورای اسلامی به پایان رسید: «بابا همیشه فکر راه انداختن کار مردم بود، همیشه گله میکردیم که اندازه همان وقتی که صرف پیگیری کار مردم میکند در خانه هم وقت بگذارد، روز چهارشنبه هم برای پیگیری همین امور در مجلس حاضر شده بود.»
رضا بنیاردلان، پسر شهید اردلان بعد از دو سال به ایران بازگشته بود تا از فرصت فراغتش استفاده کند و همراه خانوادهاش باشد: «انگار حکمت خدا بود که بعد از این همه وقت از استرالیا برگردم و پدرم را ببینم. همان روز هم ساعت ١٠ صبح تلفنی با هم حرف میزدیم. قرار بود کاری را برایشان پیگیری کنم.
ساعت ١٠:١۵ پیامک زدم اما دیگر جوابی دریافت نکردم.» یک ربع قبل از اینکه حادثه مجلس شروع شود، رضا صدای پدرش را برای آخرین بار شنید و با وجود تمامی خبرهای تلخی که از ساعات بعد از حادثه میشنید همچنان امیدوار بود که پدرش زنده باشد: «من آدم امیدواری هستم، تا روز پنجشنبه که در معراج او را شناسایی کردیم هنوز امید داشتم که زنده باشد.
اما از روز پنجشنبه وقتی پیکر پدرم را دیدم همهچیز عوض شد. از همان لحظه یکهو فهمیدم که خانواده شهید یعنی چه.» او میگوید که بزرگترین خاطرهاش از پدر این است که هیچوقت و تحت هیچ شرایطی اهل ریا و تظاهر نبود: «کار خودش را میکرد، فعالیت داشت، اعتقاداتش را داشت اما هیچ کدام را دستمایه ترقی خودش نکرد. از ریا به عنوان ابزار دفاع شخصی بهره نبرد.
موسیقی گوش میداد و چیزی برای پنهان کردن نداشت. سال ٨٨ رییس ستاد یکی از کاندیداهای اصلاحطلب بود.
امروز در مراسم تشییع پدرم خیلی از کسانی که آن زمان با فعالیتش مخالف بودند آمده بودند و با احترام زیادی از او یاد میکردند.» او میگوید که حالا معنای ترور برایش عینیتر است. حالا خودش از ترور لطمه شخصی دیده است: «حالا که خودم جزو خانواده قربانیان ترور هستم آمادهام بیشتر از هر زمانی فعالیت کنم تا آدمها در خارج از این مرز آگاه شوند که ایرانیان هیچوقت در جبهه مدافع تروریستها نیستند.»
نام : هانیه اکبریانی
یکی از نخستین کسانی که شهادتش در مجلس بسیار دیده شد، معلم جوان نهضت سوادآموزی بود، متولد سال ۵٨ که برای پیگیری امور مربوط به استخدامش به مجلس آمده بود.
وضعیت روحی خانواده شهید اکبریانی بهگونهای نبود که بتوانند صحبت کنند. تنها دو روز قبل بود که همسرش در گفتوگو با خبرگزاری ایسنا گفته بود: «همسرم نامهای برای استخدام داشت و میخواست با نمایندگان مجلس دیدار کند.
دو شب گذشته به تهران و منزل برادر همسرم رسیدیم و صبح راهی بهارستان شدیم. به جلوی در که رسیدیم همسرم وسایلش را به دست من داد و گفت منتظر باشم تا برگردد.
دو دقیقه از ورود همسرم به ساختمان مجلس نگذشته بود که صدای تیراندازی بلند شد و دیگر به من اجازه ندادند به داخل بروم تا اینکه جنازه همسرم را بیرون آوردند.»
منبع: اعتماد-ایسنا
انتهای پیام/
ارسال نظر