بابا را بیشتر دوست داری یا مامان؟
شاید بتوان گفت یکی از جملاتی که خیلی از ما بزرگترها برای آغاز ارتباط با کودک و یا همکلامی و گاهی هم به عنوان مثلاً احوالپرسی در موقعیتهای گوناگون بر زبان میآید جمله: « بابا را بیشتر دوست داری یا مامان را» باشد.
به گزارش گلستان 24 ؛ شاید بتوان گفت یکی از جملاتی که خیلی از ما بزرگترها برای آغاز ارتباط با کودک و یا همکلامی و گاهی هم به عنوان مثلاً احوال پرسی در موقعیتهای گوناگون بر زبان میآید جمله: «بابا را بیشتر دوست داری یا مامان را» باشد. راستی چرا باید از یک کودک در هر سنّ و سالی که باشد بپرسیم: «بابا را بیشتر دوست داری یا مامان را»؟ آیا تا به حال به نیّت ناخودآگاه این حرفها توجّه کردهاید. واقعاً در ذهن کسی که چنین سوالی میپرسد، چه میگذرد؟
گاهی یک حرف یا سوالی، جرقهی ابهام یا شکّی را در ذهن روشن میکند که به سادگی خاموششدنی نیست. وقتی ذهن یک کودک را در برابر انتخاب دو گزینه قرار میدهیم: «مامان یا بابا»؟ نتیجه انتخاب هر چه باشد، تنش و استرس را به دنبال خواهد داشت.
حتّی اگر کودک واقعاً جهتگیری خاصّی داشته و یکی از والدین را بیشتر دوست داشته باشد، پرسیدن این سوال، شاید یادآور خاطرات تلخ و فکر کردن به موضوعاتی باشد که برایش خوشایند نیست. متأسفانه خیلی از مواقع بعضی از جملهها در طول زمان به طور کورکورانه و تقلیدی و در نهایت به صورت عادت در میان افراد خصوصاً کسانی که حتّی میخواهند ارتباطی عاطفی برقرار کنند شکل میگیرد.
پدر یک نیمه از بدن روانی کودک است و مادر نیمه دیگر بدن روانی کودک. بدن روانی کودک را با این سوالات دو پاره نکنیم. ترس از اجبار به انتخاب بین پدر و مادر، کودک را مضطرب و وحشتزده خواهد کرد. اولین نیاز روانی کودک امنیت و آرامش است. هرگز حتی به شوخی این سوال را نکنید و اجازه ندهید کسی فرزندتان را در چنین موقعیتی قرار دهد. پس در پایان خیلی صریح و روشن و روان میتوان گفت:
«بابا را دوست داری یا مامان را» ؟! یک سوال بیجا، بیمورد و ضّدِ تربیتی است و از جانب هر کسی که پرسیده شود، ناموجه و غیرمنطقی است.
محیط و بحران هویتی
کودکان به طور غریزی جایگاه بالاتری برای پدر در خانواده قائل هستند. این برتری جایگاه را می توان در نقاشی های آن ها به وضوح دید. چرا که حتی اگر پدر خانواده قامتی کوتاه داشته باشد کودک در نقاشی هایش پدر را بلندتر از مادر نقاشی میکند. اگر محیط خانوادهای که فرزند در آن رشد میکند، از نظر روانی، محیطی ناسالم و پرآسیب باشد به طور ناخودآگاه کودک یا نوجوان بیشتر به والدی که مورد ظلم قرار گرفته است تمایل پیدا میکند.
برای مثال اگر فرزند در خانوادهای پرتنش بزرگ شود که در آن پدر خانواده فردی زورگو باشد گرایش عاطفی بیشتری نسبت به مادرش که مظلوم واقع شده است پیدا میکند و همواره درصدد آن است که از پدرش انتقام بگیرد. در این شرایط اگر فرزند مورد حمایت و کمک قرار نگیرد دچار نوعی بحران هویتی میشود که براساس آن نسبت به همه مردها بدبین شده و با افزایش سن فقط به صرف انتقام برمیخیزد.
عوامل محیط بیرونی مثل همسالان و در سنین بالاتر پدیده ازدواج نیز گرایشات عاطفی افراد به سمت یکی از والدین را دستخوش تغییر میکند. در واقع وقتی افراد ازدواج کرده و پا به دوره جدیدی از زندگی میگذارند، وجود و نقش پدر و مادر را بهتر لمس میکنند و در نهایت علاقهشان به پدر و مادر به حالت تساوی درمیآید.
فرزندان، گران بهاترین حاصل زندگی والدین هستند و محبت و گرایش فرزند نسبت به آن ها از لذتبخشترین محبتها برایشان محسوب میشود اما بعضی از پدر و یا مادرها به دلیل وجود خلأهای روحی روانی که از دوران کودکی در وجودشان نهفته است با خدمات و یا باج دادنها فرزند را به سمت خود جذب میکنند، غافل از اینکه با این روش مخربترین اثر را بر نظام شخصیتی فرزند وارد میسازند.
انتهای پیام/
ارسال نظر