آغاز اقتصاد مقاومتی از «هدفمندی مصرف»
چه چیزی باعث «سرطانِ مصرف» شده است؟
چطور ممکن است بشود جمعیتی را نسبت به «میزانِ مصرفش» آگاه کرد و به او هشدار داد، اما همزمان برای فروشندگان کالا و خدمات «اجازهی هر نوع تبلیغ» قائل شد؟
به گزارش گلستان 24، مدعا این است که مشکل اصلی کشور ما اقتصاد نیست! بلکه مشکلات اقتصادی نیز به «فرهنگِ مصرف» برمیگردند. شاید ادعای بزرگی باشد با مخالفانی بسیار. بههرحال بسیاری هستند که فکر میکنند اگر تولید داخلی تقویت شود موفقیتِ اقتصادی «به دست آوردنی» میشود. عده زیادی گمان میکنند اگر به «بهرهوری» برسیم مشکلاتمان بسیار کاهش میابد. خیلیها معتقدند اگر دست از «تصدیگری دولتی و حاکمیتی» در اقتصاد برداریم گره مهمی از کارمان باز میشود. خیلیها گمان میکنند اگر بانکها و مؤسسات مالیِ ما به مدرنترین شیوههای مدیریت ریسک مجهز شوند و جسارتِ «دادن اعتبارات پر ریسک» را پیدا کنند فعالان نوپای اقتصادی جان میگیرند و اوضاع خوب میشود. خیلیها فکر میکنند اگر تعرفهی واردات کالای خارجی را بالا ببریم، اگر مرزها و اسکلههایمان را بهتر و بیشتر کنترل کنیم، اگر جلوی قاچاق را محکمتر بگیریم، و اگر معوقات بانکی را وصول کنیم روزگارمان بهتر خواهد شد. خیلیها معتقدند اگر از وابستگی به نفت خلاص شویم معجزهای رخ خواهد داد. خیلیها فکر میکنند اگر نظام مالیاتیمان درست شود، رویِ بهبود اقتصادی را خواهیم دید. بخصوص عدهی کسانی که فکر میکنند «اگر تولید داخلی جان بگیرد بهبود مهمی رخ خواهد داد» بسیار زیاد است. و این لیست را نیز میتوان بسیار گسترش داد.
اما نگارندهی این یادداشتِ مختصر بر این باور است که آن چیزی که ما را به همهی راهکارهای «مفید و مؤثر» یاد شده محتاج و نیازمند کرده است چیزی است که در اغلبِ این راهکارها چارهای برایش دیده نشده! درواقع ما مرهم را زمانی روی زخم میگذاریم که هنوز آن را ضدعفونی نکردهایم!
زخم اصلی اقتصاد ایران چطور باید ضدعفونی شود؟
قصه شاید کمی عجیب به نظر بیاید و خلاف عرف مباحث رایج اقتصادی. اما به همین اصول ساده و پذیرفتهشدهی کنونی یکبار دیگر دقت کنیم. همینکه تا عرضهی یک کالا کم میشود قیمت آن متأثر میشود و بالا میرود آیا به این خاطر نیست که انسان – و در نگاه جمعی، جامعهی انسانی - نمیتواند تقاضایش را با عرضه متناسب کند؟ آیا مسئله عبارت از این نیست که ما قادر نیستیم «میزان تقاضا» مان را متناسب با «میزان عرضه» تغییر دهیم؟ خیلی سادهاش این میشود: آیا قصه این نیست که ما نمیتوانیم «قانع» باشیم؟!
مارکت اکونومی[1] یا همان اقتصادِ بازار یا همان «زندگی با پول دیگران!» یا همان «زیستنِ اعتباری» چه تناسبی با مفهوم «قناعت» دارد؟ بگذارید مثالی بزنیم. اگر مردمان یک روز – به هر دلیل – تصمیم بگیرند که «چیزی نخرند مگر وقتی ضرورتی در کار باشد»، پسازاین تصمیم، چه بر سر بازار خواهد آمد؟ اینجا مشخصاً هیچ فرقی نمیکند که بازارِ موردنظر مملو از کالاهای «داخلی» باشد یا کالاهای «وارداتی» یا حتی کالاهای «قاچاق». پرسش اینجاست که اگر «مصرفکننده» تصمیم بگیرد پیشفرض را بر «نخریدن» بگذارد مگر اینکه خلافش برای او ثابت شود، در میان و بلندمدت چه اتفاقاتی در اقتصاد خواهد افتاد؟
به نظر میرسد «قناعت به مقدار نیاز» باطلالسحر قریب به اتفاق تجارتهای پرسود امروزی است. اگر مصرفکنندگان بتوانند خود را به «خریدهای ضروری» قانع کنند و از «اَبَر صنعتِ تبلیغات» تأثیر کمتری بپذیرند، تولیدکنندگان مجبور خواهند شد 1. کمتر تولید کنند 2. ارزانتر بفروشند.
تولید «با حجم کمتر»، در صورت حاکمیت عقل و تدبیر به تولید «باکیفیت بیشتر» میانجامد. بسیاری از بیکیفیتیهای رایج به دلیل این است که تولیدکننده (تولیدکنندهی نوع نه لزوماً برند خاص) به سبب نیاز سازی های ناشی از تبلیغات، با حجم وسیعی از تقاضای مهندسیشده مواجه است اما «کیفیت» مواد اولیه و «دقت» نیروی کار او محدود است. نتیجه این میشود که او از استانداردهای کیفیت مواد اولیه و دقت نیروی کار میکاهد تا بر حجم تولید خود بیفزاید. اگر او بداند که مشتری 1. زیاد نمیخرد 2. جنسی که کیفیت نداشته باشد نمیخرد 3. جنسی که گران باشد نمیخرد، تمام تلاش خود را خواهد کرد تا بر «بهرهوری» بیفزاید. یعنی هزینهی تولید خود را کاهش دهد تا بتواند جنس را ارزانتر عرضه کند.
اخلاقیاتی مانند 1. کمتر خریدن 2. گران نخریدن و 3. بیکیفیت نخریدن اخلاقیاتی هستند که در صورت رواج آنها در میان مصرفکنندگان، اقتصاد بازار بهشدت دچار تزلزل میشود. تزلزلی که به سود جامعه و سلامت بازار است! فعالان اقتصادی باید متوجه باشند که هیچ فعالیت انسانی نمیتواند هم «به زیان اکثریت انسانها» باشد هم «ادامه» پیدا کند. اینکه هرروز با شیوههای گوناگونِ مدیریت افکار و مهندسی اجتماعی و با تمام قوا تلاش کنیم برای مردم «نیاز سازی» کنیم و سپس با فروش کالا و خدمات خود، نیازهایی را که درواقع «خودمان ساختهایم» برطرف نماییم بازی خوبی نیست! انسانها بالاخره خواهند فهمید چون «همهی انسانها را برای همیشه نمیشود فریب داد».
اگر به کسانی که معوقات کلان بانکی دارند رجوع کنیم و از آنها بپرسیم که چرا خود را به این حد بدهکار کردهاند پس از شنیدن پاسخهایشان احتمالاً متوجه خواهیم شد که آنها عمدتاً افرادی هستند که 1. قانع نبودهاند و روی سودهای کلان حساب بازکردهاند. 2. رکود اقتصادی محاسباتشان را برهم زده است.
درست است که آنها بابت تعهد بیجا خطا کردهاند و باید به خطایشان هم رسیدگی شود اما این را نمیشود کتمان کرد که خودِ ما مصرفکنندگان هستیم که در تجار و تولیدکنندگان کالا و خدمات «طمع» ایجاد میکنیم تا بیشتر و بیشتر در توهم و قهقرا فرو بروند! اگر مصرفکننده اقدامی نکند، میدان اقتصاد برای همیشه میدان تاختوتاز و رقابت شخصیتهای متهوری خواهد بود که تا وقتی سرشان به واقعیتهای قانونی برخورد نکند هرگز به مرز رؤیاپردازیهای زیادهخواهانهی خود نمیرسند.
امتناعِ «مقاومت» در غیاب بسنده به نیازها/ضرورتها/حداقلها
«نیاز» بدن ما به خوراک و پوشاک چقدر است؟ «نیاز» ما به خواب چقدر است؟ «حداقل» کیفیت پوشاک چقدر است؟ ما به چه کمیت/کیفیت از تفریح، واقعاً «نیاز» داریم؟ ما برای طی چه فواصلی به خودرو عمومی/شخصی «نیاز» داریم؟ وجود چه لوازمی در منزلها «ضروری» است؟ دسترسی به چقدر از انواع انرژی برای زندگی «ضروری» است؟ به چقدر خبر «نیاز» داریم؟! به چه اندازه تحصیل «نیاز» داریم؟! چقدر درآمد ماهانه «ضروری» است؟ همسر ما چه «حداقل» های ظاهری باید داشته باشد؟ فرزندان ما به چقدر توجه، واقعاً «نیاز» دارد؟ ...
چند صد پرسش دیگر ازایندست میتوان طرح کرد؟ رهبر فرزانهی انقلاب در مبحث سبک زندگی پرسشهای مهمی درزمینهی سبک زندگی طرح کرده بودند.[2] بهراستی ما چطور میتوانیم «سبک زندگی» مان را بر چیزی مفیدتر از «قناعت» مبتنی کنیم؟ آنها که با قناعت زندگی میکنند «چه چیز ندارند» که ما بدون قناعت آن چیز را داریم یا میتوانیم داشته باشیم؟[3]
اقتصاد ما از نفتی بودن رنج میبرد و علت هم این نیست که ما نفت داریم! اگر نفت داشته باشیم اما پول حاصل از فروش آن را مثلاً ذخیرهی آیندگان کنیم، نفت البته چیز بدی نیست. نفت وقتی بد است که ما پول آن را «هزینه» میکنیم. اما کجا هزینه میکنیم؟ آیا روی «ضرورتها» و «نیازها» و تحصیلِ «حداقلها» هزینه میکنیم؟
شاید به نظر برسد این حرفها بیشتر نصیحت است. اما قصه اینجاست که یک نصیحت، پس از بارها و بارها شنیده نشدن ناخودآگاه به یک فریاد تبدیل میشود! فریادی که اگر کسی هم بر سر انسان نزند، روزگار دستآخر آن را بر سر انسان خواهد زد.
ما دیگر نمیتوانیم مانند سابق «مصرف» کنیم. هدفمندی یارانهها بههیچعنوان بهاندازهی «هدفمندی مصرف» اهمیت ندارد. اگر همهی بازار داخل را هم تولیدات و خدمات ایرانی مملو کند و هیچ اثری از جنس یا خدمات خارجی یافت نشود، باز ما یک اقتصاد بازاری - اما این بار از نوع داخلی - خواهیم داشت. باز تولیدکنندههایی خواهیم داشت که به دلیل حجم تقاضای ناشی از مهندسی اجتماعی «طمع» خواهند کرد و تلاش خواهند نمود برای مهندسی اجتماعی بیشتر و فروش بیشتر و سود بیشتر... یعنی ایرانی شدنِ اقتصاد «بههیچوجه» چارهی نهایی درد ما نیست.
ما باید به این فکر کنیم که چطور میشود «قناعت» را سکهی رایج کرد. تا قیامت هم بگوییم و بشنویم و پوستر بسازیم و فریاد بزنیم که «مصرفِ فلان چیز در ایران چند برابر مصرف جهانی است» کمک چندانی نمیکند. مگر مقدار مصرف کالاها در جهان مناسب است که ما مدام مقدار مصرف داخلی را با مقدار مصرف جهانی مقایسه میکنیم؟! مگر دنیا راه درستی در پیش گرفته؟ هرچند دفع افسد به فاسد کاری عقلانی است اما «مبنا گرفتن فاسد» نمیتواند عقلانی باشد. ما باید الگوهای سالم را مبنا قرار دهیم و ترویج کنیم.
نگاههای سلبی و تحذیری «لازم» اند اما اگر فکر کنیم «کافی» هم هستند سادگی کردهایم. تا کی باید به مردم هشدار بدهیم که در فلان مورد 10 برابر دنیا مصرف میکنند؟ یکبار بیاییم با خودمان روراست باشیم: چه چیز باعث «سرطانِ مصرف» شده است؟ آیا غیرازاین است که مصرفکنندهی ایرانی عموماً تصمیم ندارد «قانعانه» رفتار کند؟ چه عواملی مانع رواج «قناعت» است؟ فرمِ تبلیغاتِ کالا و خدمات؟ چرا جلویش را نمیگیریم؟ مهندسی اجتماعی و مدیریت افکار باهدف دعوت به مصرف بیشتر؟ چرا جلویش را نمیگیریم؟ کمرنگ بودن قناعت در زندگی مسئولین و چهرهها؟ چرا به آن اعتراض نمیکنیم؟ یاد ندادن «شیوههای قناعت» به بچهها در مدرسه؟ چرا یاد نمیدهیم؟ تشویق و تهییج بیدلیل مردم در مناسبتهای مختلف - مانند عید - برای خرید لباس و نو کردن لوازم؟ چرا این کار را میکنیم؟ آیا اینکه جو انداختهایم که انگار سالی دستکم دو بار - یکی در شهریور و یکی در اسفند - باید «کلی خرید» انجام شود تیشه بر ریشهی قناعت نزده؟ چرا این جو را ایجاد میکنیم؟ منظورمان دقیقاً چیست؟
ما چطور فکر کردهایم که ممکن است بشود جمعیتی را نسبت به «میزانِ مصرفش» آگاه کرد و به او هشدار داد، اما همزمان برای فروشندگان کالا و خدمات «اجازهی هر نوع تبلیغ» قائل شد؟ کدام عقل به ما اجازه داده که آب را در ظرفِ سوراخ بریزیم و متوقع باشیم پُر شود؟!
واقعیت این است که اهداف اقتصاد مقاومتی بدون «رواج قناعت» یا همان «هدفمندی مصرف» اساساً محقق نخواهند شد. ما در بهترین حالت به یک قدرت اقتصادی تبدیل میشویم که همهی دنیا به تولیدات کالا و خدمات آن نیازمند است اما همچنان همهی جمعیت آن گرفتار سرطان مصرف هستند! آمریکاییها در فوریه 2015 بالغبر 295000 شغل ایجاد کردند! این رقم برای یک ماه بسیار بالا به نظر میآید. اما آیا اقتصاد این کشور هم اقتصاد مناسبی است؟ کارِ بیشتر، برای درآمدِ بیشتر، برای مصرفِ بیشتر.....و مصرفِ بیشتر تا شغلهای ایجادشده از میان نروند!!
«یکپارچگی با فساد» نمیتواند آرمان باشد!
در بازی اقتصادِ بازار، توپ یا در زمین «طمعِ تولیدکننده» است یا در زمین «طمعِ مصرفکننده»! به همین دلیل هم هست که بازیگران این اقتصاد به هیچ ماده و بند اخلاقی پایبند نیستند. اگر ریشهی این اقتصاد در خاکِ فاسدِ «طمع به سود» و «تحریک برای مصرف بیشتر» نبود، بر شاخِ آن قارچهایی مثل «بهشتهای مالیاتی» نمیرویید! همین 21 بهمن امسال بود که روزنامه لوموند اقدام به افشای یکی از گستردهترین شبکههای فرار مالیاتی جهان کرد و نام افشاگریاش را "سویس لیکس" گذاشت! افتضاحی که در مرکز آن، شعبهی سویسی بانک بریتانیایی اچ اس بی سی - بزرگترین بانک انگلیس و دومین بانک بزرگ جهان - در سالهای ٢٠٠٦ و ٢٠٠٧ بیش از ١٨٠ میلیارد دلار دارایی مشتریان خود – شامل بیش از 100 هزار حساب مخفی اشخاص حقیقی و بیش از 20 هزار حساب مخفی اشخاص حقوقی! - را از چشم ادارههای مالیاتی مخفی کرده بود! و رادیو فرانسه گزارش این فساد عظیم را با ذکر این جملات همراه کرد که « آنچه روزنامه لوموند فاش ساخته است، فقط قسمت کوچکی است ازآنچه هماکنون در جهان در زمینهی تقلب مالیاتی و فرار مالیاتی صورت میگیرد. آنچه تاکنون آشکار گردیده، فقط همانند قله یک کوه یخ است که بدنهی بزرگ آن در آب دریا مخفی است. برآوردها نشان میدهند که نزدیک به 30 هزار میلیارد دلار در حسابها و شرکتهای "آف شور" بهشتهای مالیاتی جهان مخفی شده است. این رقم نجومی از جمع تولید ناخالص داخلی آمریکا و ژاپن بیشتر است!»
اگر آنطور که مرکز امنیت نوین آمریکا - در گزارشی[4] به قلم ایلان گلدنبرگ مدیر برنامه امنیتی خاورمیانه و رابرت دی. کاپلان - مدعی شده است «آرمانِ یکپارچگی هرچه بیشتر اقتصاد ایران با جامعه جهانی» به واقع آرمانِ دولت جدید ایران باشد، با شناختی که از اقتصاد بازار، نحوهی توسعهی آن و بخصوص کارنامهی تاریک آن داریم باید بگوییم که این آرمان نهتنها با «قناعت» و «مصرف هدفمند» سازگار نیست، بلکه هیچ تناسبی حتی با اخلاق و انسانیت ندارد!
آرمان اقتصادی ایران قطعاً یکپارچگی با «اقتصادِ فاسد جهانی» نیست. آرمان ما «اقتصاد مقاومتی» است. اما باید توجه داشت که همین فرایندِ اقتصاد مقاومتی، اگر با اولویت «اصلاح الگوی مصرف» پیگیری شده بود، شاید لازم نبود که در گام اول، آنهم با این وسعت و تفصیل، به حل پیچیدگیهای «حمایت از تولید» و «هدفمندی یارانهها» و «کاهش وابستگی به نفت» و امثال آن مشغول شویم. رواج قناعت و «هدفمندی مصرف» میتوانست بهمثابهی تکنیکی دیده شود که بخش مهمی از مشکلات اقتصاد ما را قبل از حل، «سادهسازی» میکند.
پی نوشت:
[1] - Market Economy
[3] - قال رسولالله ص: القناعة کنز لا یفنی؛ رسول گرامی اسلام فرمودند «قناعت گنجی است که پایان ندارد» / قال رسولالله ص: القناعة مال لا ینفد؛ رسول گرامی اسلام فرمودند «قناعت مالى است که تمام نمیشود»
ارسال نظر