گزارشی از شب چهارشنبه سوری در بیمارستان گنبد؛
بهانه های تلخ برای یک شب شاد بودن/تصاویر+18
چهارشنبه سوری یکی ا ز رسوم قدیم ایران باستان است که بهانه ای برای شاد بودن و به استقبال بهار رفتن است اما متاسفانه امروز این شادی در گرو بهانه های تلخی است که شادی را به پشیمانی مبدل می کند.
به گزارش گلستان 24، برای ثبت این رسم کهن و تهیه گزارش وارد خیابانهای گنبد می شوم اما مقصدم بیمارستان شهید مطهری است که امیدوارم امشب میزبان هیچ مصدومی نباشد.
روی دیوار نوشته است به سمت اورژانس مسیر را به سمت ورودی اورژانس طی می کنم، وارد بیمارستان می شوم اما انگار کمی دیر رسیده ام تصاویری را به من نشان می دهند که چند لحظه پیش ثبت شده است.
تصویر پسری ۱۳ ساله که بر اثر انفجار مواد محترقه دچار آسیب دیدگی در ناحیه سر، صورت و چشم هایش شده و به اتاق عمل منتقل شده است.
ناگهان صدای ناله های بلندی توجه من را به خود جلب کرد به دنبال صدا وارد یکی از اتاقهای اورژانس شدم جوانی تقریبا ۲۳ ساله که از شدت سوزش جراحات صورتش ناله میزند تا من را دوربین به دست می بیند با فریاد می گوید عکس نگیر خانم عکس نگیر به اندازه کافی عذاب می کشم! برای مراعات حال او دوربین را پایین می آورم و به او می گویم که عکس نمیگیرم.
ساعتی می گذرد و من درحال نوشتن حاشیه های حضور در بیمارستان هستم که مصدوم دیگری را به اورژانس می آورند.
نامش را می پرسم می گویند نامش ” مبین ” است.
می پرسم چه اتفاقی افتاده و او پاسخ می دهد: بیخبر از این اتفاق در حال گذر از کوچه بودم که ناگهان چیزی جلوی پاهایم منفجر شد و دیگر متوجه چیزی نشدم!
مبین، قربانی بی احتیاطی شخص دیگری شده بود و وقتی برادرش می گوید که ” داشتیم امشب برای مبین به خواستگاری می رفتیم” به این فکر می کنم که چه کسی می خواهد جواب این جوان را که حالا بخشی از صورت و هر دوچشمانش در یکی از بهترین شب های زندگیش آسیب دیده است بدهد؟!
در راهروی اورژانس با امید به اینکه دیگر مصدومی نخواهد آمد نشسته ام دوباره چشمم به همان جوان ۲۳ ساله که سعید نام دارد و دیگر آرام شده است می افتد ، سعی می کنم بتوانم عکسی از او بگیرم.
این جوان من را می بیند و اینبار می گوید: ” بیا خواهرعکس بگیر ، خواستید مصاحبه ام می کنم، من اشتباه کردم ، اصلا خریت کردم” و من عکسی از او می گیرم و محل را ترک می کنم.
مصدوم ۱۳ ساله را هم از اتاق عمل بیرون آورده اند و به ICU منتقل شده است.اما نگرانی هنوز در چهره خانواده اش موج میزند ، مادری که ناله میکند و مادر بزرگی که التماس می کند بیشتر از وضعیت نوه اش بگویند. اما اینجا سکوت بهترین چیز است چون نمیتوان نسبت به وضعیت این مصدوم قضاوتی کرد.
چهره نگران خانواده این پسر ۱۳ ساله، خواهران سعید ۲۳ ساله که بجای مادرشان نیز برای دردهای برادر اشک می ریختند و چهره مضطرب برادری که تا چند ساعت پیش در این فکر بود که امشب شیرینی دامادی برادر را خواهد خورد تمام پهنای ذهن مرا اشغال کرده است و فقط این به ذهنم می رسد که چه می شد این شادی انتهایش پشیمانی نبود؟!
انتهای پیام/
اخه این چه رسمیه درست کردن