تاملی درمعنا، ماهیت و غایت تاریخ بانگاهی به کتاب "تاریخ چیست؟"
تاریخ به معنای حقیقی ماراهم دربرمیگیرد لذا ماهم میتوانیم سازنده تاریخ باشیم (برخلاف انچه مارکسیستهاتصور کردند)و هم مقهور ان .تاریخ دراین ساحت بابشر تعریف میشود که میتواند راه گشای بشر باشد.
گلستان 24 گزارش می دهد : روزمره گاهی میشنویم که تاریخ راقوم غالب مینویسند وقالب تاریخ دردست انهاست.عده ای هم این سخن رانمی پذیرند.برخی میگویند باید نیم قرن از واقعه ای بگذرد تا تاریخ ان رانوشت....وهمه این نظرها وبعضادیدگاه های دیگر بیانگر این است که تاریخ نیز مثل بسیاری ازکلمات ومفاهیم وپدیده هادر علوم انسانی مورد مناقشه است ونمیتوان حکم قطعی صادر کرد.اما به راستی تاریخ چیست وما چه نسبتی باتاریخ داریم؟ایاتاریخ هرکشوری تاریخ معاصر ان است؟
عده ای تاریخ رابیان واقعیات میدانند اما نمیگویند واقعیت چیست وایاهر گزاره واقعی تاریخی است؟ایاتاریخ اتفاق است؟ایاتاریخ جبراست؟ویاتاریخ بیمعناست؟ایادرتاریخ قواعدی حاکم هست؟
مارکسیستهاتاریخ راجبری میدانند درحالیکه مارکس چنین دیدگاهی نداشت.اینکه برخی هم صرف تاریخ رااتفاق میدانند نیز به همین دلیل موجه نمیرسد
بیمعنایی تاریخ درنزد کسانی چون پوپررانیز باید نقد کرد.چراکه لیبرالیزم درغرب جدید خاستگاه وتاریخ داشته درصدد فتح تاریخ و حاکم شدن برجهان ومدیریت جهانی بوده است.
لذا لیبرالیزم خود تاریخی است وتاریخ ساز به همین علت بانفی معرفت تاریخی درصدد نفی غیر خود است.
اما به راستی تاریخ چیست و درعصر جدید چه تعاریفی از تاریخ ارایه شده و تعریف حاکم از تاریخ چیست وما چنانکه اشاره شدچه تعریفی از تاریخ داریم؟وبه تبع ان چه تفاوتهایی بین تاریخ خوان،تاریخ دان وتاریخنویس وجود دارد؟
نگارنده تلاش داشت سطوری در باب این مقوله بنویسد تااینکه کتاب ای اچ کار راخواند وبخشی ازانچه که میخواست بگوید را اززبان یک تاریخ نگار غربی خواند وشنید.
لذا محوریت نوشتار رانیز با این کتاب گذاشت تاهم تاملی باشد وهم معرفی کتابی صورت بگیرداگرچه کتاب :سیایت،تاریخ،تفکر"ازدکترداوری نیز مورد توجه بوده است.
تاقبل از دوران مدرن تاریخ راعین عبرت وحکمت میدانستندو تاریخ به معنای امروزی که باروش جدید گره بخورد(متودولوژی) قلمداد نمی شد.اماباظهور عالم جدید تاریخ صرف بیان بخشی از رویدادهاقلمداد شد.به عبارتی چنانکه درسطور اولیه اشارت رفت تاریخ را چنانکه از لفظش معنامیشود ثبت وقت گرفتند.تاریخ دراین ساحت نسبت وجودیش رابابشر از دست داده ودرنسبت موجودی بابشر وارد میشود.درچنین ساحتی روش اصالت پیدامیکند واموزه های مدرن به عنوان متن ومابقی حاشیه میشوند.
این درحالی است که تاریخ درجهان قدیم مهم بوده ویکی ازسرچشمه های حقیقت معرفی میشده.این نکته راهم درقران وهم درکلام بزرگان دینی چون امام علی(ع)میتوان یافت که درفرصت مبسوط به ان اشاره خواهد شد
تاریخ به معنای حقیقی ماراهم دربرمیگیرد لذا ماهم میتوانیم سازنده تاریخ باشیم (برخلاف انچه مارکسیستهاتصور کردند)و هم مقهور ان .تاریخ دراین ساحت بابشر تعریف میشود که میتواند راه گشای بشر باشد و میانبری باشد برای رفتن به نقطه مدنظر(برخلاف انچه ان رابی معنایااتفاق میخوانند)اینگونه فهم از تاریخ مارابه نوعی از پویش وکوشش دعوت میکند که تاریخ رادارای قواعد وسنتهایی ببینیم که براساس ان هم میتوان کنش فردی وهم حرکت جمعی را صورت ومعنی دهد که فیلسوفان غربی ازان به عنوان فلسفه تاریخ یاد کردند.
فلسفه تاریخ نیز یک شاخه در فلسفه مضاف درغرب است که از زمان ولتر تاکنون مورد مناقشه فلاسفه تاریخ بوده است که خود دارای زوایای مختلف نگرشی بوده است.
ولتر اولین کسی بود که لفظ فلسفه تاریخ رابه کار برد.فلسفه تاریخ به معنی فهم ماهیتی تاریخ وشناخت قواعد حاکم بران است که مارابه سمت اینده وعینیت تاریخ راهبری میکند ودرحقیقت به اصطلاح امروزی ها نوعی اینده شناسی رابه ما خواهد داد.شناخت اینده و غایت تاریخ مستلزم شناخت ماهیت ومعنای تاریخ است که فلاسفه تاریخ بادرکی فلسفی از تاریخ درصدد دست یابی به قواعد حاکم برتاریخ اند.
اماچنانکه پیشتر درسطور اولیه اشاره شد فهم هایکی نیست وخود فهم هاتاریخی اند لذا فلسفه های تاریخ بسیاری رادر بستر تاریخ فلسفه غرب شاهدیم که درسطور اولیه به چند برداشت از تاریخ(جبر_اتفاق_بیمعنایی _ونهایتاحکمی دیدن تاریخ)اشاره گردید.فلاسفه درغرب عمدتا دردوگروه قرار میگیرند :عده ای که تاریخ راتک خطی میبینند وتاریخ راتاریخ پیشرفت مادی وتکامل می بینند.اینها دراصطلاح جامعه بشری وتاریخ راداروینی میبینند ومادی میفهمند لذا برای تاریخ هویتی مستقل درنظر نمیگیرند وتاریخ رااتفاق یاتاریخ پیشرفت تعریف میکنند.عمده این متفکران اتمیست هستند ودرنگاه خود کلی بینی یانگرش جوهری وماهوی ندارند.سن سیمون واگوست کنت وبرخی متفکران لیبرال چون پوپر دراین زمره اند.
اما فلاسفه دیگری هم هستند که تاریخ رادارای یک حرکت پیوسته میبینند که اگر چه جبر نیست اما بی ماهیت نیست چراکه انسان وجامعه انسانی سازنده تاریخ اند وانسان موجودی است تاریخی.
درنگاه متفکرانی چون هگل ویاسپرس وتوین بی و رنه گنون و...تاریخ دارای سنتهایی است که البته دامنه حدود وصغوراین قواعد حاکم برتاریخ وماهیت وغایت ان نزد متفکران یکی نیست.
پس میبینیم که عده ای تاریخ راتک خطی وبرخی چند خطی وعده ای دوری میبینند.متفکرانی چون نیچه درعین احترام به تاریخ ماراازافتادن در تاریخیگری که برخی به ان دچارند نهی کرده است.
اچ کار به مامیگوید اولاهرگزاره ای واقعی نیست.ثانیاهرگزاره واقعی تاریخی نیست.ثالثاهرگزاره تاریخی الزماحقیقی نیست.(درباب هولوکاست،13بدر،یااتشفشان پمپی، وجنگ تروی،)به عبارتی مورخ درمواجه با رویدادهاگزینشی عمل میکند.
به عبارتی اینکه شماامروز صبح فکرمیکنید روزتان راچطورربگذرانید گزاره ای رخ نداده و وقتی ازخانه بیرون می ایید وبه عنوان مثال برای منزل خرید میکنید یک گزاره واقعی اتفاق افتاده اماوقتی مثلادرخیابان یک اتفاق مهمی را میبینید یابرایتان یک اتفاق مهم رخ میدهد که ممکن است برای مردم منطقه یاکشور وحتی جهان مهم باشد گزاره ای تاریخی روی داده است وهمینطور اگر چند گزاره تاریخی رخ بدهد یک مورخ دست به گزینش میزند
به عبارتی شما به عنوان مورخ درمواجه باچند گزاره واقعی ویا گزاره تاریخی دست به گزینش میزنید لذا مورخ بیطرف نیست.
به همین دلیل است که گاه یکباره پس از چند هزار سال گزاره تاریخی مطرح میشود ویابه فراموشی سپرده میشود.به عنوان مثال جشن پوریم یهودیهادرایران یاهمان13بدر،قحطی بزرگ درجنگ جهانی اول درایران و یااتشفشان پمپی،جنگ تروی،وحتی هولوکاست.....لذا مورخ نسبت مهمی باگزاره واقعی وتاریخی وبیان گزاره تاریخی دارد ونمیتوان مورخ وتاریخ رااتفاق یابی جهت دانست چنانکه جبردانستن انهم از خرد به دوراست.
به عبارتی گاه گزاره واقعی تاریخی است وگاه تاریخی میشود وبرعکس گاه گزاره مهم تاریخی صرف به عنوان گزاره واقعی قلمداد میشود.اینگونه است که تاریخ نویس رویکرد دارد ولازمه تاریخ نویسی تاریخ دانی وتاریخ خوانی است.به عبارتی برای ثبت وضبط تاریخ وبیان ان_تاریخ نویسی مثل بیهقی_هم باید تاریخ دان باشد_اگاهی از گزاره های تاریخی_وهم تاریخ خوان چراکه هرتاریخ نویسی طبیعتا باید باتوجه به انچه بدان اشارت شد (فهم تک خطی،چندخطی ،دورانی،ودوری از تاریخ)نوعی رویکرد داشته باشد وبراساس فهم خود از معنی،ماهیت وغایت تاریخ(جبر،اتفاق،بیجهتی یا سیر حکمی تاریخ)به بیان انچه ازان به عنوان تاریخ یاد شده بپردازد.
اماالزاماهرتاریخ خوانی تاریخ دان نیست وهر تاریخ دانی تاریخ نویس!!!
بااین توضیحات من باب مثال میتوانیم ببینیم که چرا برخی شیخ شهید فضل ا....را به طرفداری ازاستبداد متهم ومحکوم میکردند درحالیکه میدانیم رویکرد این تاریخ نویسان تاریخ به مفهوم جدید است(غیرحکمی)درحالیکه بامرور اثار برخی تاریخ نویسان انقلابی چون رجبی دوانی،موسی حقانی،موسی نجفی،حمید روحانی،رسول جعفریان،شاپور رواسانی،خسرومعتضد وهدایت ا...بهبودی روایتی دگرگونه از فهم تاریخی غالب بر جامعه وفضای علمی وتاریخی می رسیم.لذا ارایه یک جمله خبری یاانشایی که درتاریخ امده بااین توصیفات قابل چند وچون است.جدای ازاینکه کنش شیخ شهید فقهی بوده وبین بدوبدتر بد راانتخاب کرده که فقهابحثی بااین موضوع تحت عنوان" دفع افسد بافاسد"داشتند.
نیچه وهیدگر ازجمله متفکرانی بودند که درصدد عبور از مفاهیم وارزش گذاری های موجود درعالم مدرن قلمداد میشدند لذاتلاش کردند از چهارچوب مدرنیته عدول کنند.نیچه در چنین گفت زرتشت فهمی دورانی از تاریخ ارایه میدهد که درصدد عبور از زمان به مفهوم نیوتونی در علم تاریخ غرب است.نوعی فهم از زمان .هیدگر ازنیچه جلوتر رفت.او اساس اندیشه اش را مبتنی بر وجود وزمان گذاشت.دیدن زمان درایینه وجود ووجود در ایینه زمان.هیدگر زمان را نه به مفهوم هیستوری وهیستوریسیسم بلکه مبتنی بر درک وجودی میدید.لذا بافهم پوزیتیویستی از زمان سرسازگاری نداشت.
فهم این متفکران وامثال توین بی روش شناسی وحتی مسیر علوم انسانی ومعرفت شناسی وحتی هستی شناسی درغرب رابازلزله ای غیرقابل توصیف مواجه کرد.
تاریخ در قران 28 درصد رابه خود اختصاص داده.درقران کلمه قصص ویاقصه های گذشتگان واقوام امده که موحب عبرت وگشاینده راه اینده است.امام علی (ع)نیز تاریخ رابه عنوان یکی از سرچشمه های حکمت معرفی کردند که باید ازان سیراب شد.درجهان بینی الهی تاریخ بیجهت نیست بلکه سیر تاریخ سیر تکامل معنوی بشراست.
به تعبیر امام محمد باقر صدر متفکر شهید تاریخ دارای سنتهای الهی است
تاریخ، تاریخ تکامل معنوی انسان براین سیاره است تابه کمال حقیقی خود برسد.به همین علت تاریخ به تعبیرتوین بی تحقق اراده الهی است.چراکه باظهور منجی وتشکیل حکومت جهانی حق و تبدیل ملتهابه امت واحده تاریخ به حقیقت ازلی وولایی خویش می رسد.به این معنی میتوان تاریخ را دوری چون ابن خلدون یاابن عربی دید.دکترداوری در کتاب" سیاست،تاریخ،تفکر"تاریخ رااینگونه میبیند که :تاریخ تاریخ ظهور حقیقت است وازروز افرینش آغاز میشود ودرروز حساب به پایان می رسد.این نوشتار را باغزلی ازحافظ خاتمه میدهیم.
صوفی از پرتو می راز نهانی دانست
گوهر هر کس از این لعل توانی دانست
قدر مجموعه گل مرغ سحر داند و بس
که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست
عرضه کردم دو جهان بر دل کارافتاده
بجز از عشق تو باقی همه فانی دانست
آن شد اکنون که ز ابنای عوام اندیشم
محتسب نیز در این عیش نهانی دانست
دلبر آسایش ما مصلحت وقت ندید
ور نه از جانب ما دل نگرانی دانست
سنگ و گل را کند از یمن نظر لعل و عقیق
هر که قدر نفس باد یمانی دانست
ای که از دفتر عقل آیت عشق آموزی
ترسم این نکته به تحقیق ندانی دانست
می بیاور که ننازد به گل باغ جهان
هر که غارتگری باد خزانی دانست
حافظ این گوهر منظوم که از طبع انگیخت
ز اثر تربیت آصف ثانی دانست
ارسال نظر