مسئول کتابخانه خواجه نفس گمیشان در دلنوشته ای شیرین از کمبودهای کتابخانه روستا می گوید.

شرمندگیهای مسئول کتابخانه روستایی خواجه نفس گمیشان + تصاویر

به گزارش گلستان 24، حلیمه کم مسئول کتابخانه شهدای خواجه نفس گمیشان  در وبلاگ کتابخانه شهدای خواجه نفس نوشت:بعضی وقتا تو کتابخانه بدجور شرمنده  ارباب رجوع میشم .

مثلا ، شرمنده میشم وقتی معلمی  با دانش آموزا میاد کتابخونه وبه علت تعداد کم صندلیها ومکان نمی تونه بشینه وسرپا می ایسته .

شرمنده میشم مخصوصا سال پیش  تو زمستون که هیج وسیله گرمایشی نداشتیم ولی اعضا با رغبت می اومدن کتابخانه ودر برنامه های فرهنگی و کتابخوانی شرکت می کردن.

شرمنده میشم وقتی تو تابستون که هوا گرمه بچه ها میگن "خانم مربی اینجا خیلی گرمه می تونیم روسری هامونو ور داریم "وباز دوست دارن تو محیط کتابخونه باشن.

شرمنده میشم وقتی مسابقه ای برگزار می کنم ونمی تونم جایزه ای بدم .

شرمنده میشم وقتی تو هوا گرم ارباب رجوع آب خنک میخواد وتو کتابخونه نه آب سرد دارم و نه آب گرم.

شرمنده میشم وقتی یک کتاب رو چند نفر میخوان ومجبور میشم براشون گل یا پوچ کنم تا ناراحت نشن که به فلانی دادی .

شرمنده میشم وقتی بچه ها  به خواست خودشون به خاطر یک کتاب حاضر میشن بشین پاشو برن تا هرکی آخر موندوبرنده شد اون اول کتابو برداره.

شرمنده میشم وقتی خانم خانه داری مراجعه می کنه کتابخونه وکتابی در مورد همسر داری و تربیت فرزند میخواد ومن ندارم وبرای اینکه دست خالی نره تند تند از توی مجله ها دنبال چیزی که میخواد می گردم به هر ترفندی بهش میدم تا دست خالی از کتابخونه نره.

شرمنده میشم وقتی تو روستامون که 5500 نفرجمعیت  وحدود 500نفر عضو کتابخانه داره کتابخونه کمتراز2000تا کتاب داره،که حدود700تاش کتابهای وجینی وتکراری وقدیمی کتابخونه های دیگه است.

شرمنده میشم وقتی خیل زیادی از کودکان و نوجوانان علاقه مند به مطالعه مراجعه می کنن به کتابخانه و من فقط 250تا کتاب کودک دارم که اکثرشم اهدایه از طرف موسسه پژوهشی کودکان و نوجوانان (با من بخوان ) وگرنه اینقدشم نداشتیم.

شرمنده میشم وقتی ارباب رجوع کتاب ترکمنی ومذهب حنفی می خواد و من ندارم .

شرمنده میشم وقتی برنامه ای تو کتابخونه برگزار میکنم ومجبورم دو تیکه موکت اهدایی مخزن کتابخونه رو این ور اون ور بکشم تا بچه ها سر پا نایستن.

شرمنده میشم وقتی کسی دو سه بار برای یک کتاب میاد کتابخونه  ومن در مجموعه ام ندارم وخیلی ضایع میشم وقتی بهش قول میدم از کتابخونه گمیشان براش بیارم و وقت نمی کنم یا فراموش میکنم.

شرمنده میشم وقتی فرهنگی بازنشسته ای که دوست داره بقیه عمرشو با کتاب خوندن بگذرونه بعد از دو سه بارامانت گرفتن کتاب ،دیگه کتابی مناسب خودش پیدا نمی کنه.

خیلی شرمنده میشم وقتی به عنوان یک کتابدار این همه عشاق مطالعه می بینم و نمی تونم براشون کاری انجام بدم.

وشرمنده میشم وقتی شرمندگیم هیچ دردی رو دوا نمی کنه...

فقط می تونم بگم مرور زمان همه چیز  رودرست می کنه و ان شاءالله درست میشه ...

 

 

ارسال نظر

آخرین اخبار