به مناسبت ولادت حضرت معصومه؛

"(عنایت حضرت معصومه از همان ابتدا، همراه مان بود").این را همسر شهید مدافع حرم، شهید قاسم غریب می گوید.

گفت و گوی شنیدنی با همسر شهید غریب

به گزارش گلستان24؛اعظم سادات حسینی خادم افتخاری مسجد جمکران،سال 84 با شیرمرد دیار  گلستان(سیدمیران) ازدواج کرد. وصاحب دو یادگار به نام محمدامین و امیرعباس شد؛او از توجه ویژه شهید غریب به حضرت معصومه برایمان گفت،از زمانی که گره ازدواج شان را گشود،تا همین حالا که تسلای دلتنگی شان می شود.

وساطتی از نوع کریمه اهل بیت

وقتی آمدند خواستگاری ام،قرار شد در حرم حضرت معصومه با هم صحبت کنیم، خانواده ام زیاد موافق نبودند و وقتی به حرم رسیدم به کریمه اهل بیت متوسل شدم و گفتم خانم جان،اگر این آقا آدم خوبی ست ،مهرش را به دل پدر ومادرم بینداز.

وقتی که صحبت هایمان تمام شد و برگشتم خانه،مادرم گفت:به حضرت معصومه چه گفتی که مهر این جوان به دلم افتاد؟!

گرگان یا قم؟!

چشم ایشان آسیب دیده بود و جانباز شده بودند برای زندگی باید می آمدیم گرگان و خیلی نگران بودم،گفتم یا حضرت معصومه کمک کنید جایی برویم که ایمان بچه هایم قوی شود، هرچه شما بگید.

یک سال آمدیم شمال، در هر حال سخت بود و غربت آزاردهنده بود.

تا اینکه به ایشان اطلاع دادند باید یک سال ماموریت داخل کشور بروند و ماهم وسایل را جمع کردیم و دوباره برگشتیم پیش حضرت معصومه.

آب و هوای وابسته ساز

محل کارش تهران بود و منزل ما قم، با اینکه هر روز باید مسیر تهران _قم  را می رفت و می آمد، اما این سختی را به جان می خرید تا در جوار کریمه اهل بیت باشیم و به قول خودشان "آب و هوای قم آدم را وابسته می کند".

قرار هفتگی

تاکید داشتند هر هفته پنجشنبه به حرم برویم.

طی این شش سال زندگی درقم، قرار پنجشنبه ها همیشه سرجایش بود.

صدای دلنشینی داشتند، از ایشان میخواستم در حرم زیارتنامه را بلند بخوانند تا من هم استفاده کنم.

باصدای بلند میخواندند

همیشه جایی را انتخاب میکردند که خلوت تر باشدتا بچه ها بتوانند آزادانه بازی کنند.

این کار اشتیاق بچه ها برای رفتن به حرم را دوچندان کرده بود.

اگر روزهای جمعه خانه بودند، حتما برای نماز صبح و دعای ندبه به حرم می رفتند.

دعای شهادت

یک بار که رفته بودیم مشهد توی حیاط حرم به بچه ها گفت:(دعا کنید،بابا شهید شود ).آن ها هم می گفتند؛نه اصلا دعا نمی کنیم.

دعای شفا از حضرت معصومه

وقتی جانباز شده بودند و چشمشان آسیب دیده بود، قرار بود تهران جراحی شوند و من چون بچه کوچک داشتم نمی توانستم کنار ایشان باشم؛ می رفتم حرم و برای سلامتی شان دعا می کردم.

گروه خونی ات نمی خورد

ایشان دوبار به سوریه اعزام شدند و هر بار هم قبل رفتن به زیارت حضرت معصومه رفتند، بار اول که می خواستند اعزام شوند؛به اتفاق فرمانده شان می روند حرم زیارت و آنجا شوهر خواهرم(شهید ایمانی ) بهشان می گوید بروید غذای حضرتی بخورید و بعد از صرف غذا، همسرم به باجناقش می گوید،اگر شهید شدم حلال کنید ایشان هم به شوخی می گویند؛گروه خونی شما این حرف نمی خورد.

هر 5شنبه،نائب الزیاره ام

بعد از اینکه ایشان شهید شدند،برای تعیین مزارشان بین قم و شمال مردد بودم .بعد به خودم گفتم من اینجا حضرت معصومه را دارم.

اما مادرشوهرم،آنجا کسی را ندارد و در نتیجه مزار ایشان شمال شد.

و من هر 5شنبه ،نائب الزیاره شهید می روم حرم.

و آنجا به نیابت از شهدای مدافع حرم

هم زیارت نامه حضرت فاطمه می خوانم هم حضرت معصومه.

شباهتی آرامش بخش

وقتی به این فکر می کنم که حضرت زهرا هم مزاری ندارند، بابت نبودن مزار همسرم در قم آرامش بزرگی میگیرم.

 

ارسال نظر

آخرین اخبار