پای درد دل کارگران بی متولی گنبدی؛

اینجا ایستگاه روزی کاگران بی متولی است،ساعت ها اینجا می ایستند تا شاید کسی بیاید و افتخار دهد ، با قیمت دلخواه خودش و آنها را برای کار با خود ببرد.

دست های خالی و سفره هایی که بی نانند

 به بهانه روز کارگر سری می زنم به خیابانی در گنبد که محل تجمع همیشگی کارگران است .
به گزارش گلستان 24، شنیده بودم که صبح زود اینجا خیلی شلوغ است .من ساعت ۱۰ است که به این  خیابان میرسم  چهار راه را پایین تر می روم سرنبش خیابان حافظ عده ای منتظر ایستاده اند که بسیاری از آنها جوان هستند.
جلو می روم و به یکی از آنها که ظاهرا نامش عبدالله  است ( دوستانش به این نام صدایش می زنند) می گویم  من خبرنگارم، می توانم با شما در مورد کارتان صحبت کنم.

 

???????????????????????????????

مرد ساده و بی آلایشی است در جوابم می گوید : بله خانوم چرا که نه ؟! و بدون آنکه سوالی بپرسم خودش شروع می کند به حرف زدن و می گوید: از ساعت ۷ صبح تا ۵ غروب در اینجا هستم اما خیلی از روزها کسی برای کار سراغم نمی آید و اگر هم کسی باشد چون اینجا کارگران زیادند و همه نیازمند هستند بعد از یک روز کار سخت و طولانی هر چقدر که دلش بخواهد می دهد ۵ هزار یا ۱۰ هزار تومان!
عبدالله ۳۶ سال دارد و می گوید ۲ تا بچه دارم و خجالت از زن و بچه کار هر روزمان شده است اغلب آدمهایی که اینجا برای کار می آیند پول نون را هم ندارند.
کم کم همه دور من جمع می شوند و هر کدام میخواهد مشکل خودش را بگوید اما به صداها که دقت می کنم می بینم همه یک چیز را می گوید.
یکی می گوید اسم من امان محمد است اسم من را هم بنویس می خواهم حرف بزنم کاش یکی بیاید و این کارگران را سامان بدهد.
دیگری که ۲۵ ساله است و  به گفته خودش یک پسر دارد می گوید: تا دوم دبیرستان درس خوانده ام و بخاطر بیکاری ادامه تحصیل نداده ام .

 

???????????????????????????????

 

هر روز اینجا می آیم، شاید یک هفته هم کار گیرم نیاید ولی برای خرج پسرم باز هم می آیم تا کاری انجام دهم.
یکی دیگر که هوشنگ نام دارد و به گفته دوستانش فوق دیپلم اقتصاد است می گوید صبح ها  اینجا بیش از ۲۰۰ کارگر جمع می شوند  همه از روی نیاز و برای خرج زندگی به اینجا می آیند اما کارفرما در اینجا به هیچ اصولی پایبند نیست و هر طور که خودش تشخیص دهد مزد میدهد.

 

???????????????????????????????

 

بیشتر آنها می گفتند از روستا برای کار به شهر می آیند و عصر دوباره به روستا برمیگردند . پرسیدم چرا در روستا کشاورزی نمی کنید؟
دوبار همه با هم شروع به حرف زدن کردند که یکی از کارگران گفت صبر کنید من دلیلش را بگویم و شروع کرد به پاسخ دادن.
تا وقت درو که کاری در روستا نیست خواهر . وقت درو هم که می شود اینقدر همه چیز پیشرفت کرده و مکانیزه شده که دیگر نیازی به ما نیست و شاید تعداد کمی کارگر لازم باشد.
حجازی یکی دیگر از کارگران حاضر درآ نجا بود که در ادامه می گوید: اینجا کارخانه ای هم نیست که بشود کار کرد هر چند در همان کارخانه ها هم گاهی برای بیش از ۱۲ ساعت کار در روز ماهی نهایت ۵۰۰ هزار تومان می دهند که کفاف خرج زندگی ما را نمی دهد.
سید حسن یکی دیگر از این کارگران است که اصرار دارد حرف بزند از او عکسی می گیرم و بعد می گوید: من فقط یک دختر دارم از ساعت ۶ صبح اینجا هستم و تا حالا هنوز کاری گیرم نیامده است . درخواست کمک کرده ام ولی جایی کمک نکرده است.

 

???????????????????????????????

یکی دیگر از کارگران هم معلوم است بیکاری او را به دام اعتیاد انداخته است می گوید بیکاری باعث شد زن و فرزندم من را ترک کنند و همسرم گفته هر وقت توانستی نونی توی سفره بیاری دوباره بر میگردم.
و کارگران دیگر نیز هم همین حرف ها و حکایت سفره های خالی و شرمندگی هایشان را بازگو می کنند..
و آنچه گفته شد بخشی از درد دل کارگرانی است که در ایستگاه روزی خود، هر روز به دنبال نونی برای سفره هایشان هستند.

چند عکس از آنها می گیرم و با آنها خدا حافظی می کنم ولی آنها هنوز آنجا ایستاده اند تا شاید امروز با دیروز فرقی داشته باشد و دست خالی به خانه برنگردند شاید هم کسی بیاید و متولی آنها شود تا دیگر به آنها نگویند کارگران بی متولی.

 

 ????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????

انتهای پیام/قابوس نامه

ارسال نظر

آخرین اخبار