سبک زندگی جهادی در یکی از اردوهای بسیج؛
میسازیم تا ساخته شویم!
این روزها از اعضای بسیج دانشجویی دانشگاه دامغان و دانشجویان جهادگر این دانشگاه خواسته ایم که برایمان از «سبک زندگی اردوی جهادی» بگویند.
به گزارش گلستان24، از امام صادق(ع) روایت شده که فرمودند:«مردم را با غیر از زبانتان به دین دعوت کنید، تا سعی و کوشش و درستی و پرهیزگاری و خویشتن داری را از شما مشاهده کنند.»«اردوی جهادی» شاید یکی از معانی همین دعوت باشد. قصه کسانی که در تعطیلات نوروز یا تابستان بار سفر می بندند و راهی مناطق محروم کشور می شوند تا چند روز یا چندهفته را بی هیچ مزد و منتی در خدمت مردم آنجا باشند. آن هایی که فاصله بین حرف تا عمل را با همت و تلاش خود کوتاه کرده اند، و به جای –صرفاً- لایک کردن و به اشتراک گذاشتن تصاویر محرومیت یا فقر فرهنگی هموطنان، آستین بالا می زنند تا گره ای را باز کنند و برای اصلاح شرایط قدمی بردارند.«هفته بسیج» بهانه ای شد تا خاطرات یکی از اردوهای تابستان امسال بسیج دانشجویی را با هم مرور کنیم و بایدها و نبایدهای این سفر را از زبان کسانی بشنویم که چند روزی، مسافر روستاهای محروم ایران بوده اند.
به جای مستحبات تا می توانی به مردم خدمت کن
«زینب عباس زاده» چندسالی می شود که در مقطع کارشناسی ارشد رشته شیمی آلی از دانشگاه دامغان فارغ التحصیل شده، اما هنوز به عنوان بزرگتر و راهنما در اردوهای جهادی این دانشگاه شرکت می کند.او چهارسال است که به درخواست مسئولین دانشگاه، مدیریت گروه دانشجویان جهادگر را بر عهده دارد:«امسال یک سفر ده روزه به چند روستا در منطقه میامی داشتیم که دراستان سمنان قرار دارد. معمولاً همه مردم، اردوی جهادی را با فعالیت های عمرانی آن می شناسند، ولی هدف این اردو که مختص دختران دانشجوست،بیشتر اصلاح فرهنگی است تا عملیات عمرانی.» ثبت نام در این اردو برای عموم دانشجویان آزاد است و لزوماً همه جهادگرها در طول سال تحصیلی عضو بسیج دانشجویی نبوده اند، اما برای حفظ بافت سنتی و شکسته نشدن حریم مردم روستا، از قبل چارچوب هایی برای دانشجویان تعیین می شود:«دانشجوها برای تدریس در کلاس های روستا و تعامل با مردم آنجا باید از تجربه قدیمی تر ها استفاده کنند و نکاتی را بدانند .برای همین قبل از اردو، در مسجد دانشگاه یک دوره آموزشی سه روزه برای آنها برگزار کردیم. برای هر کدام از گروه های سنی زیر ۱۶سال در روستا هم یک درسنامه نوشتیم و از معلم ها خواستیم که آن را خوب مطالعه کنند.»
خانم عباس زاده می گوید این اصلاح فرهنگی به خود دانشجو هم بر می گردد.یعنی دانشجویان در کنار این که تلاش می کنند بی هیچ غروری به قدر دانش و توان خود به مردم روستا خدمت کنند، خودشان هم ساخته می شوند:«مثلاً با صبر در برابر مشکلات و محدودیت های منطقه محروم،مسئولیت پذیری و انجام امور مربوط به نظافت محل اسکان به صورت گروهی، و تعامل درست با بقیه دانشجویان در این شرایط.» ضمن اینکه حضور یک روحانی در اردوی جهادی، در مسیر خودسازی و خودشناسی به دانشجوها کمک بیشتری می کند.«احمد حسین پور» روحانی جوانی است که همراه همسر و دو پسر کوچکش در اردوی جهادی شرکت کرده و تلاش می کند تا جایی که ممکن است به سوالات و دغدغه های دانشجویان و مردم منطقه پاسخ بدهد.وقتی از اهمیت وجایگاه خدمت به مردم در معارف دینی می پرسیم ، سفارشی از آیت الله فاضل لنکرانی را به یاد می آورد:«من پنجاه سال است که اسلام میخوانم. بگذار خلاصهاش را برایت بیان کنم، واجبات را انجام بده و به جای مستحبات تا میتوانی به کار مردم رسیدگی کن و کار آنها را راه بیانداز.»
وقتی کلاس «احکام» و «آرایشگری» یکی می شود
«فهیمه تکلو» ۲۲ساله، دانشجوی رشته فیزیک مهندسی است و تابستان امسال برای اولین بار با بسیج دانشجویی دانشگاه، راهی اردوی جهادی می شود.او برای یادگیری «طب سنتی» و «کمک های اولیه» دوره دیده و آرایشگری را هم بصورت تجربی یاد گرفته است. در هماهنگی های قبل از اردو با بچه ها قرار می گذارند که در روستا برای این سه عنوان، کلاس آموزشی برگزار کند:«قرار شد من و دوستم در دو نوبت مخالف برای خانم های روستا کلاس بگذاریم. یعنی صبح من بروم روستای بالا برای آرایشگری،و عصر همان درس را به اهالی روستای پایین یاد بدهم و دوستم در ساعت مخالف من،آموزش خیاطی داشته باشد.همان شب دوم دور هم جمع شدیم و گفتیم اصلاً چرا برای یک روستای کم جمعیت دو نوبت کلاس بگذاریم؟! پیگیری کردیم و فهمیدیم مردم روستای بالا و روستای پایین از اساس با هم اختلاف دارند!» در نهایت فهیمه و دوستش قرار می گذارند که برای همه خانم های روستا کلاس مشترک برگزار کنند و فردای آن روز برخلاف تصورشان جمعیت قابل توجهی سر کلاس حاضر می شود. آنها سعی می کنند در مدیریت برگزاری کلاس ها هم راه های مختلفی را تجربه کنند:«خانم محمدی، همسر روحانی حاضر در اردو، خودش طلبه است و در روستا کلاس احکام داشت.چون جمعیت کلاس آرایشگری بیشتر از کلاس احکام بود،تصمیم گرفتیم هر دو را در یک ساعت برگزار کنیم.مثلاً من آرایش های مختلف و اصلاح صورت و... را به صورت عملی برای خانم ها تدریس می کردم و خانم محمدی احکام شرعیِ مرتبط با هرکدام را برای خانم ها شرح می داد.همین ادغام کلاس ها، جمعیت خانم های علاقمند را خیلی بالا برد و خدا راشکر موفق شدیم.آن ها چیزی یادداشت نمی کردند ولی درس های چندجلسه قبل را خوب بلد بودند.طب سنتی و کمک های اولیه را هم به همین شکل آموزش دادیم.»کلاس های آرایشگری بین دختران نوجوان روستا طرفداران زیادی دارد، پس فهیمه و خانم محمدی کلاس جداگانه ای برای دخترخانم ها برگزار می کنند تا احکام دختران و تکنیک های ساده ای مثل بافت مو را در این کلاس ها تدریس کنند:« با بعضی از این دخترها حسابی رفیق شدم. درباره انتخاب رشته، حساسیت های سن بلوغ، حضور در اجتماع و ...سوال های زیادی داشتند که سعی کردم در حد توانم جواب بدهم. هنوز با هم در تماس هستیم و سعی می کنم از منابع مطلع کمک بگیرم تا درست راهنماییشان کنم.نامه های صمیمانه و هدیه های ساده ای که روز آخر از خانم ها و دخترخانم های کلاس گرفتم، عزیزترین یادگاری های زندگی ام هستند.»
« چرا با این ها سر و کله می زنی؟! این ها که نمی فهمند!»
«فاطمه زهرا امینی» در دانشگاه دامغان شیمی می خواند و در اردوی جهادی امسال معلم پسرهای ۹ تا ۱۴ سال بوده است. پسرهایی که فوق العاده فعال و پر انرژی هستند و گاهی با شیطنت هایشان باعث می شوند معلشان سردرد بگیرد:«به خاطر استعداد خوبشان می دانستم که نتیجه می گیرم،پس خسته نمی شدم. من قبلاً هم معلم بوده ام، اما کار با پسربچه های نوجوان روستا سختی های خودش را دارد. باید مثل خودشان باشید،همراه و پا به پای شیطنت هایشان! لجبازی و عصبانیت و داد و بیداد هم چیزی را درست نمی کند. برای من تدریس «درسنامه جهادی» آنقدرها مهم نبود. درس را که در مدرسه هم یاد می گیرند،ولی بیشتر دوست داشتم به آنها اعتماد بنفس بدهم.بچه های روستا نسبت به بچه های شهر جرأت و اعتماد بنفس پایین تری دارند.برخورد بزگترها با این بچه ها هیچ خوب نبود.یکی از همین بزرگترها رسماً به من می گفت چرا با این ها سر و کله می زنی ؟این ها که نمی فهمند!اما من به همین ها قرآن خواندنِ با صوت را یاد دادم. اهمیت احترام گذاشتن را یاد دادم، طوری که بدون نیاز به تذکر من و بی هیچ اکراهی، جلوی پای هرکسی که وارد کلاس می شد می ایستادند و صلوات می فرستادند.»
فاطمه زهرا ۲۱ سال بیشتر ندارد ولی شاگردهایش را «پسرهای من» خطاب می کند.اواسط اردو از او می خواهند که پسرهایش را برای خواندن سرود اختتامیه اردو آماده کند.سرود نوجوانانه ای که در وصف شهداست:«ای گل سرخ ما ، شهید میهنم / راه تو تا ابد ادامه می دهم / می تراود گل از غم شهادتت / جان فدا می کنم همیشه در رهت» برای او چطور خواندن سرود مهم نیست،فقط می خواهد این نوجوان ها خودشان را به بزرگترها ثابت کنند:« اوایل راضی نمی شدند سرود بخوانند.کلاس آنها در امامزاده ای تشکیل می شد که کنار مزار شهدای روستاست. بعضی هایشان می گفتند ما فاتحه هم نمی خوانیم برای این شهدا! حالا بیاییم درباره شهید سرود بخوانیم؟! یکی از آنها می گفت آخر من قبل از این چاقو هم کشیده ام،رویم نمی شود! اما بعد همه چیز عوض شد. آنقدر شور و اشتیاق خوبی بین بچه ها راه افتاده بود که یکی از بچه ها شب اختتامیه از من اجازه گرفت و باعجله تا خانه رفت که مادرش را بیاورد و سرود خواندنش را ببیند. سرود که تمام شد، همه مردم روستا به احترام این بچه ها ایستادند و چنددقیقه فقط تشویقشان کردند.» از فاطمه زهرا می پرسم اگر سال آینده هم جهادگر اردو باشد، دوست دارد چه مواردی را در اخلاق یا تدریسش اصلاح کند؟«دلم می خواهد در امور دینی اطلاعات و آگاهی بیشتری داشته باشم.وقتی این نوجوان ها با این ذوق و شوق سؤالی می پرسند، انصاف نیست که بلد نباشم.راستی دوست دارم صبورتر باشم! بالاخره ما را هم نازپرورده بارآورده اند.حالا اینکه برویم اردویی که در آن هم باید تمام کارهایمان را خودمان انجام بدهیم و هم ده روز معلم بچه های روستا باشیم، خب این سخت است و صبر زیادی می خواهد.»
کاش مسئولین گزارش های ما را بخوانند
مهرماه سال گذشته بود که مقام معظم رهبری در بیاناتی از جوانان خواستند با شرکت در اردوهای جهادی، مسائلی را که در روستاها و شهرهای دور می گذرد و غالباً از چشم مسئولین دور می ماند، به گوش آنها برسانند. «زینب پناهی» و دوستانش هم سعی دارند برای حل مشکلاتی که در روستا دیده اند از مسئولین کمک بخواهند:« در کلاس بچه های ۶ تا ۸ سال، دختر بچه ای داشتیم که وضعیت مالی خانواده اش هیچ خوب نبود.خانواده ای از سادات که سه دختر کوچک داشتند و دوتای آخری سوء تغذیه و کم خونی شدید داشتند. آنقدر که ریزش مو پیدا کرده بودند و سر کلاس ما هم دل درد یا کمر درد داشتند. دختر بزرگتر با وجود استعداد و هوش زیاد، به خاطر ضعف جسمی یک سال از مدرسه رفتن عقب ماند و الآن هم مادرش با زحمت او را تا مدرسه می برد.پدر خانواده یک کارگر از کارافتاده است که کار دائم ندارد.»وضعیت این بچه ها آنقدر زینب و دوستانش را متاثر می کند که گاهی غذاهای اضافی آشپزخانه اردو و گاهی نصف سهم صبحانه خودشان را برای این دخترها می برند:«شنیدم یک بار کسی یک قالب پنیر و چندتا موز به آنها داده بود.فردای آن روز از خوشحالی به خانم معلم گفته بودند خانم ما دیشب پنیر خوردیم!»زینب اسم و آدرس و شماره تماس مادر خانواده را برای پیگیری بیشتر یادداشت کرده، اما تا الآن خبری نشده است.
فقر فرهنگی پررنگ تر از فقر مالی
برای بچه های اردو دیدن «رفتارها و باورهای غلط فرهنگی» تعدادی از مردم این روستاها پررنگ تر از محرومیت های مادی در این مناطق بوده است:« مادری را در نظر بگیرید که همان روز اول حضور ما در روستا، پسربچه چهارساله اش را می آورد سر کلاس و می گوید اسمش ...است. همه را کتک می زند،کوچک و بزرگ هم ندارد. مواظبش باشید! بعد از آن هم تمام زن های روستا را می بینی که این بچه را تهدید می کنند که مبادا شیطنت کند و مدام در بین جمعیت تاکید می کنند همین پسربچه بازیگوش فردا دزد و آدمکُش می شود.» دانشجوها تا جایی که اجازه دارند در همین مدت کم سعی می کنند با خانواده ها صحبت و آنها را راهنمایی کنند. «لیلا شهرابی» دانشجوی رشته شیمی، در اردوی امسال مربی دخترهای نوجوان یکی از مدارس است. او بیشتر از تدریس درسنامه سعی می کند پای درد و دل های شاگردانش بنشیند،هرچند که به همه آنها قول داده چیزی از حرف هایشان را جایی بازگو نکند:« تفاوت فضای آموزشی شهر و روستا شاید در این باشد که گزارش دادن انحراف اخلاقی یا خشونت و بدرفتاری معلم های مدرسه کوچک روستا برای بچه ها خیلی گران تمام می شود، پس اغلب سکوت می کنند. شنیدن دل نگرانی های این دخترها برایم خیلی سخت بود،ولی خدا را شکر در همان مدت توانستم با همکاری مدیر حراست آموزش و پرورش منطقه میامی کاری کنم که خیال بچه ها راحت شود. حالا مسئولین آموزش و پرورش روی برخورد معلم های این مدارس با دانش آموزان حساس تر شده اند.» جهادگرها می گویند بیکاری، اعتیاد و قاچاق مواد مخدر و مجازات های سنگین آن، روی زندگی خیلی از این بچه ها تاثیر منفی گذاشته است:«ما برای اصلاح خیلی از باورهای غلط فرهنگی که دیدیم، تخصص و وقت کافی نداریم. ولی ای کاش مشاورین خانواده و کودک به صورت مستمر در این روستاها حاضر شوند و با این مردم صحبت کنند.»
وصیتنامه ای که روی دیوارهای مدرسه روستا نقاشی شد
بسیج دانشجویی دانشگاه جز بحث «تدریس»، وظیفه دیگری را هم برای جهادگرهایش تعریف کرده است:«نقاشی دیواری مدرسه های روستا». درباره فعالیت های گروه نقاشی از «زینب باقری» سؤال می پرسیم که ۲۳ ساله و دانشجوی رشته ریاضیات کاربردی است:« یک هفته قبل از شروع اردو، یک گروه در تلگرام تشکیل دادیم و همانجا طرح هایمان را برای دیوارها ارائه کردیم. نقاشی های مفهومی که به حال و هوای یک مدرسه ابتدایی نزدیک باشد.۸-۹ نفر بودیم و هم نقاش می خواستیم، هم خطاط.همینطور کسی که «ترکیب رنگ» بلد باشد. البته بعضی بچه ها هم مهارت وتجربه خاصی نداشتند، اما با علاقه پای کار ایستادند و با هم یک خوابگاه و یک مدرسه ابتدایی را رنگ آمیزی کردیم.» دخترهای جهادگر اردو،قوطی های رنگ را از آموزش و پرورش میامی می گیرند و گاهی از ۶صبح تا اذان ظهر و بعد از آن تا هشت شب، تمام وقت مشغول نقاشی می شوند:« همیشه این طور پیش نمی آمد، ولی خیلی وقت ها هم ناچار بودیم روی دیواری کار کنیم که رو به آفتاب بود و در آن گرما فقط کلاه آفتابگیر کمکمان می کرد.
من سال دوم است که می آیم اردوی جهادی و به خاطر تجربه سال قبل، چادر مشکیِ «مخصوص نقاشی» دارم. بعضی دوستان دیگرم هم چنین چادری دارند. یعنی چادری که دیگر عمرش را کرده و نیازی نیست برای پاک کردن لکه های رنگ از روی آن نگران باشم.چادری که اینجا، هم حجاب همیشگی من است و هم به نوعی روپوش کارم.» زینب یکی از زیباترین طرح های اردوی امسال را نقاشی جمله ای از وصیتنامه شهید مدافع حرم، شهید «حمیدرضا اسداللهی» می داند:« می دانستم شهید اسداللهی یکی از فعال ترین جهادگرهای کشورمان بوده است. من و دوستانم خیلی به این شهید بزرگوار ارادت داریم. آنقدر که فیلمی از فعالیت های جهادی شهید اسداللهی را آوردیم و در محل اسکان برای دانشجوهای خودمان پخش کردیم تا ایشان را بیشتر بشناسند. قبل از اردو در وصیتنامه ایشان خواندم که خطاب به پسر کوچکش نوشته بود:« محمد جان! عزیزم! من تو را از خدا برای خودم نخواستم. از خدا خواستم فرزندی به من دهد که سرباز امام زمان(عج) بشود. محمد جان! زندگی نکن برای خودت، زندگی کن برای مهدی(عج)؛ درس بخوان برای مهدی(عج)؛ ورزش کن برای مهدی(عج).» این خیلی زیبا بود!همین طرح را هرطور بود روی دیوارهای سیمانی مدرسه روستای فیروزآباد نقاشی کردیم.» بعد از کامل شدن نقاشی، زینب با گوشی اش از دیوار عکس می گیرد تا بعد از تمام شدن اردو و برگشتن به خانه، یک پنجشنبه تا بهشت زهرا برود،کنار مزار شهید اسداللهی بنشیند،عکس را با ذوق به مادر شهید نشان بدهد و از همه لحظاتی بگوید که تلاش کرده اند جای خالی پسر قهرمانش را در یکی از اردوهای جهادی پُر کنند.
منبع : نیلکوه
ارسال نظر