اشعار شاعران برای روز تاسوعای حسینی
شاعران آیینی کشورمان هر کدام به یاد عزای سالار شهیدان و یاران وفادارشان شعری سرودهاند که به اشعاری در آستانه روز نهم و قمر بنی هاشم (ع) تعلق دارد.
به گزارش گلستان 24؛شعرمحسن عرب خالقی به مناسبت روز نهم ماه محرم
عطش از خشکی لب های تو سیراب شده
آب از هرم ترک های لبت آب شده
بعد از آن که تو لب تشنه عطش را کشتی
تشنه لب ماندن ساقی همه جا باب شده
بعد افتادن عکس تو در آیینه ی آب
برکه از شوق رخت خانه ی مهتاب شده
این فرات است که از درد غمت ای دریا!
بس که پیچیده به خود یک سره ، گرداب شده
تب و تاب حرم از تشنگی و گرما نیست
دل اهل حرم از داغ تو بی تاب شده
تیرها رو به سوی چشم تو خواندند نماز
همه گفتند که ابروی تو محراب شده
صحنه ای که کمر کوه شکست از غم آن
عکس تیری ست که در دیده ی تو قاب شده
شعر علی اکبر لطیفیان به مناسبت روز نهم ماه محرم
تا می شود زچشمه توحید جوگرفت
ازدست هرکسی که نباید سبوگرفت
توآبی وبه آب تورا احتیاج نیست
پس این فرات بودکه باتو وضوگرفت
کوچک نشد مقام تو نه...تازه کربلا
باآبروی ریخته ات آبروگرفت
شرم زیاد توهمه راسمت توکشید
این آفتاب بود که با ماه خوگرفت
دیگربرای اهل بهشت آرزوشدی
وقتی عمودازسرتوآرزو گرفت
خیلی گران تمام شداین آب خواستن
یک مشک ازقبیله ما یک عموگرفت
ازآن به بعد بود صداها ضعیف شد
ازآن به بعد بودکه راه گلوگرفت
....
زینب شده شکسته غرورش،شنیده ای؟
دست کسی به کنج النگوی اوگرفت
درکوفه بیشتربه قدت احتیاج داشت
باآستین پاره نمی شدکه روگرفت
شعر سیّد حمیدرضا برقعی به مناسبت روز نهم ماه محرم
چشمان خیس علقمه امواج رود بود
آن روز رود، شاهد کشف و شهود بود
آن روز سرخ، علقمه محراب کوفه شد
در دست ابن ملجم میدان، عمود بود
از شوق سجده صالح دین از فراز اسب
بر خاک سبز کرب و بلا در سجود بود
شکر خدا که راه تماشا گرفت خون
آخر هنوز صورت مادر کبود بود
این قصّه آب می خورد از چشم شور ماه
نسبت به ماه طایفه از بس حسود بود
شعر غلامرضا سازگار به مناسبت روز نهم ماه محرم
چو دید تشنه ی لب های خشک او دریاست
به آب خیره شد و ناله اش زدل برخواست
که آب! از چه نگر دیدی ازخجالت آب؟
تو موج می زنی و تشنه یوسف زهراست
ز یک طرف تو زنی نعره از جگر در بحر
ز یک طرف به حرم بانگ العطش بر پاست
قسم به فاطمه هرگز تو را نمی نوشم
که در تو عکس لب خشک سید الشهداست
ز خون دیده ی من روی موج بنویسید
که از تمامی اطفال تشنه تر سقّاست
خدا گواست که با چشم خویشتن دیدم
سکینه را که لبش خشک و دیده اش دریاست
درون بحر همه ماهیان به هم گویند
حسین تشنه و سیراب وحشی صحراست
نوشته اند به لبهای خشک من ز ازل
که تشنه کام گذشتن ز بحر شیوه ی ماست
ز شیر خواره برایت پیام آوردم
پیام داده که: ای آب غیرت تو کجاست؟
صدای نعره ی دریا به گوش جان بشنو
که موج آب هم این طرفه بیت را گویاست
سلام خالق منّان سلام خیرالنّاس
سلام خیل شهیدان به حضرت عبّاس
ارسال نظر