در گفتگو با مردم استان مطرح شد؛
خاطرات قدیمی ترین امام جمعه کشور از دوران انقلاب
نماینده ولی فقیه در گلستان حادثه ۵ آذر گرگان را نخستین حرکت گسترده مردم گرگان علیه رژیم پهلوی برشمرد و گفت: در آن روز قراربود تظاهرات گسترده ای انجام شود که مأموران شهربانی به مردم حمله کرده و عده ای را شهید و مجروح کردند.
به گزارش گلستان 24؛آیت الله سیدکاظم نورمفیدی، نماینده ولی فقیه در استان گلستان و قدیمی ترین امام جمعه کشور و منصوب امام خمینی (رحمه الله علیه) است. وی پیش از پیروزی انقلاب هم یکی از روحانیون به نام منطقه در بحث مبارزه با رژیم شاهنشاهی بود.
وی در گفتگو با مردم استان گلستان با اشاره به خاطرات و وقایعی که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی رخ داد، گفت: انقلاب از سال 42 شروع شد، آن زمان در گرگان هم مثل همه شهرهای ایران خیلی پررنگ نبود چون انقلاب و نهضتی را که امام خمینی (رحمه الله علیه) و روحانیت و علمای حوزه علمیه شروع کرده بودند اما هنوز اینجاها خیلی رنگ نگرفته بود.
وی با اشاره به موضوع انجمن های ایالتی و ولایتی، افزود: در جریان لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی توفیقی پیدا شد که البته آن اتفاق مورد قبول امام خمینی (رحمه الله علیه) واقع نشد و از نظر ایشان نهضت و انقلاب ادامه داشت.
آیت الله نورمفیدی ادامه داد: پس از آن شخص شاه به موضوع ورود کرد و بحث رفراندوم مطرح شد تا رژیم به اهدافی که در جریان انجمن های ایالتی و ولایتی داشت به شکل دیگری دست پیدا کند.
وی با اشاره به موضع گیری های امام خمینی (رحمه الله علیه) نسبت به موضوع رفراندوم، گفت: شخصیتی که انقلابیگری و مبارزه با دیکتاتوری، استبداد و استعمار در ذاتش بود، در جریان رفراندوم هم وارد شد.
نماینده ولی فقیه در استان گلستان با اشاره به نامه ای که امام خمینی (رحمه الله علیه) به علمای منطقه نوشته بود، گفت: آن روزها من قم بودم، یک روزی آقای صانعی که دفتر امام خمینی (رحمه الله علیه) بود مرا دید و گفت فردا صبح محضر امام بیا و من هم صبح زود به منزل ایشان رفتم، ایشان پیش کرسی نشسته بودند، وقتی وارد شدم دیدم امام (رحمه الله علیه) چیزی می نویسد، دستش را بوسیدم و روبروی ایشان سوی دیگر کرسی نشستم. ایشان نامه ای را به بنده دادند که خطاب به علمای منطقه بود. قرار شد نامه را به گرگان بیاورم و به محضر علما و شخصیت های روحانی برسانم، امام خمینی (رحمه الله علیه) فرمود: «به آقایان بگویید شرایط سختی است و به هر انگیزه ای که شده علما باید وارد مسئله شوند». اما بعدها سرمسئله ای که شاید امنیتی بود، آقای حاج حسن صانعی مرا دید و پیغام داد که امام گفتند نامه را نبرید و برگردانید و من هم بردم و نامه را تحویل دادم، ولی به منطقه آمدم و پیام امام را شفاهی منتقل کردم.
وی به تهیه دست نوشته از نظرات امام (حمه الله علیه) و پخش آن در مساجد و خیابان ها اشاره کرد و افزود: پس از آن من به گرگان آمدم و موضوع نامه را با برخی از آقایان در میان گذاشتم اما پاسخ های لازم را نگرفتم برای همین به کمک یکی از روحانیون شهر چیزهایی را در مورد نظر امام و روحانیون درخصوص رفراندوم نوشتیم و در مساجد و خیابان ها پخش کردیم.
آیت الله نورمفیدی ادامه داد: آن روزها آتش انقلاب و نهضت خیلی مشتعل نشده بود تا اینکه جریان ارتحال شهادت گونه مرحوم آیت الله حاج آقا مصطفی خمینی به وجود آمد. این زمان ها انقلاب داغ شده بود، سال های 56 و 57 در استان علاوه بر گرگان که مرکز منطقه بود در شهرهای دیگر مانند علی آبادکتول، آزادشهر، گنبد، مینودشت حتی گالیکش این حرکت ها بود و تظاهرات برگزار می شد و گاهی هم مردم از جاهای دیگر کمکی می رفتند.
وی گفت: پس از این اتفاقات من به همراه روحانیونی که در استان جنبه محوری داشتند در دادگاه غیابی به تبعید محکوم شدیم و ما را به مریوان تبعید کردند. آنجا برنامه هایی داشتیم، ماه رمضان بود و شب ها با برخی جوان هایی که بودند برنامه هایی داشتیم. پس از دوسال ما را از مریوان به بندرلنگه تبعید کردند.
وی در بخش دیگر سخنان خود با اشاره به حادثه 5 آذر گرگان، اظهار کرد: ظاهرا نخستین حرکت گسترده ای که در گرگان در آن روزها انجام شد، جریان 5 آذر بود که مردم در امامزاده عبدالله (علیه السلام) اجتماع کردند و بنا بود تظاهرات گسترده ای انجام شود از سوی دیگر مأموران شاهنشاهی هم تهدایدات خود را کرده بودند که البته همان کار را هم انجام دادند و به مردم حمله کردند و عده ای هم شهید شدند.
آیت الله نورمفیدی روز 12 بهمن و دیدن چهره امام خمینی (رحمه الله علیه) را پس از سال ها تبعید شیرین ترین خاطره عمر خود دانست و گفت: برای استقبال از امام به تهران رفتیم. واقعا عجیب بود. ما که تعداد زیادی هم از گرگان به آنجا رفته بودیم به مسجد لورزاده بردند و از آنجا هم جمعیت در خانه های مردم رفتند و از آنها پذیرایی شد. وقتی فرودگاه مهرآباد رفتم و بعد از 15 سال چهره نورانی حضرت امام را دیدیم، از پله ها پایین آمد همانجا روی پله نشست و من هم روبروی ایشان نشسته بودم. من عاشق حضرت امام بودم و لحظه دیدن ایشان شیرین ترین خاطره عمرم و ارتحال ایشان نیز تلخ ترین خاطره برایم بود.
ارسال نظر