«ایثار» رمز پیروزی با دستان خالی/ منتی برای انجام تکلیف نداریم
جانباز شیمیایی گلستانی با بیان این که ایثار و فداکاری رمز پیروزی ما در دوران دفاع مقدس بود، گفت: حضور در این میادین عمل به وظیفه بوده و منتی برای انجام تکلیف نداریم.
به گزارش گلستان ۲۴؛ تاریخ کشور ما پر از رشادتهای دلاور مردانی است که برای دفاع از خاک و ناموس خود از جان و هستی خود مایه گذاشته و صحنهها ایثار و اخلاص و شهادت آفریدند.
در هشت سال مقدس بودند کسانی که عاشقانه و بدون چشمداشت به ندای «هل من ناصر» رهبرشان جواب عاشقانه داده و راهی مناطق جنگی شدند.
یکی از این رزمندگان و جانبازان دوران جنگ تحمیلی «احمد نسرکانی» متولد روستای پیرواش علیا و ساکن گرگان است. گفتگوی خبرگزاری مهر با این جانباز شیمیایی و رزمنده دوران دفاع مقدس را ذیل بخوانید:
* از خودتان بگویید.
بنده متولد ۱۳۴۱ بوده و صاحب سه فرزند هستم. در زمان جنگ چند بار از طریق گردان لشکر ۲۵ کربلا به منطقه اعزام شده و در نهم مرداد ۱۳۶۷ از ناحیه تمام بدن شیمیایی شدم.
* اولین بار کی به جبهه اعزام شدید؟
اولین بار در سال ۱۳۶۳ به کردستان اعزام شده و دو سال در آنجا حضور یافتم.
* از خانواده شما کسی هم در جبهه حضور یافت؟
ما هفت برادر و دو خواهر بودیم که بنده و چهار نفر از برادرانم توفیق حضور در جبهه را یافتیم که دو تن از آنها هم جانباز شدند.
* آیا پدر و مادر مخالفتی برای حضور شما در مناطق عملیاتی نداشتند؟
نه آنها علاقمند بودند که ما در جبهه شرکت کنیم زیرا ما بخشی از بدنه جامعه بوده و جبهه متعلق به همه بود.
* از روز حادثه و شیمیایی شدن خود بگویید؟
سال ۱۳۶۷ سه ماه در جبهه بودم، دشمن ساعت چهار بعدازظهر نهم مرداد در شلمچه عامل خردل و اعصاب زد. بنده در آنجا شیمیایی شدم و ۱۰۰ درصد بینایی خود را از دست دادم. تمام بدنم سوخت و سیاه شد. اثرات شیمیایی بسیار شدید بود و مدتی در بیمارستان بستری شدم.
منطقه آلوده شده بود به طوری که حتی کادر درمانی هم که به آنجا آمدند، نتوانستند خدمات کنند چون باید همه جا پاکسازی میشد.
* عوارض شیمیایی شدن شما را اذیت نمیکند؟
بعد از شیمیایی شدن در بیمارستانهای اهواز و امیرکبیر اراک و در برههای بخاطر عوارض بیماری در بیمارستان پنج آذر گرگان بستری شدم.
تمام بدنم سیاه و کبود بود، روزی چند بار بدنم را با آب ولرم میشستم. مردادماه بود و هوا بسیار گرم و چون ما در روستا زندگی میکردیم و برق میرفت همسرم مجبور بود با بادبزن مرا باد بزند.
هم اکنون بوهای مختلف و از جمله بوی غذا بنده را اذیت کرده و همسرم مجبور است در حیاط غذا درست کرده و از ادویه جات هم استفاده نکند.
داروهای شیمیایی و اسپری استفاده کرده و اینها تا پایان عمر همراه ما خواهد بود.
بعد از شیمیایی شدن ۴۵ روز در منزل بودم. در ابتدا چشمم دیگر جایی را نمیدید. پدرم خواب دید که با زیارت امام رضا (ع) حالم بهتر میشود و با وی به مشهد رفته و در آنجا مورد عنایت امام هشتم (ع) واقع شده و چشمم بینا شد.
* از ایثار و فداکاری بچههای جبهه بگویید.
دفاع مقدس ما برگرفته از قیام امام حسین (ع) و مکتب ما هم همان راه سیدالشهدا است بنابراین درجه فداکاری و گذشت رزمندگان در بالاترین حد قرار داشت.
نماز و نیایش حتی در شبهای عملیات قطع نمیشد و همه در کمکهای پنهانی و در نیمه شب مانند واکس زدن پوتینها و شستن لباس و غیره از هم سبقت میگرفتند.
شبهای عملیات بچهها برای رفتن به منطقه سر و دست میشکستند و اینها همه فداکاری و گذشت و ایثار را نشان میدهد.
یکی از نشانههای ایثار این بود که ما در جبهه تنها بودیم و توانستیم با دست خالی در برابر نیروهای بعثی عراق پیروز شویم؛ در جنگ کل دنیا از عراق حمایت نظامی و لجستیکی کرده ولی حتی به ما سیم خاردار هم نمیفروختند؛ اما اکنون همه امکانات را داریم و نیازی به خرید سلاح از دیگر کشورها نداریم.
از ۳۰ کشور اسیر گرفتیم و این نشان میدهد که چه کشورهایی به عراق نیرو و تسلیحات میفرستادند و اگر به آمار تجهیزات و نیروهای عراق قبل و بعد از جنگ نگاه کنیم خود میتواند موید این امر باشد.
در آغاز جنگ تعداد تانکهای ما هزار و ۷۴۰ عدد و تعداد تانکهای عراق دو هزار و ۷۰۰ بود که در پایان جنگ تعداد تانکهای ما به هزار اما تعداد تانکهای عراق به چهار هزار و ۵۰۰ عدد رسید.
تعداد هواپیمای ایران در ابتدای جنگ ۴۴۵ فروند و تعداد هواپیماهای عراقیها ۳۳۲ فروند بود که در پایان جنگ تعداد هواپیمای ایران به ۶۵ عدد و تعداد هواپیمای عراقیها به ۵۰۰ فروند رسید، در زمینه بالگرد هم تعدد بالگردهای عراقی از ۴۰ به ۱۵۰ فروند رسید و این امر خیلی چیزها را ثابت میکند.
* با دست خالی چطور در جنگ پیروز شدید؟
طبق برآوردهای نظامی ما باید در جنگ شکست میخوردیم زیرا ما امکانات لجستیکی و تجهیزات نظامی کامل نداشتیم و کشوری هم از ما حمایت نمیکردند. انقلاب ما تازه پیروز شده بود و مسئولان در حال برنامه ریزی و تصمیم برای انجام اقدامات توسعهای کشور بودند.
ماهوارهها اطلاعات ما را به صدام داده و حتی عراقیها از تعداد اسلحههای ژ ۳ ما اطلاع داشتند. کشورهای غربی حتی به ما سیمخاردار هم نمیفروختند و بیان میکردند که سیم خاردار مصرف نظامی دارد. ما با دست خالی میجنگیدیم و توانستیم بدون اینکه یک وجب از خاک خود را تقسیم کنیم در برابر دشمن بایستیم و این اخلاص و ایثار رزمندگان بود توانستیم در برابر دشمن پیروز شویم.
آن زمان هر کس برای اعتقاد خود به جنگ میرفت و سه عامل هدایتِ رهبری، ایمان و عمل به تکلیف ما را در جبهه به پیروزی رساند.
* از خاطرات خود بگویید.
جبهه پر از خاطرات تلخ و شیرین است. اما صحنهای در ذهن من وجود دارد که هیچگاه از نظرم دور نمیشود.
یک بار که در حال عزیمت از هفت تپه (محل استقرار لشکر ۲۵ کربلا) به سمت شلمچه بودیم، بعد از گذشت سه راهی اهواز، هواپیماهای دشمن برای بمباران پایین آمده بودند و اینجا معجزه برای ما اتفاق افتاد. قبل از رسیدن به منطقه ماشین ما پنچر شد. ماشین را به سمت راست کشیده تا پنچرگیری کنیم؛ البته جادهای هم وجود نداشت زیرا بر اثر اصابت گلوله و خمپاره چیزی از آن باقی نمانده بود. به زحمت پنچری ماشین را گرفته و حرکت کردیم. کمی جلوتر از ما در یک منطقه رزمندگان روی زمین و زیر تانکها خوابیده بودند؛ آنجا موقعیت نیروهای رفسنجان بود و صحنه غمناک خلق شده بود. موقعیت بسیار خطرناکی بود. بچهها حتی وقت نکرده بودند که ماسک بزنند. دشمن عامل سیانور زده و اکثر نیروها به شهادت رسیده بودند.
هم اکنون بعد از ایستگاه پلیس اهواز به سمت خرمشهر «یادمان شهدای رفسنجان» نصب کردهاند.
وقتی به منطقه رسیدیم راننده ما ماسک نداشت و بنده ماسک خود را به وی داده و با چفیه خیس که جلوی دهانم بستم از آنجا عبور کردیم.
* از مشکلات جانبازان بگویید.
تمام قوانینی که برای حمایت جانبازان و ایثارگران لحاظ میشود مختص افراد ۲۵ درصد به بالاست و این امر حق رزمندگانی که جانباز نشده و یا درجه جانبازی آنها کمتر از ۲۵ درصد است را ضایع میکند. باید تخفیفات و امکاناتی هم مختص این افراد در نظر بگیرند.
* سخن آخر.
بیان خاطرات و دیدن اثرات جانبازی و شیمیایی یادگاران جنگ عاملی برای انتقال فرهنگ دفاع مقدس به نسل بعد بوده و باید همواره یاد و خاطره شهدا را زنده نگهداشت.
ارسال نظر