بحث درباره «تاریخ فلسفه معاصر غرب»
نشست نقد و بررسی کتاب «تاریخ فلسفه معاصر غرب» نوشته بهمن پازوکی برگزار شد.
به گزارش گلستان ۲۴؛ به نقل از ایسنا، این نشست از نشستهای مرکز فرهنگی شهر کتاب با همکاری موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران و با حضور امیراحسان کرباسیزاده، احمد رجبی و نویسنده کتاب بهصورت مجازی برگزار شد.
امیراحسان کرباسیزاده اظهار کرد: این کتاب در درجه اول تاریخ فلسفهای برای مخاطبانی است که میخواهند با ۱۷ فیلسوف قرن بیستم گردآمده در این کتاب و کییرکگور از قرن نوزدهم آشنا شوند. واقعا تاریخ فلسفه نوشتن کار سادهای نیست. مورخ فلسفه از بسیاری جهات با مورخ سایر حوزهها یا مورخ کلی تفاوت ندارد. در تاریخ عمومی موادی که مورخ برای بازسازی و روایت تاریخ میخواهد رخدادهایی در گذشتهاند که متنوع و بیشمارند و مورخ باید به واسطه گزارشهای موجود در اسناد تاریخ از میان آنها گزینشی انجام دهد.
او با بیان اینکه در تاریخنگاری در یک حوزه خاص معمولاً دو سبک تاریخنگاری بیرونی و درونی وجود دارد که در تاریخنگاری بیرونی عوامل بیرون از آن حوزه دخیل دانسته و برجسته میشود و در تاریخنگاری درونی تحول درون سیستم، گفت: کتاب حاضر به سبک تاریخنگاری بیرونی نوشته نشده است. یعنی نوعا عوامل بیرون از فلسفه نادیده گرفته شده است. پازوکی در این اثر از درون نظامهای فلسفی به تحولات مینگرد. اینجا اندیشهها موجب اندیشههای دیگر میشوند.
او ادامه داد: روایت پازوکی از فلسفه قرن بیستم، روایتی است که اولا در آن موضعگیری وجود ندارد؛ یعنی او از سنت فلسفه قارهای یا فلسفه تحلیلی جانبداری نکرده است و با اینکه خود او متعلق به سنت قارهای است، جای فلاسفه تحلیلی هم در این کتاب هست. این کتاب من را به یاد کتاب «صد سال فلسفه» جان پاسمور انداخت که مولف در مقدمه آن میگوید، این کتاب فلسفه است اما تمام حیطههایی که بحثهای فلسفی در آن هست، در این کتاب منعکس نشده است و بخش عمده این کتاب به متافیزیک، منطق و علم میپردازد و حوزههایی چون اخلاق و فلسفه سیاسی و حقوق را شامل نمیشود. در کتاب پازوکی هم دقیقا همین اتفاق افتاده است. البته امکان پرداختن به تمام این حوزهها وجود ندارد و مورخ فلسفه به ناچار باید دست به گزینش بزند.
کرباسیزاده سپس بیان کرد: در مجموع کتاب بسیار خوشخوان و روان است. حتی برای من که در سنت تحلیلی هستم، قسمتهای مربوط به هایدگر و یاسپرس کاملا قابلفهم بود. از این جنبه به نظر میآید که کتاب جایگاه ویژهای دارد. نخست اینکه تالیف شده است؛ یعنی به زبان فارسی نوشته شده است و این زبانی است که نویسنده با آن تفکر میکند و با آن مینویسد. همین یکی از مزیتهای جذاب این کتاب است. یعنی در میان کتابهای موجود در زبان فارسی در مورد تاریخ فلسفه معاصر یا قرن بیستم کمتر کتابی هست که با این حجم به زبان فارسی تالیف شده باشد و شاید این کتاب تنها کتابی باشد که با این حجم به زبان فارسی در حوزه فلسفه معاصر نوشته شده است. مزیت دوم این کتاب این است که عمده منابع آن منابع در زبان آلمانی و بهنوعی منعکسکننده نوع نگاه مورخان فلسفه آلمانیزبان به فلسفه قرن بیستم است. اگر از این لحاظ به کتاب بنگریم، میتوانیم آن را منبعی بسیار خوب در نظر بگیریم. معمولا گزارشهایی که از تاریخ فلسفه در قرن بیستم داریم، مبتنی بر کتابهای نوشتهشده به زبانهای انگلیسی و فرانسه است.
او افزود: کتاب از لحاظ نثر پختگی خاصی دارد. نثر مولف فخیم و جذاب است و خواننده علاقهمند فارسیزبان را جذب میکند. مشکل کتاب که به نظر شاید حلنشدنی هم باشد، این است که احتمالا نمیتوان تاریخ فلسفهای نوشت که تحولات تمامی فلاسفه را بهصورت داستانی پیوسته تعریف بکند که در آن شخصیتها با هم تعامل و گفتوگو داشته باشند. به نظر میرسد فصول کتاب از هم جدایند و هر فیلسوفی حرف خودش را میزند. البته در جاهایی اشارهای به فلاسفه قبلی و بعدی شده است و مولف سعی کرده نقاط ارتباطی را هم برقرار بکند. اما در کل به نظرم در مقایسه با کتاب «صد سال فلسفه» پاسمور از این جنبه ناموفق بوده است.
او بخشهایی از کتاب را خواند و گفت: در حیطه تخصص من، فلسفه تحلیلی، جای چند فیلسوف در این کتاب خالی است که مهمترین آنها مور، نماینده فیلسوفی که بر عقل سلیم تکیه میکند و در واقع یکی از مهمترین پدران فلسفه تحلیلی است. علاوه بر آن به نظر میآید که بهتر میبود پازوکی فیلسوف دیگری مثل نیگل یا دیوید لوییس را هم انتخاب میکرد و گزارشی از آرای اینان میداد. مزیت بخش فلسفه تحلیلی البته توجه به فیلسوفان علم است، پازوکی به کارل پوپر هم توجه کرده است. اما کاش قرائتهای جدید و نظریههای جدید هم در این کتاب مطرح میشد. هرچند مطرح کردن این مباحث شاید حجم کتاب را چندین برابر میکرد. به نظر میآید برای کامل شدن آن این افزایش حجم ضروری است.
در این نشست بهمن پازوکی نیز اظهار کرد: کتاب دارای شش فصل عمده است که به شش جریان فلسفی معاصر میپردازد. در بخش پدیدارشناسی ادموند هوسرل، ماکس شلر، موریس مرلو-پونتی؛ در بخش فلسفه اگزیستنس سورن کییرکگور، مارتین هایدگر و کارل یاسپرس؛ در بخش هرمنوتیک فلسفی ویلهلم دیلتای، هانس گئورگ گادامر و پل ریکور؛ در بخش فلسفه تحلیلی گتلب فرگه، برتراند راسل و لودویگ ویتگنشتاین؛ در بخش پوزیتیویسم منطقی پاول کارناپ، کارل همپل و ولیارد کواین؛ و در بخش نظریه علم یا فلسفه علم کارل پوپر، تامس کوون و پاول فایرابند آمده است. منابع مورد استفاده برای این کتاب آلمانیزبان است. بنابراین، شاید دنبال کردن قضیه به آن سادگی نباشد که در منابع و کتابهای انگلیسی هست.
او در بخش دیگری از سخنان خود با بیان اینکه تاریخ فلسفه معاصر، تاریخ جریانهای فلسفی متعدد و کثرت جریانها و موضوعات فلسفی یکی از اوصاف بارز فلسفه در دوران معاصر است، اظهار کرد: فلسفه از ابتدا همواره نسبت به مسائل زمان خود موضعگیری کرده است؛ حتی اگر عملا و فعالانه در زندگی دخالت نکرده باشد. نقطه اوج چنین موضعگیریهایی تحلیلهای ایدئالیسم آلمانی از شرایط و اوضاع زمانه است. فیشته در خصوصیات اساسی زمان معاصر نگاهی انتقادی به زمانه خود میاندازد و هگل سعی میکند تا موقف تاریخی خود را بر مبنای تحول تاریخی آن درک و جایگاه آن را تعیین کند. اما تحلیل فلسفی مسائل عصر و زمانه، آنگونه که در سنت و تاریخ فلسفه شکل گرفت، به گذشته تعلق دارد و برای ما امروزیان تکرارناپذیر است. یکی به این علت که فیلسوفان گذشته موقف تاریخی خود را با اتکا به طرحی جامع از تمامیت وجود میفهمیدند. این طرح جامع مقید به زمان نبود و از آن حیث که مبتنی بر متافیزیک بود اعتباری بیچونوچرا داشت. دیگر به این علت که پیشفرضی است که کار فیلسوف بر آن مبتنی بود. و آن باور به توانایی فلسفه بیش از دیگر علوم در بنیاننهی صوری و محتوایی تمامی قلمرو روح است. «دایرهالمعارف دانشهای فلسفی» هگل براساس چنین فکری طراحی شده است.
پازوکی در پایان گفت: در این کتاب، همه جریانهای فلسفی قرن بیستم عنوان نشدهاند و در تالیف و تنظیم مطالب هم فقط به شرح احوال و آرای فیلسوفان بسنده و از آوردن مواضع مخالفان و منتقدان خودداری کردهام. چرا که مقصودم از تالیف این اثر صرفا ذکر جریانهای اصلی فلسفه معاصر بهصورت مقدماتی و تمهیدی بوده است. نکته آخر اینکه نوع گزارشهای آمده در بیشتر کتابهای تاریخ فلسفه عموما اجمال بعد از تفصیل است؛ به این معنا که اجمال مطالب مبنی بر دانشی تفصیلی و پیشینی از اندیشههای فلسفی مورد نظر است. بنابراین، نباید توقع داشت که با صرف خواندن اینگونه کتابها به ماهیت تفکر فلسفی به طوری کل و به ماهیت اندیشه هر یک از فلاسفه به طور خاص پی برد. بدین منظور باید بار خواندن متون اصلی فلسفه را بر دوش کشید.
احمد رجبی نیز در بخشهایی از سخنان خود بیان کرد: هم متون اصلی هم متون ثانوی استفادهشده برای تألیف این کتاب در سنت فلسفی، آکادمیک و پژوهشی آلمانیزبان است که این امر در تالیف کتاب فارسی کمتر سابقه دارد. آن هم بهصورت کتابی جامع که معرفی اجمالیای از عمده مکاتب فلسفی قرن بیستم به دست بدهد. از اینجهت کتاب پیشاپیش در مقایسه با کتابهای مشابه خود که بیشتر مبتنی بر منابع زبان انگلیسی هستند جهتگیری ممتاز و متمایزی دارد. بهخصوص اینکه حتی در ترجمه متون فیلسوفان آلمانی قرن بیستم هم باز این امر بهواسطه زبان انگلیسی صورت گرفته و خواهناخواه در سنت و فهم انگلیسیزبان قرار میگیرد. همینطور، دقت نظر نویسنده در اینکه تمام معادلها را در متن و بدون واسطه به زبان آلمانی بیاورد ستودنی است. البته نیاز به اصلاح هم دارد. چراکه اصطلاحات آلمانی برای ناشر و صفحهآرای فارسیزبان غریب است و غلطهای تایپی به کار راه یافته است. در اینجا به نظر میرسد که بهتر است در ویرایشهای بعدی واژهنامه پایانی آلمانی فارسی و فارسی آلمانی نیز به کتاب پیوست شود.
او ادامه داد: این کتاب کاملا تخصصی و در مقام اجمال بعد از تفصیل است؛ بدین معنا که کتاب درسی مقدماتی برای آشنایی با فلسفه معاصر غرب برای دانشجویی بدون سابقه مطالعه قبلی نیست. کتاب با ارجاعات بسیار به متون خود فیلسوفان و بیان مجمل و موجزی پیش میرود و در عینحال دقت نظرهای دقیق فلسفی دارد که خواننده مبتدی در مواجهه با آن در بسیاری مواقع دچار سردرگمی و ابهام میشود و ضرورتا شاید نتواند نظم منطقی درونی مطالب کتاب را دنبال بکند. بلکه همانطور که نویسنده بیان کرده است، این کتاب باید به موازات درگیر شدن به تفصیل مطلب و متون خود فیلسوف و منابع تفصیلیتر پیش برده شود تا به نظم ذهنی مخاطب هم کمک بکند. در مجموع، شیوه تدوین و نگارش مطالب بیشتر به کار خوانندهای میآید که این اولین مواجهه او با آثار فلسفه قرن بیستم نباشد.
او همچنین بیان کرد: اهمیت کتاب از اینجهت است که مجموعهای بسیار متکثر از اندیشههای فلسفی را با یک قلم و یک دیدگاه بهصورت تالیف فارسی گرد آورده است. در واقع این تالیف و سنتزی از درآمدها و متون اصلی فیلسوفان در مجموعهای واحد است که میتواند برای اهل فلسفه بسیار مفید باشد. فصلبندی کتاب براساس مکاتب عمده فلسفه غربی است. اما شیوه طرح آن کاملا شخصمحور است. در فهرست کتاب ذیل مکاتب مفاهیم و مباحث نیست.
رجبی ضمن اشاره به نکاتی در مقدمه، ارائه فهرست تفصیلی را ضروری دانست و سپس گفت: در مورد بعضی ترجمهها و معادلگذاریها هم میتوان بحثهایی کرد، اما وارد آن نمیشوم، چراکه بحث درستی و نادرستی آنها نیست، بلکه سلیقه نویسنده است. من اگر بودم بهجای عالم زیست همان عنوان جاافتاده زیستجهان یا ترکیب متداول جهان زندگی را به کار میبردم.
احمد رجبی همچنین یکی از بهترین بخشهای این کتاب را فصل کییرکگور در آغاز فلسفه اگزیستانس دانست که به گفته او خیلی خوب در این چارچوب جای گرفته است.
او در پایان گفت: این کتاب نکات زیادی برایم داشت و صورتبندی جدیدی برای برخی نکات در ذهنم ایجاد میکرد. به نظرم میتواند کتاب مرجعی برای خواننده فارسیزبان و محل رجوع پژوهشگران و دانشجویان فلسفه باشد. در میان کارهای پژوهشی به زبان فارسی در خصوص فلسفه غرب در ایران جای خالی چنین کتابی را حس میکردیم و همچنان حس میکنیم. در سالهای اخیر به سراغ ترجمه درآمدها و متون بسیاری از فیلسوفان رفتهایم و به نظرم از این جهت همچنان جای کار هست، اما تاحدی بهخصوص از ترجمه مقدمهها اشباع شدیم و جای این است که کارهای تالیفی و تحقیقی بکنیم و به سراغ ترجمههای محققانه و پژوهشهای تفصیلیتر برویم.
ارسال نظر