استاندار بومی بهتر است یا غیربومی/ نتیجه تفرق آراء استاندار غیربومی است
با وجود گمانهزنیهای متعدد برای عهدهدار شدن سکان استانداری گلستان، به نظر میرسد کسب این پست، بیشتر از موضوع بومی بودن یا غیربومی بودن ذهن طالبان این جایگاه را مشغول خود ساخته است.
به گزارش گلستان ۲۴؛ به نقل از ایرنا، حال در این مجال سعی داریم با نگاهی گذرا به تاثیرگذاری استاندار بومی و غیربومی در استان بپردازیم و اینکه چه منافع یا ضرر احتمالی را به استان تحمیل میکنند.
البته اگر بتوان به سوال نوستالژیک علم بهتر است یا ثروت پاسخ قاطعی داد، حتما میتوان به این پرسش که استاندار بومی بهتر است یا غیربومی پاسخی قطعی داد.
در این بین با توجه به استقرار گروهها و یا افراد سیاسی در منطقه، طبیعی است که گرایش به انتخاب استاندار بومی همچون گذشته بیشتر باشد اما تجربه میگوید، تعدد آراء و سلایق فضا را به سمتی سوق میدهد که شانس گزینه غیربومی بیشتر باشد.
اکثر افراد موافق استاندار بومی، اعتقاد دارند، وی با توجه به شناخت استان و سرمایههای انسانی موجود میتواند سریعتر تیم کاری خود را منسجم کند و با توجه به تعلقاتی که به زادگاه خود دارد، دلسوزانهتر در مسیر توسعه استان حرکت میکند.
در عین حال برخی دیگر، بخشینگری، توجه به افراد خاص به ویژه همفکران سیاسی در انتصابات، حاشیههای احتمالی، نگاه خاص به زادگاه، درگیری با مطالبات نزدیکان و همراهان سیاسی از جمله مشکلاتی است که ممکن است استاندار بومی با آن دست و پنجه نرم کند.
استاندار غیربومی هم در کفه ترازوی منتقدان، با مشکلاتی همچون فقدان شناخت درست از استان و ظرفیتهای آن، فقدان تعصب به استان و ناآشنایی با ظرفیتهای انسانی و محیطی روبهرو است، هر چند بسیاری این دلایل قابلیت ترمیم و اصلاح را دارد.
آنان اعتقاد دارند، کاسته شدن از حاشیههای احتمالی، درگیر نبودن با مطالبات هماستانیها و نگاه فرابخشی میتواند شرایط بهتری را برای مدیریت استاندار غیربومی مهیا سازد.
در دولت روحانی، اولین استاندار گلستان بومی بود، فردی با تجربه ملی که تصور میرفت استان با توجه به سبقه وی در حوزه اجرایی شرایط بهتری را تجربه کند، در بدو حضورش اکثر نیروهای موافق دولت این انتصاب را گامی بلند برای توسعه گلستان ارزیابی میکردند اما با گذر زمان شکافهای عمیقی بین وی و نیروهای سیاسی و اجتماعی پدید آمد.
با گذشت زمان اجرای برخی سیاستهای کاری چه در حوزه انتصابی و چه در حوزه عملکردی، از دوستان دیروز منتقدانی سخت ساخت که وی را به تعصبات منطقهای که عموما شرق استان را شامل میشد متهم میکردند و البته «حسن صادقلو» هیچ زمانی این اتهامات را نپذیرفت و اعتقاد داشت که قضاوت منتقدان هرگز منصفانه نیست.
شدت اعتراضات و انتقادات (فارغ از درست یا غلط بودن آن) و حواشی پیرامون آن موجب شد تا فضا به سمتی حرکت کند که با شروع به کار دولت دوم روحانی وی جای خود را به استانداری غیربومی بسپارد.
شاید از مهمترین ایرادهایی که بتوان به این استاندار اسبق بومی وارد ساخت، ورود بسیاری از نیروهای غیر وزارت کشوری به محیط استانداری، فرمانداریها و بخشداریهای تابعه بود که موجب بیانگیزگی نیروهایی شد که سالیان سال در این مجموعه فعالیت میکردند.
صادقلو شخصیتی فرهنگی، فرهیخته و سخنوری توانمند بود و حتی بسیاری اعتقاد داشتند که وی میتواند وزیری قابل در وزارتخانه فرهنگی و پرورشی باشد، اما به نظر میرسید که استانداری بیش از هر ویژگی خوب، نیازمند به فردی دارد که علاوه بر فعالیتهای پیگیرانه، دارای نگاهی فرابخشی، مجموعهای متخصص، قوی و دارای لابی ملی در سطوح وزارتی باشد.
کسی که بتواند دستگاههای استانی را به تکاپو وادار کند و با استفاده از ظرفیتهای ملی و محلی از نمایندگان مجلس گرفته تا مدیران استانی و ظرفیتهای وزارتی تا حد امکان مشکلات استان را مرتفع سازد.
بسیاری از افرادی که استانداری و جایگاه آن را میشناسد، ممکن است با نگارنده همرای باشند که اولین استاندار غیربومی دولت روحانی میتوانست آن فرد مورد نظر باشد، «سیدمناف هاشمی»، فردی که بیشتر تداعیکننده یک مدیر جدی، منضبط، کاریزماتیک و با برنامه بود و انتظار میرفت شرایط استان با وجود وی دچار تغییرات اساسی شود.
هاشمی گامهای اول را حسابشدهتر برداشت، وی درد اصلی استان را فراسوی برخی نگاهها درست تشخیص داد، وی میدانست، برخی مشکلات استان که از بدو شکلگیری استان با وی همراه است که نیازمند چارهجویی جدی است.
گلستان اگر چه همچون دیگر استانهای کشور از منابع مختلف سود میجست، اما این منابع مطابق با کاستیها و ظرفیتهای موجود استان نبود و البته اصلاح چنین وضعیتی در حوزه بودجههای ملی و استانی نیازمند همگرایی هر چه بیشتر دستگاهها و استفاده از همه ظرفیتهای ملی و محلی در استان بود.
استاندار گلستانی اهل مازندران، سعی کرد دو مدیر ملی را به عنوان معاونان خود در حوزه اقتصادی و عمرانی برگزید تا به پشتوانه ارتباطات و تجربیات آن بتواند حق استان را در حوزه سرانه اعتبارات ملی اخذ کند، تا حداقل رقابت منصفانهتری را با دیگر استانهای کشور در حوزه برنامهریزی و توسعه داشته باشد، کاری سخت و پرمشغله.
هاشمی در عین حال دریافت، مجموعه استانداری به واسطه بیتوجهی به نیروهای انسانی، دچار انفعال شده، پس در گام نخست تلاشش را برای شناسایی نیروهای توانمند آغاز کرد و طی مراحل مختلف ضمن ترخیص و اتمام ماموریت ماموران غیر وزارت کشوری، مسیر را برای رشد نیروهای وزارت کشوری مهیا کرد.
وی اعتقاد داشت با رشد نیروهای درونسازمانی، علاوه بر ایجاد انگیزه و تفویت تعصب سازمانی و ارتقای شغلی، میتوان مسیر را برای ساخت نیروهای استانی و ملی مهیا ساخت و به مرور زمان خلاء استان را در موضوع مدیران استانی و حتی ملی مرتفع کرد.
طی زمان کوتاه از مدیریت استاندار جدید حس میشد دستگاههای استانی دچار تحرک شدهاند و به تکاپو افتادهاند، تا آنجا که حتی پیگیریهای سازمانی مدیران استان هم به شکل هفتگی و ماهانه در وزارتخانهها با حضور هاشمی، مدیران دستگاهها و نمایندگان مجلس برای ارتقای اعتبارات ملی و استانی طبق برنامه زمانبندی به پیش میرفت.
البته این شرایط دوام نیافت و سیل گلستان، موجب شد تا بهواسطه اتفاقی نادر، هاشمی که به دلایل شخصی ناگزیربود در زمانی بد با اجازه وزیر کشور یک مرخصی کوتاه داشته باشد، ناباورانه از کارش برکنار شود و گلستان از داشتن مدیری باارزش و عملگرا محروم شود.
پس از این اتفاق شوکآور، رایزنیها دوباره رونق گرفت، اما تعدد آراء و سلایق، چند دستگی و زیر و روکشی نیروهای سیاسی و اجتماعی استان موجب شد تا دوباره قرعه به نام استانداری غیربومی آن هم از گیلان رقم بخورد.
«هادی حقشناس»، همشهری نوبخت، معاون و رئیس سازمان برنامه و بودجه کشور، سومین استانداری بود که عهدهدار مدیریت ارشد استان شد، تا میراثدار شرایطی باشد که گلستان به ویژه پس از سیل آن را تجربه میکرد.
ماموریت وی در ابتدا بر مدیریت موضوع سیل و تبعات آن بود و البته تلاش کرد تا با توجه به ارتباطات کشوری، مشکلات این مسیر را به سامان برساند و البته نتایج هم گویای موفقیت وی و همکارانش در ساماندهی این موضوع بوده است.
حق شناس، البته در مدیریت تابع الگو و روشهای خاص خودش بوده است و در روشها مدیریتی خود بیشتر سعی در حفظ شرایط و اوضاعی است که از استانداران گذشته به وی به ارث رسیده بود.
روابط عمومی بالا از وی فردی پرجاذبه و مردمگرا ترسیم کرده و البته ارتباط قوی با مردم از طریق رسانهها موید توجه ویژه وی به افکار عمومی است.
هر چند وی شاید جذبه و کاریزمای هاشمی و حتی صادقلو را نداشته باشد اما مورد احترام اکثر مدیران و فعالان سیاسی و اجتماعی است و همین موضوع موجب شده تا بدون حاشیه و با رسانههای استان مشکل چندانی نداشته باشد.
شاید برگزاری انتخابات متعدد و بدون حاشیه از بزرگترین دستاوردهای این استاندار اهل گیلان باشد، هر چند باید منتظر ماند تا در پایان دوره کاریّ، وی را بهتر مورد نقد قرار داد.
نگاه حقشناس در انتصابات نیز اعتماد به نیروهای سازمانی بوده است هرچند برخی معتقد هستند وی در برخی از مقاطع میتوانست در انتخاب و تغییرات مدیریتی از سرعت عمل، انتخاب بهتر و قاطعیت بیشتری سود میبرد و از مشاوران بیشتری بهره میجست.
اگر چه سومین استاندار گلستان در دولت روحانی، دارای مدرک دکترای اقتصاد است و انتظار میرفت گلستان در حوزههای کشاورزی و صنعتی شاهد روزهای بهتری باشد اما با وجود تمام تلاشهای انجام شده، بیشتر شاهد حفظ شرایط موجود هستیم.
این موضوع موید مشکلات در عرصه زیرساختی استان نیز هست اما به نظر میرسد غیر از بستههای حمایتی دولت، برنامههای چندانی توسط دستگاههای مسوول ارائه نشد و تلاشها نیز منجر به نتایج و بهبود چندان این بخش نشده است.
حال پس از این گذر کوتاه بر شرایط استانداران دولت گذشته به نظر شما کدام استانداران در گلستان موفق بوده اند و آیا شما استاندار بومی را ترجیح میدهید یا غیربومی.
ارسال نظر