نوجوان ۱۵ ساله از استان گلستان برای رضایت گرفتن از مادرش در سال ۱۳۶۰، یک‌هزار و ۱۳۰ کیلومتر به کرمان سفر کرد تا بتواندبه جبهه اعزام شود.

رضایت گرفتن جوان گلستانی از مادر با طی ۱۱۳۰ کیلومتر به عشق رفتن به جبهه

به گزارش گلستان ۲۴؛ به نقل از فارس از گرگان، در حالی که تنها ۱۹ ماه و ۱۸ روز از پیروزی انقلاب اسلامی ایران می‌گذشت رژیم‌ بعث عراق به بهانه پایبند نبودن ایران به قرارداد الجزایر در ۳۱ شهریور ماه ۱۳۵۹ جنگ هوایی، زمینی و دریایی خود را آغاز کرد.

در آن زمان صدام‌حسین رئیس جمهور وقت عراق تصور می‌کرد می‌تواند با جنگ ‌۶ روزه با ایران‌ پیروز شود، اما نمی‌دانست که مردم‌ شجاع و غیور ایران‌ از همه گروه‌های نظامی و غیرنظامی با تمام‌ توان و قوا به میدان آمده تا از خاک و ناموس کشورشان دفاع کنند.

این جنگ‌ تحمیلی در کشور ما به «دفاع مقدس» لقب گرفت، دفاعی که ۲ هزار و ۸۸۷ روز و در طی هشت سال در وسعتی به طول یک‌هزار و ۳۵۲ کیلومتر انجام شد.

در این هشت سال پیر و جوان، کوچک‌و بزرگ، هر کس در خود احساس مسئولیت برای دفاع از کشورش داشت به هر طریقی می‌توانست خود را به مرزهای جغرافیایی می‌رساند تا از کیان کشور دفاع کند.

در این‌میان نوجوان‌های ۱۳ تا ۱۷ ساله‌های زیادی مانند «حسین کریمی‌اول» به طرق مختلف به جبهه رفتند و خاطرات تلخ و شیرین زیادی از آن زمان دارند، تاکید امام راحل (ره) بر جلب رضایت از پدر و مادر و اینکه بسیجیان و رزمندگان نباید برای رفتن به جبهه موجبات اذیت والدین‌‎ را فراهم کنند شور و حالی دیگری برای کسب رضایت از والدین در بین رزمندگان کم سن و سال ایجاد کرده بود به طوری که هر کدام تلاش داشتند با هر حربه‌ای که می‌توانند رضایت آنان را به دست آورند.

خبرنگار خبرگزاری فارس استان گلستان در این خصوص گفت‌وگویی با حسین کریمی‌اول رزمنده هشت سال دفاع مقدس که در اولین اعزام کمتر از 15 سال سن داشته‌است ترتیب داده که توجه مخاطبان را به آن جلب می‌کنیم:

در مورد خودتان و حال و هوای اوائل انقلاب و روز‌های آغازین جنگ‌ تحمیلی رژیم بحث توضیحاتی بفرمایید؟

کریمی‌اول: بنده متولد ۱۳۴۴ از شهرستان گنبدکاووس هستم و در زمان شکل‌گیری انقلاب اسلامی ۱۳ ساله بودم، گرچه در آن‌ زمان نوجوانی بیش نبودم اما در تظاهرات حضور داشتم بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و با تشکیل بسیج، آموزش‌های لازم نظامی آغاز شد و بنده هم‌ به مدت ۱۰ روز در کنار بیت امام خمینی (ره) این آموزش‌ها را با دوست عزیزم‌ آقای «خرمشاد» و دیگر دوستان و بچه‌های هم محلی خود گذراندم.

بعد از برگشت‌ به گنبدکاووس هر یک‌ از ما که این آموزش‌ها را گذرانده بودیم در یک‌ مسجد از مساجد شهر به عنوان فرمانده مستقر شدیم‌ تا این آموزش‌ها را به دیگر همشهریان آموزش دهیم.

در شب اولی که جنگ ایران و عراق به طور رسمی اعلام و آغاز شهید، «شهید علی انصاری» به تمام درب منازل دوستان رفته و همه آنها را دعوت کرد تا در «مسجد قائمیه» که پایگاه اصلی مردم شهر گنبدکاووس برای تمام برنامه‌های فرهنگی، مذهبی و نظامی بود، حاضر شوند.
در آن‌ شب قرار شد افرادی که به خدمت‌سربازی رفتند مانند «سردار رزاقیان‌» به جبهه برای دفاع از میهن‌اسلامی اعزام‌ شوند.

من در آن‌ زمان خیلی اشتیاق داشتم تا به جبهه اعزام‌ شوم اما متاسفانه به دلیل پایین بودن‌ سن این اجازه را به بنده نداد‌ه یودند.

شما در نوجوانی عازم جبهه شدید، نحوه اعزام با توجه به کمی سن توضیح دهید؟

کریمی‌اول: در تابستان سال ۶۰ در ساری و چالوس آموزش‌هایی داده شد که بنده هم در آن آموزش‌ها شرکت کردم و در مهرماه به عنوان بیسیم‌چی در منطقه  عملیاتی مریوان حضور داشتم و اولین عملیات برون‌مرزی که در آن شرکت کردم عملیات رمضان بود.
در مهرماه به عنوان بیسیم‌چی در منطقه عملیاتی مریوان حضور داشتم

خاطره ‌که از زمان اعزام خود دارم شاید شنیدنی باشد در آن زمان رضایت پدر یا مادر برای رفتن به جبهه ضروری بود، برخی از بچه‌ها از طرف والدین خود رضایت‌نامه نوشته و خود امضا آنها را جعل می‌کردند و به ستاد اعزامی تحویل می‌دادند.

در آن زمان توفیق داشتن پدر را نداشتم و مقید بودم حتما رضایت مادرم را جلب کرده و با رضایت قلبی وی به جبهه اعزام شوم.

در آن زمان وسایل تردد و ارتباطی به شکل امروزی نبود و در آن مقطع زمانی مادرم در کرمان حضور داشت، با تمام سختی راه که در آن زمان برای یک نوجوان در سفر وجود‌ داشت این‌ مسیر طولانی را طی کردم و بعد از صحبت با مادرم و گرفتن رضایت از وی به گنبدکاووس آمده تا به جبهه اعزام شوم، خاطرم هست در آن زمان اصلا سختی و مشقت مسیر برایم‌ مهم نبود و با یک ذوق و شوق فراوان رضایت‌نامه را گرفته و تحویل ستاد اعزامی دادم.

حال و هوای آن دوران دفاع مقدس در جبهه‌ها و روحیات بالای دوستان و یا بچه‌های محل و همرزمانت را برای خوانندگان ارائه بفرمایید؟

کریمی‌اول: در عملیات رمضان در گردان امام حسین (ع) بودم که فرمانده گردان آقایی به نام‌ «نعمتی» از شهر کاشان‌ بودند. در آن عملیات «شهید رحمت جوینی» از بچه‌های گنبدکاووس همرزم بنده بودند.

 

یادم هست قبل از عملیات «شهید جوینی» ماژیک و خودکاری را پیدا کرد و روی لباس‌های همه رزمندگانی که قرار بود در این عملیات شرکت کنند علاوه بر ذکر‌هایی مانند یا امام حسین (ع) و غیره اسامی و مشخصات ما را می‌نوشت و می‌گفت «اگر شهید شوید با لباس‌هایی که به تن دارید شناسایی شوید». قبل از آن عملیات این شهید روحیه بشاش و بذله‌گویی داشت و انگار می‌دانست شهید می‌شود که در عملیات رمضان هم شهید شد.

محل اعزام رزمندگان به جبهه‌های جنگ در گنبدکاووس از کدام مکان بود؟

کریمی اول: ثبت‌نام در مکان ساختمان قدیم‌ آموزش و پرورش «چهار راه شریعتی» در خیابان امام خمینی شمالی انجام می‌شد.

در روزهای اعزام رزمندگان معمولا پیاده از محل ساختمان سپاه در ۱۷ شهریور به سمت میدان  مرکزی حرکت‌ می‌کردند که یک حال و هوای عجیبی در شهر نمایان می‌شد و معمولا از میدان مرکزی سوار بر اتوبوس‌ها به جبهه اعزام می‌شدند.

چه افرادی از هم محله یا دوستان گنبدی خود در جبهه بودند که امروز به شهادت رسیدند و یا در قید حیات هستند؟

کریمی‌اول: خوشبختانه در گنبدکاووس نیروها و بچه‌های انقلابی زیادی بودند و افراد زیادی از اقوام و مذاهب مختلف ترکمن، سیستانی، فارس، بلوچ، کرد و غیره در جبهه حضور داشتند.

همرزم‌هایی چون شهیدان «خلیل بابایی»، «توحید جزایری»، «علی جوادی»، «سردار اسودی»، «جوینی» و غیره که شجاعانه برای دفاع از میهن خود جنگیدند و شربت شهادت نوشیدند، برخی از همرزم‌ها نیز که یا جانباز بودند و یا سالم برگشتند به رحمت ایزدی رفته و برخی مانند «یحیی میرشاهی»، «خرمشاد» و دیگر دوستان نیز در قید حیات هستند و در جبهه انقلاب فعالیت دارند.

چه شاخص هایی در آن زمان در‌بین جوانان انقلابی و مردم عزیز وجود داشت تا اینگونه برای دفاع از کشورشان جان بر کف وارد میدان  جنگ شوند؟

کریمی‌اول: ببینید در آن زمان یک خلوص نیت، عشق و صمیمت، اعتقاد قلبی و ایمان قلبی بین مردم و رزمندگان اسلام وجود داشت. در آن زمان همه مردم و مسوولان در کنار هم بوده و با جان و دل برای انقلاب تلاش می‌کردند.

آن روزها اینطور نبود که مسوولانی مانند رئیس جمهور دولت یازدهم‌ و دوازدهم در کاخ‌های خود بنشیند و دستور بدهند و رزمندگان در جبهه‌ها بجنگند.
صفا و صمیمیت حاکم سنگرهای رزمندگان در هشت سال دفاع مقدس

در آن زمان فرماندهان جنگ پا به پای رزمندگان در جبهه حضور داشتند و تمام سختی‌هایی که رزمندگان می‌کشیدند آنها هم با پوست و گوشت و استخوان خود درک می‌کردند.

در آن زمان‌ جبهه به مانند دانشگاه انسان‌سازی بود و مسوولان در لباس روحانیت دروغ نمی‌گفتند و در خط ولایت و انقلاب کار می‌کردند.

همصدایی و همدلی در بین آحاد مردم موج می‌زد و همه تحت لوای آرمان‌های نظام جمهوری اسلامی و ولایت فقیه حرکت می‌کردند.

* مدیریت هشت سال دفاع مقدس و فعالیت‌های انجام شده در دل این‌ سال‌ها باید احصا شود

به نظر شما برای ترویج ویژگی‌های دفاع مقدس چه باید بکنیم؟

کریمی‌اول: به نظر می‌رسد مدیریت هشت سال دفاع مقدس و فعالیت‌های انجام شده در دل این‌ سال‌ها باید احصا شود و مدیریت این سال‌ها که سبب ایجاد همدلی، همصدایی، تقویت ایمان، روحیه شهادت‌طلبی و ایثار و خیلی از ویژگی‌های دیگر که باعث پیروزی و موفقیت کشور ما در همه عرصه‌های جهانی و منطقه‌ای شده است به عنوان الگو استخراج شده و در آن راستا اقدام شود.

 

ارسال نظر

آخرین اخبار