انقلاب اسلامی برآیند غیرت دینی و بطلان نظریه مارکس و مارکسیسم
«کارل مارکس» نویسنده و اقتصاددان آلمانی می گوید: «دین افیون جامعه و ملتهاست» منظور مارکس از این مدعا آن است که دین نوعی آرامبخش است که در قبال حوادث تابآوری ایجاد میکند و واکنش انسان را نسبت به وقایع، به حداقل و بیخاصیت میکند.
به گزارش گلستان ۲۴؛ به نقل از فارس از گرگان، در دین اسلان اعتقاد بر این است که دین در ما «همیت» و «غیرت» ایجاد میکند که در قبال وقایع پیرامونی کنش و واکش معقول و مفطور به فطرت پاک را اجتنابناپذیر میسازد. هیچ انسان غیرتمند مومن و مدینی در جهان پیدا نمیشود که تحولات و عوامل موثر پیرامونیاش او را برنیانگیزد بنابراین نظریه مارکس در تعارض با نظریه «غیرت دینی» است.
*چگونه دین حالت تخدیری دارد؟
البته مارکس با دیدن رفتار برخی از اصحاب ادیان به این نتیجه رسیده است و از مبانی دین اسلام و مکبت تشیع کاملا ناآگاه و جاهل بوده است و الا کافی بود که با مروری بر زندگی پیامبر اسلام و ائمه اطهار علیهم السلام خود به بطلان تئورش اقرار میکرد.
*منشاء تئوری مارکس
1.رفتار برخی از حاکمان مدعی دین بوده که جامعه را عقب نگهداشته و با ظالمان سر سازش داشتهاند
2.عدم خیزش برخی از کشورها و مردم مذهبی آن در برابر حکمرانان ظالم
3.رفتار برخی از عالمان و نخبگان مذهبی در مقابل حاکمان فاسد
4.رفتار برخی از عالمان دینی در افراط نسبت به آخرتگرایی و زهدورزی و فراغت از امور اجتماعی بیانی از علامه مطهری در این باب به این شکل که دین میآید و به مردمی که میخواهند قیام کنند، میگوید: شما ناراحت نباشید خدا و قیامتی وجود دارد که در آنجا خداوند به حساب ظالمان رسیدگی میکند و آنان را در آتش میسوزاند.
شهید مطهری میفرماید:... (در این صورت) باید فرض کنیم که طبقه دیندار جاهل هم هست چون اگر جاهل نباشد زیر بار این جور تعلیمات نمیرود... و طبقة حاکم از جهل توده استفاده کرده و دین را اختراع کرده است."[همان]
5.تحریف در معارف در عقیده به قضاء و قدر
شهید مطهری میگوید: اینها می گویند این قضا و قدر الهی است که شما چنین عقب مانده و ستم دیده باشید بهشت کافر در این دنیا است و بهشت مؤمنین در آخرت است و خدا چنین خواسته است و... آنگاه دین برای طبقة محکوم چگونه است؟
اوّلا: مایة تسلی است، به آنها میگویند هر چه در اینجا از دست دادی در دنیای دیگر به دست میآوری، غصّه نخور... در این صورت همه ی (این حرفها که دین میگوید) برای این (است) که انقلاب نکن. پس باید تمام تعلیمات دینی در جهت تسلیم و تمکین و تسکین باشد (حتی احکام آن).
اگر قضا و قدر است برای این است که بگویند آقا فایده ندار، مگر با قضا و قدر میشود جنگید؟ اگر برای احساس مغبونیّت است میگویند جبران در عالم آخرت وجود دارد...[مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج3، ص577.]
۶.کج فهمی برخی از خواص در خصوص حکومت در عصر غیبت
۷.نگاه مادی مارکس به جهان و آفرینش که آنرا تصادفی، بیهدف و بدون خالق میداند.
اساس خطای مارکس این است که معارف را ائدئولوژی و متاثر از جامعه میداند و خدا را زائیده ذهن بشر میداند از این رو رابطه طبیعت و آفرینش را رابطه خالق و مخلوق تعریف نمیکند و معتقد است خالقی مخلوق را خلق نکرده است بلکه این مخلوق است که خالق را آفریده است به دیگر بیان بشر خدا را به وجود آورده است.
مارکس خدا مخلوق ذهنی بشر میداند، برخلاف استادش (هگل) که رابطه هستی را رابطه خالق با مخلوق میداند. مارکس در مقدمه سرمایه میگوید: «... از نظر هگل فرایند اندیشه که وى حتى تحت عنوان پندار به آن موجودیتى مستقل میدهد خالق و آفریدگار واقعیت است... از نظر من، بر عکس، پندار چیزى جز انتقال و برگردان جهان مادى در مغز بشر نیست» (پیتر، آندره; مارکس و مارکسیسم; ص ۲۴ و کاپلستون، فردریک; تاریخ فلسفه، ج ۷، ص ۳۰۷. )
معالاسف بخشی از جامعه روشنفکری در آن ایام تحت تاثیر اندیشه مادیگرایانه مارکسیسم و ماتریالیسم هرگونه حرکت و قیامی را بر نمیتابید و و دین را به سکون و رکون متهم میکرد و دین را فاقد توان تغییر و تحول میدانست اما سالهای مبارزه و نهضت امام خمینی رضوانالله به عمر مارکسیسم و ماتریالیسم را پایان بخشید و جریان نخبگانی حوزه و دانشگاه به تبری از القایات اندیشه مارکسیسم پرداختند که البته نقش علامه مطهری در این نهصت تبیینی نقش ممتازی بود.
ارسال نظر