تلاقی هنر و اقتصاد
هنر و اقتصاد تمام اجتماع را به هم پیوند داده و امروزه هنر از عوامل بسیار مهم در رشد و توسعه اقتصادی هر کشوری محسوب می شود.
به گزارش گلستان ۲۴؛ به نقل از مهر، آنچه هنر و اقتصاد را کنار هم قرار میدهد، قرابت این دو سیستم در مقوله عامتر فرهنگ است که همچون حلقههای زنجیر، تمام اجتماع و افراد را به هم متصل میکند.
بسط اقتصاد و هنر از عناصر اولیه و اصلی متمدن شدن بشر است. دیوید تراسبی معتقد است، گفتمان اقتصادی و عملکرد آن درون زمینه فرهنگی و مناسبات و جریانهای فرهنگی هم در یک زیست محیط اقتصادی رخ میدهد. یعنی از یک سو، فرهنگ هم میتواند مجموعه عقاید، ارزشها، آداب و رسومی باشد که الگوهای رفتاری انسانها در یک گروه مشترک واقع میشود و هم میتواند در معنای برخی فعالیتهای انسانی باشد که حاصل آن، تولید محصولاتی با وجوه دلالتی و فکری است و به نوعی محصولی خلاقانه به شمار میآید.
امروزه به مدد گسترش رسانههای ارتباطی، مبادله محصولات فرهنگی با تنوع و بازار بزرگتری مواجه است؛ این امر، دلیل موجه برای توجه بیشتر اقتصاددانان و مدیران فرهنگی است.
البته بودجههایی که باید به جلوههای فرهنگی تخصیص داده شوند، متفاوت هستند زیرا برخی از آنها جنبه تجاری بیشتری دارند.
ارزش هنر هر چه معنا شود باز هم نمیتواند از محدودیتهای عالم مادی یا اقتصادی برکنار باشد در این میان برخی صاحبنظران، طریق افراط پیموده و ارزش هنری و زیباشناختی را به ارزشهای اقتصادی فرو میکاهند. در صورتی که این دو فقط در لفظ ارزش مشترک هستند، کلامر میگوید: «ارزش هنر همان چیزی است که آن را از سایر چیزها متمایز میکند». البته باید توجه داشت که منبع این ارزش باید خود هنر باشد، یعنی حتی اگر هنر با یک واقعیت سیاسی یا اقتصادی هم طرف است، آن را به زبان هنر برگرداند و به وجوه زیباشناختی آن بپردازد، پس دیگر تاریخ و ایدئولوژی لذت، تزئین و هر چیزی غیر از هنر، منابع ارزشی هنر نیستند.
استثنایی بودن اقتصاد هنر صنایعدستی
در واقع، «انسان آن چیزی را برای خود ارزشمند میشمارد که مطلوب، سودمند و مهم باشد. اما این معنای سوداگرانه و ابزاری ارزش است» ارزشهای اخلاقی، هنری، زیباشناختی و اقتصادی غیر از هم هستند و تنها در ماهیت اجتماعیشان اشترک دارند. این دیدگاه اقتصاددانان متعارف است که ارزش را در معنای ابزاری یا تجاری لحاظ میکنند، گفتمان اقتصادی بر محور عقلانیت ابزار است.
ارزش اثر هنری درون آن نهفته است و هنوز هم کالایی شگفتی آفرین است. فقط باید مراقب بود که ارزش آن به ارزش بازاری فرو کاسته نشود. البته بودریار از فرا زیباشناسی به عنوان مقولهای برخاسته از روح زمانه یاد میکند که به التقاط تمام فرهنگها و سبکها انجامیده است.
در دنیای امروز آثار صنایعدستی، تلفیقی از هنر سنتی و هنر مدرن که میتوان گونههای اصالت اعم از اصالت تجربه، اصالت فرهنگی، اصالت بیانی، اصالت عملکرد را درون آن بررسی کرد، موجب تفکیک حوزههای اقتصاد و تولید از ایدئولوژی و فرهنگ است، زیرا تولید، تصویر و جلوههای فرهنگی به واحدهای اقتصادی تبدیل شدهاند، یک اثر هنری میتواند به مثابه یک کالای تولید شده ویژگیهای متنوعی داشته باشد. برای مثال میتواند جنبه کاربردی داشته باشد و برای تزئین استفاده شود، میتواند ارزش نشانهای پیدا کند و از شأن و منزلت کاربر خود بگوید.
مشخصتر بخواهیم مطرح کنیم؛ در مورد صنایعدستی روستایی و بومی، مردم، به ارزش کاربردی بودن آن میاندیشند که آن نوعی سرمایه فرهنگی محسوب میشود. این به امکانات متعدد یک کار هنری مربوط است که هم میتواند نوعی کار تولیدی به شمار آید و هم میتواند، به مثابه یک فعالیت با تجربه دیده شود که توانش ایجاد تجربه زیباشناختی را در خود دارد. ابژه تجربه زیباشناختی ما نمیتواند هنر به مثابه کالا باشد. این به معنای آن است که ارزشهای هنری، که خط فارقی میان هنر و غیر هنر ترسیم میکنند، غیر از ارزشهای دیگر از قبیل ارزشهای اخلاقی و اقتصادی هستند.
ارسال نظر