گنبد در انزوا / بکوشید نیکی به کار آورید!
با گرم شدن سفر رِییس جمهور به استان گلستان،چندی باید گفت و چندی هم باید شنید. اما این بار داستان باید بچرخد،گفتنی ها را مردم بگویند و شنیدنی ها را مسئولین بشنونند.
با ایجاد چند سوال گفتنی ، ابهاماتی به راه افتاد که بررسی آن خالی از لطف نیست. در تکاپوی حضور رئیس جمهوردر استان، ابتدا این سوال مطرح میشودکه چرا آقای رئیس جمهور برنامه ای برای سخنرانی در شهرستان گنبد کاووس نداشتند،شهرستانی که از نظر موقعیت جغرافیایی و جمعیتی و مضاف بر آن شرایط ویژه قومی قبیله ای دارای ویژگی های منحصر به فردی است؟
به گزارش گلستان 24،شهرستانی که در وصفش مسئولین بسیار گفته اند و ما بسیار شنیده ایم.از نگارستان ایران،یا شاید نگارستان استان همین بس که بلندترین برج آجری جهان را دارد! که میتواند نردبانی باشد، تا مسئولین از آن بالا روند و نگارستان شوند.
به صورت اتفاقی با حضور در صحبتهای مردمی کوچه و بازار پیرامون سفر ریاست جمهور،لازم شد، شرح گفتگویی دو طرفه جهت پاسخ به این سوالات مطرح شود.مسائلی در بحث مردمی بیان شد که تحلیل ها بسی شنیدنی و خواندنی است.
ابتدا بیان شد که رئیس جمهور نباید برای سخنرانی در هر شهری حضور پیدا کند، اینگونه رئیس جمهور سنگینی و وقار خود را زیر سوال برده ودیگر مردم احترام خاصی برایش قائل نمیشوند .اما سوال اینجاست، آیا گنبدکاووس هر شهری هست؟
از سویی دیگر فردی در مقابل ،سخنرانی در بین مردم را باعث ایجاد شور و نشاط و افزایش مقبولیت مردمی میشود ،برای مثال رئیس جمهور سابق از مقبولیت شدیدی برخوردار بودند.و در انتهای سخنش حرف جالبی بیان کرد،((رئیس جمهوری که با ما کار ندارد ،ما را با او چه کار؟))و این را دلیل بر نرفتن خود به سخنرانی رئیس جمهور در مرکز استان دانست.
در جهت مقابل، مطلب نقدی بر رئیس جمهور سابق جهت ارایه طرحها و قولهای بدون پایه اجرایی گفته شد، و این موضوع توجیهی جهت نیامدن رئیس جمهور در گنبد کاووس گردید.
آتشی که با سخنان دوستان ایجاد شده بود و بحث داغی که لحظه به لحظه بر هیجانش اضافه می شد، این امر باعث شد تا از باب دیگری سخن تازه ای آغاز گردد.
موضوع بر سر سوال استفهامی دیگری رفت ، با این مضمون که آیا گنبد کاووس استحقاق این را نداشت که فردی در جایگاه بالاتر جهت سخنرانی حضور پیدا کند؟ شهرهایی را در همسایگی مثال زد که سالهای پیش تحت پوشش گنبدکاووس بودند ،و حال برای خود مستقل شدند، و در مقایسه با گنبدکاووس از آمارهای کمتر شهری بهره مند بودند یکی از وزرا جهت سخنرانی به آن شهر حضور پیدا میکنند.
همچنین ادامه داشت ، که مسئولین شهری چگونه در قبال این تبعیض و ناعدالتی سکوت کرده و حرفی یا سخنی نزدند؟ البته با پاسخ اینکه شاید مسئولین حرف و سخنی گفته باشند ولی با بیان عامیانه، اینکه شاید برش و نفوذ سخن آنها در استان کم باشد.یا اینکه کسی برای حرفشان تره هم خورد نمیکند، نگاه را به سمت مسئولین استانی برگرداند
.در این بین نکته ای وجود داشت که با اقدام مسئولین، مردم در کف جامعه تفکرات و نظراتشان چگونه تغییر می کند.
یعنی با ایراد یک سخنرانی ویا انجام ندادن، شاید کم اهمیت باشد در بین مسئولین ،اما میتواند تفکرات و نظرات مسمویی را از جامعه بر گیرد،یا پایه گذار اختلافی باشد ،که سالیان دراز نشود آن را جبران کرد.
اینگونه بود که دو طرف بحث با هم یک جناح و همسو شده و صحبتهای مشترکی بیان می کردند.(( بله، هرچه حق شهرستان گنبد با این همه پیشینه بوده از طریق مرکز استان خورده شده است.))
روبرو با بیان تشبیه ای که (( مرکز استان،شهرستان گنبد را هبوی خود می داند.)) بر اختلاف بین دو جناح افزود.
بحث داغ و جنجال برانگیز به آتش کشیده شده بود و در جهنمی می سوخت. شعله ها تا جایی پیش رفت که خورده شدن به ناحق پروژه های منطقه توسط مرکز استان ، مانند راه آهن، و نفس های آخر منطقه آزاد ،باعث شد تا آتشی از مرکز استان بر دل بی افکنند. آتشی که با آمدن و افتتاح کردن خط راه آهن توسط ریاست جمهور ، بر شعله های آن افزوده شد.
ای که غریب آتشی در دل و جان ما زدی
آتش دل مقیم شد تو به سفر چرا شدی
پروژه هایی که مسئولین امیدش را به مردم می دادند، ولی به فکر تدبیرش نبودند و فراموش کرده بودند که تدبیر مقدم بر امید است،
در آخر، صحبت ها تا جایی ادامه داشت که فردی ناگهان با بیان اینکه اگر مسئولین شهرستانی در اعاده حق مردم گنبد ، توان لازم را ندارند چه دخلی بر مسئولین استانی دارد.این سخن زیبایی خاصی داشت ،چون آدمی را از درون به خود شناسی و فکر وا می داشت .
بر تیر نظر کرد و پر خویش بر آن دید
گفتا زکه نالیم که از ماست که بر ماست
نویسنده : محسن نادران دانشجوی گنبدی
ارسال نظر