یادداشت/
چرا سروش از مرده دوستانش هم نمیگذرد؟!
این نوشته در پی آن نیست که نسبت به قضاوت سروش درباره علم سبک مرحوم شریعتمداری یا محافظهکاری او و سرسپردگیاش و نیز ترجمههای نامفهومش قضاوت کند و این را به جامعه علمی میسپارد اما میتوان درباره اخلاق سروش قضاوتی صادق کرد و این نوشته را گواه آن گرفت.
به گزارش گلستان24، مرتضی مصطفوی طی یادداشتی در روزنامه جوان نوشت:
از آنجایی که برخی هستند که سروش معلم اخلاق آنان است و از او درس مولانا میگیرند و فلسفه اخلاق میآموزند، باید ابراز تأسف کرد، زیرا او معمولاً آدمها را به دو دسته همراه با خود و غیرهمراه با خود تقسیم میکند و سپس غیرخودیها را عموماً به بیسوادی و محافظهکاری و عیوب دیگر متهم میکند، آن هم نه به عنوان یک آدم سیاسی – که این چیزها در میان سیاسیها بعید نیست – بلکه به عنوان یک فیلسوف و دانشمند!
به تازگی که دکتر علی شریعتمداری از دنیا رفت، سروش در یادداشتی او را در کنار برخی سلام و صلواتها و خدابیامرزیها اینگونه معرفی میکند:
- تا در آمدن انقلاب سال 1357، تنها نامی که از علیشریعتمداری شنیده بودم، این بود که گاه در حسینیه ارشاد سخنرانی میکند، همین و بس!
- تا همین امسال (١٣٩٥) عضو شورای انقلاب فرهنگی بود. علاوه بر آن کرسی فرهنگستان علوم را نیز به مدت هشت سال در زیر پا داشت و سپس آن را به رضا داوری سپرد که اکنون دوازدهمین سال ریاست اوست، علاوه بر مشاغل و مناصب و مکاسب متعدد دیگر.
- وقتی هم در مهرماه ١٣٧٤ در دانشکده فنی به دست حزبالله مضروب و مصدوم شدم، استادان فرهنگستان از شریعتمداری خواستند که انگشتی به اعتراض بلند کند یا دست کم رضایت دهد که استادان نامهای به اعتراض بنویسند، هیچیک را نپذیرفت. سخت محافظهکار و سرسپرده شده بود. عَلَمشکنیها را میدید و دم برنمی آورد.
- کارنامه علمی دکتر شریعتمداری همانقدر درخشان بود که کارنامه سیاسیاش. کتاب منطق تئوری تحقیق را که اهم کتابهای جان دیویی است، به پارسی درآورد که ای کاش درنیاورده بود.
- کتابی هم به نام فلسفه نوشت که خبر چندانی از فلسفهدانی او نمیداد!
- از وایتهد هم چیزهایی ترجمه کرده بود که خود به نامفهوم بودنشان اذعان داشت.
- روزی شمس در گوش من گفت: باهنر و املشی و فارسی عضو حزب جمهوریاند. حبیبی و شریعتمداری، قبلاً وزیر بودهاند، من و تو ایم که بیکلاه و بیپناهیم! و راست میگفت(!)
- از شوروی به سوریه رفتیم و جلال فارسی و علیشریعتمداری به دیدار حافظ اسد شتافتند ولی من نرفتم.
- شریعتمداری در دانشگاه امریکایی بیروت به سخنرانی دعوت شد. از فضایل آیتالله خمینی سخن گفت و آورد که از فرط هیبت در چشمان او نمیتوان نظر کرد.
ـ نوبت دیگر به دانشگاه بهشتی رفتیم. اینجا بازیگر تقدیر نمایشی عظیمتر آراسته بود. خشم شریعتمداری را دیدم که بر استادان میتاخت که انقلابی نیستید.
سروش اگر هم تصمیم گرفت برای دوست و همکار قدیمیاش یک خدا بیامرزی بفرستد او را اینگونه با اتهام خودخواهی و بیسوادی بدرقه میکند:
ـ خدایش رحمت کند. مردی شریف و پاکدست و امین و بیآزار و خدمتگزار و وطندوست بود. همه چیز را تحمل میکرد جز اهانت به خودش را و در آن صورت غضبناک میشد. میگفت من حرف کسی را به خانه نمیبرم.
فرزندی نداشت و اوقات فراغتش بسیار بود و لذا در عموم مجامعی که بدان دعوت میشد، شرکت میکرد. انگلیسیدانیاش خوب بود، اما عربیتش نه. اطلاعات اسلامی محدودی داشت و گاه داوریهای نااستوار میکرد. علماً و عملاً سبکبار بود.
ظاهراً سروش خاطرات مشخصی در ذهن دارد، اینکه چرا شریعتمداری وقتی باید در دفاع از او چیزی میگفته، نگفته و کاری نکرده است، یا اینکه سر او در میان پستهای دولتی بیکلاه مانده است. یا اینکه همه به دیدار اسد رفتهاند و او نرفته است!
چرا سروش از میان خاطرات فراوان به اینها اشاره میکند؟! او حتی با آنکه شریعتمداری را محافظه کار میداند، اعتراف میکند که در حضور امام خودش ساکت بوده و شریعتمداری درباره دیدگاه امام نسبت به مصدق، مسئلهای را مطرح کرده است!
این یک پرسش است که چرا سروش با هر وسیلهای میخواهد دورانی را که دانشگاهها بسته شده بود و او و عدهای دیگر در ستاد انقلاب فرهنگی وقت، اسلامی شدن دانشگاهها را دنبال میکردند، به این شکل تعریف کند که عدهای دانشگاهها را بستند و من مأمور بازکردن آن بودم: «دیگران دانشگاهها را بستند، و قرعه میمون فال به نام ما افتاد که آنها را دوباره بگشاییم و گشودیم.»
چرا سروش جلساتی را که برای ارائه گزارش به حضور امام میرسیده معمولاً با حرفهای دیگران – در اینجا شریعتمداری- توصیف میکند و نمیگوید خودش به «محضر شریف مستطاب حضرت» چه گفته و چه کرده است: «برای گزارش امور دانشگاهی پیش آیتالله خمینی رفتیم، خاطرهای که صورتاً و مادتاً در صفحه ضمیر من حک شده است. دادن گزارش و گرفتن «رهنمود» که تمام شد، تماماً برنخاسته بودیم که شریعتمداری اجازه گرفت که سؤالی را با آیتالله در میان بگذارد. آنگاه با احترام و اختصار تمام گفت: شما که مصدّق را نامسلمان خواندهاید، آیا اطلاعاتی به محضر شریف مستطاب حضرت عالی رسیده».
به هر حال این نوشته در پی آن نیست که نسبت به قضاوت سروش درباره علم سبک مرحوم شریعتمداری یا محافظهکاری او و سرسپردگیاش و نیز ترجمههای نامفهومش قضاوت کند و این را به جامعه علمی میسپارد اما میتوان درباره اخلاق سروش قضاوتی صادق کرد و این نوشته را گواه آن گرفت.
منبع : مشرق
ارسال نظر