ابوجهلان جزیره، که خود را "سلمان" مینامند، اما با "سلم" بیگانه اند..!

لبخند کودک یمنی بر مرگ انسانیت

لبخند کودک یمنی، بر مرگ انسانیت!!!

بخند...!!! لبخند بزن ای کودک یمانی..!

لبخند بزن به روی فرشتگانی که تو را به مهمانی آسمان میبرند!

بخند....! آری بخند...! که از گرسنگی ...بیماری...درد  و سوزش ترکش رهایی یافتی!!!

میدانم که مهمان "خدایی" امشب...!

میدانم که فریاد تظلم "قوم" مظلوم "یمانی" را به نزد پیامبری که پیام آور رحمت "جزیرة العرب" بود خواهی برد...!

و از جفای شیوخ جاهلیت مدرن خواهی گفت!

از "صنعایی" که شعب ابی طالب روزگار ماست!

از کینه ابوجهلان جزیره، که خود را "سلمان" مینامند، اما با "سلم" بیگانه اند..!

از کینه و توحش قومی که در ماه "کرامت" غنچه لبان خشکیده ات را با نم "خون"  خیس کردند...!

اما نمیدانم...!

لبخند کودک یمنی بر مرگ انسانیت

نمیدانم، که این لبخند، "ریشخند" به ریش های شیاطینی ست، که فتوا به قتل ت، داده اند...! یا به طنز تلخ "نمایشنمامه" حقوق بشر ! است، که به قاتل ت ، کرسی صدارت بخشیده اند!!!

 یا شاید..، لبخند معصومانه ات به آنانی ست که میتوانستند  دردی از تن کودکانه ات، و غباری از چهره ات بزدایند، اما افسوس که دریغ کردند!!!

ای کودک یمانی...! 

بدان که لبخند تو، به هر بهانه ای که بود در تاریخ ثبت خواهد شد!

تا همه بدانند عصر جاهلیت همچنان در تداوم است، اما با نسخه های جدید از ابوجهل ها و حرمله ها و خولی ها....!

راستی، تو اینجا سفارتخانه هم داری...!؟

سفارتخانه ات کجاست؟

کدام خیابان؟ کدام کوچه؟

شاید کسانی باشند که بخواهند، در شب خاموشی ت، آنجا شمع روشن کنند...!

اما نه...! گمان نمیکنم...! آخه سفارت "سرزمین" تو "کلاس" ندارد!!!

انتهای متن/

ارسال نظر

آخرین اخبار