«خانی تکه»؛ روایت ۶۰ سال زندگی عاشقانه با زیورآلات ترکمن
غلام آق مردی است که ۶۰ سال با تعصب به هنر اصیل قبیله اش بر روی تکه های فلز با صلابت کوبیده تا هنر و اصالت یک قوم را ظریفانه بر قطعات طلا و نقره نقش بندد و به نسل بعد منتقل کند
به گزارش گلستان 24 ؛صبح یک روز پاییزی مهمان کارگاه مردی شدم که بیش از ۶۰ سال از عمر ۸۰ و چند ساله خود را مشغول ساخت زیورآلات ترکمن بوده است.
نامش «غلام آق» است و معروف به «خانی تکه»؛ نامی که برگرفته از نام طایفهاش است؛ شناسنامه اش او را متولد سال ۱۳۱۷ هجری شمسی معرفی می کند اما خودش اصرار دارد سن واقعی اش ۸۷ سال باشد.
«احمد آق» فرزند برومند خانی تکه که از کارمندان اداره میراث فرهنگی شهرستان گنبدکاووس است من را در این بازدید همراهی می کند. حوالی ساعت ۱۰ صبح است که در کارگاه کوچک کنار منزلش منتظر او هستم، نگاهی اجمالی به کارگاهش می اندازم، فضای کارگاه شاید چیزی حدود ۲۰ متر باشد، یک تلویزیون سیاه سفید قدیمی، چند تندیس خاک گرفته در پنجره، یک تلفن قدیمی نصب شده روی دیوار، یک رادیوی قدیمی، چرتکه، ترازوی سنگی آویزان شده بر روی دیوار، چند لوح تقدیر قدیمی و ابزار آلات قدیمی کارگاه به طرز عجیبی در این کارگاه کوچک که شاید پنج سالی از ساخت آن می گذرد خودنمایی می کنند.
صدای عصایش را می شنوم، با کمری خمیده و عصا زنان وارد کارگاهش می شود و مستقیم روی متکا و تشک مخصوصش می نشیند؛ این روزها کهولت سن مانع از حضور خانی تکه در کارگاه کوچک کنار خانه اش شده و امورات کارگاه توسط احمد و محمود دو پسر وی انجام می شود.
گرچه رنج و مشقت های روزگار کمرش را خم کرده و چروک های عمیقی بر روی صورتش به یادگار گذاشته است اما حافظه اش همچنان به قوت دوران جوانی اش کار می کند، از روزگاری که کار ساخت زیورآلات را آغاز کرد می پرسم؛ بدونه لحظه ای درنگ می گوید: من تا کلاس ششم درس خواندم و زمانی که کلاس چهارم بودم عمویم نقره هایش را به من می داد تا نزد استادش ببرم و نقره های چرخ شده را برایش برگردانم، شروع کار من چرخ کردن نقره ها بود که این کار را همراه با استاد پیر عمویم دو نفری انجام می دادیم، به مدت دو سال آن هم سه ماه تعطیلات تابستان را به این کار سپری کردم و تازه داشتم چیزهایی یاد می گرفتم که در سال سوم عمویم به رحمت خدا رفت.
با یاد خاطرات گذشته لبخندی می زند و می گوید: عموی من ۶ شاگرد داشت که هیچ کدام از آن ها استاد نشدند اما من چون شاگرد باهوشی بودم با نگاه کردن از روی دست عمویم چیزهایی را یاد می گرفتم. بعد از فوت عمویم نزد «ارازمحمد آق آتابای» رفتم و چیزهای زیادی از او یادگرفتم.
با دستش به آفتابه ای آهنی و ابزاری آهنی به نام «سنگدان» اشاره می کند و می گوید: این دو را می بینی؟ بیش از ۸۰ سال قدمت دارند که از استادم به من رسیده اند؛ احمد پسر خانی تکه هم در تایید حرف پدر می گوید از زمانی که چشم باز کردیم و به این کارگاه آمدیم بسیاری از این وسایل کار قدیمی در این کارگاه بوده است.
خانی تکه می گوید از روز اولی که وارد این کار شد تا روز آخر بیش از ۶۰ سال به ساخت زیورآلات پرداخته است، دانش جویان و شاگردهای زیادی از دانشگاه های مختلف نزد او هنر فرا گرفتند اما تعداد کمی کارگاه در سطح شهر وجود دارد که به این کار بپردازد.
احمد یک گلو بند به نام «بوقو» را به دستم می دهد، چندین بار تکانش می دهم صدای جیرینگ جیرینگ به هم خوردن آویزهای نقره عجیب لذت بخش است، ناگهان انگار چیزی یاد خانی تکه آمده باشد از پسرش می خواهد کتابی رنگ و رو رفته با جلدی قدیمی را به دستش دهد، احمد کتابچه را می آورد، یک آلبوم عکس از دست ساخته های خانی تکه است.
به آلبوم رنگ و رو رفته درون دستانش نگاه می کند صفحه به صفحه ورق می زند گویی دفترچه خاطراتش را باز کرده است، به روی برخی از عکس ها لبخند میزند، سری تکان می دهد و زیر لب «هی یادش بخیری» می گوید؛ گه گاهی هم سرش را بلند می کند و عکسی از دستبند یا گردن آویز را به پسرش نشان می دهد و کلمه ای ترکمنی می گوید بعد پدر و پسر به روی هم لبخندی می زنند و خاطراتی را بینشان مرور می کنند.
ناگهان به یک عکس از آلبوم می رسد چند بار با انگشتش روی عکس ضربه می زند و با صدای بلند می خندد، علت خنده اش را جویا می شوم احمد برایم تعریف می کند سال ها پیش یک مدل گردنبند خاص را به شکل دو رویه می سازد و به ترکمنستان می برد و می فروشد، اما ده روز بعد یکی از دلالان کارکشته شهر نزد احمد می آید و ادعا می کند از ترکمنستان گردنبندی قدیمی خریده است احمد با دیدن گردنبند بلافاصله می گوید این کار دست ساخته من است و دلال از کلکی که به او زده اند شگفت زده می شود.
خانی تکه سرش را از روی آلبوم بلند می کند و از من می پرسد این سوال ها برای چیست؟ برایش توضیح می دهم به عنوان خبرنگار به نزدش رفته ام تا از تنها پیشکسوت هنرمند سازنده زیورآلات ترکمنی گزارشی تهیه کنم، سرش را تکان می دهد و میگوید پس قرار است در روزنامه چاپ شود می گویم نه در خبرگزاری مهر منتشر می شود.
در رابطه با طرح های زیورآلاتی که ساخته از او سوال می پرسم، غلام آق می گوید: ترکمن ها چون به سنت ها علاقه دارند از همان طرح و نقش های قدیمی در ساخت زیورآلات استفاده می کردم اما اگر گاهی کسی نقش و طرحی در نظر داشت برایش مدل مورد نظرش را می ساختم.
زیورآلات ترکمنی بیشتر در عروسی ها استفاده می شود و ما در کارگاه خود تنها بر اساس سفارش مشتری به ساخت زیورآلات اقدام می کنیم و تولید انبوه در این زمینه نداریم
آق قزاق ها را مشتری اصلی خود معرفی می کند و ادامه می دهد: من همیشه از طرح های اصیل و سنتی برای ساخت زیورآلات استفاده می کردم اما سلیقه مشتری را هم همیشه در نظر می گرفتم.
احمد توضیحات پدرش راتکمیل می کند و می گوید: از زیورآلات ترکمنی بیشتر در عروسی ها استفاده می شود و ما در کارگاه خود تنها بر اساس سفارش مشتری به ساخت زیورآلات اقدام می کنیم و تولید انبوه در این زمینه نداریم.
وی ادامه می دهد: کارگاه ساخت زیورآلات ترکمنی در شهرستان گنبدکاووس از انگشتان یک دست به سختی تجاوز می کند و تنها کارگاهی که همچنان به شکل سنتی و باسبک و سیاق گذشته کار می کند کارگاه من و برادرم است.
ناگهان انگار خانی تکه به یاد چیز مهمی می افتد، به سختی از جایش بلند می شود و با دست به لوح تقدیری که روی دیوار کارگاه نصب شده است اشاره می کند و می گوید: به من مدرک دکتری داده اند.
نزدیک می روم و متن لوح تقدیر را می خوانم، عنوانش گواهینامه هنری درجه یک است که به پاس سالیان دراز فعالیت در عرصه ساخت صنایع دستی به او اعطا شده است.
غلام آق فردی است که عمرش را صرف زنده نگهداشتن هنر اصیل ترکمن کرده، اما طی این سال ها نه بیمه بوده و نه توانسته از مزایای بازنشستگی بهره گیرد، تنها حقوق دریافتی خانی تکه مقرری ۱۵۰ هزارتومانی است که از سوی صندوق بازنشستگان هنر به او پرداخت می شود و سایر هزینه های او از طریق فرزندانش تامین می شود. دود کارگاه هم باعث بیماری او شده و نیاز دارد اسپری تنفسی همراه او باشد.
این روزها خانی تکه روزهای خود را به پیاده روی و همصحبتی با هم سن و سالان خود می پردازد. صبح که می شود دوچرخه اش را بر می دارد و به عنوان عصا برای تعادل در راه رفتن از آن کمک می گیرد و به مغازه کبابی در نزدیکی خانه اش می رود، به قول خودش با چند پیرمرد هم سن و سال خودش هر روز به گفتگو می پردازد و دوباره مسیر رفته را تا خانه برمی گردد.
احمد می گوید در ابتدا به اجبار پدر به یادگیری هنر پدرش پرداخته اما رفته رفته علاقه اش به زیورآلات بیشتر شده است و حال بعضی وقت ها با خود فکر می کند اگر بعد از او کسی نباشد این راه را ادامه دهد چه اتفاقی بر سر این صنایع دستی که آمیخته با فرهنگ و اصالت قومش است، می آید.
از احمد می پرسم آیا از بین اعضای خانواده و فرزندانش کسی دیگر به ادامه دادن این راه علاقه ای دارد یا نه، می گوید یکی از خواهرزاده هایش به ساخت زیورآلات علاقه دارد و برای خود کارگاهی هم آماده کرده است، اما فرزندان دختر خود و فرزند پسر برادرش علاقه ای به این کار ندارند.
دختران ترکمن باید بدانند هر زمان که صدای جیرینگ جیرینگ زنجیرهای نقره قپه ها (کلاه ترکمنی) بلند می شود این آهنگ خوش آمیخته با هنر و تعصب مردی است از جنس هنر، مردی که ۶۰ سال چکش های محکم خود را با صلابت و با تعصب به هنر قوم و قبیله اش با قدرت برروی تکه های فلز می کوبیده تا هنر و اصالت یک قوم را ظریفانه بر قطعات طلا و نقره نقش ببندد و زیورآلاتی پدید آید که نسل به نسل از مادر به دختر و از دختر به نوه دست به دست بچرخد و فرهنگ و اصالت یک قوم را زنده نگه دارد.
انتهای پیام /
ارسال نظر