ماجرای برادر افراطی امام رضا (ع)
«بعد از مدّتی امام هشتم (صلواتاللهعلیه) به برادرشان زید، نصیحت میکنند و به او میگویند که با دشمنان ما همکاری نکن و شیعیان ما را در مخمصه نینداز.»
به گزارش گلستان ۲۴؛ به نقل از ایسنا، روزنامه «کیهان» در ادامه انتشار سلسله گفتارهای رهبر معظم انقلاب در تحلیل مبارزات سیاسی امامان معصوم (ع)، به نقل از حضرت آیتالله خامنهای نوشت: امام هشتم (صلواتاللهعلیه) یک برادری داشت به نام زید. یادتان باشد که این زیدی که میگویم برادر امام هشتم است و چند ده سال بعد از زید معروف - زیدبن علی (علیهالسّلام) - به دنیا آمده. این غیر از آن زید است. ما دو تا زید داریم. تکرار میکنم که در ذهنتان با هم مخلوط نشود. یک زید فرزند امام سجّاد (علیهالسّلام) است که بنده اسم این بزرگوار را که میآورم حتماً با «علیهالسّلام» توأم میکنم و از شهدای بزرگ اسلام محسوب میشود و در دوره بنیامیّه و زمان امام باقر و امام صادق (علیهماالسّلام) است و فرزند امام سجّاد (علیهالسّلام) است؛ اینجا منظور او نیست. این زیدی که حالا دارم میگویم، این برادر امام هشتم است و چندین سال بعد از آن زید بوده و اوایل خیلی هم افراطی و داغ بود، در یکی از نهضتهای شیعه عضو حسّاسی بود و در نهضت ابنطباطبا و ابوالسّرایا (۱) افراطی بودنش به جایی رسید که رفت بصره را فتح کرد. وقتیکه بصره را فتح کرد، خانههای مردم - یعنی کسانی را که مخالف یا سنّی فرض میکرد یا میدانست - را آتش زد. مثلاً، یک مرتبه دستور داد تمام خانههای اینها را آتش زدند که بعد اسمش را گذاشتند «زیدالنّار»؛ زید آتش. (۲) خب این عمل یک عمل چپروانه غلطی است. یعنی چه خانه مردم را آتش بزنی؟ منطق ائمّه (علیهمالسّلام) که این نیست. منطق امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) این بوده است که وقتی یک جایی را گرفتید، زنها و بچّهها را نترسانید، نلرزانید، ناراحتشان نکنید. (۳) این مرد پیداست که از منطق دین هم چندان اطّلاعی نداشته، خودش هم آدم جاهطلبی بوده و میخواسته که اینجا یک عملی انجام داده باشد و یک حدّتی (۴) به خرج داده باشد و رفت و یکمرتبه آتش زد خانهها را و بعد خیلی مورد توبیخ و ملامت قرار گرفت؛ بعد هم دستگیر شد.
اتّفاقاً در اَوانی (۵) که دستگیر شد امام هشتم (صلواتاللهعلیه) - برادر همین زید - در خراسان بودند. مأمون برای اینکه یک منّتی بر سر امام هشتم گذاشته باشد، یک روزی در اثنای صحبت به امام هشتم گفت که: «بنیامیّه عموی شما زید - یعنی زیدبن علی (علیهالسّلام) - را وقتی که گرفتند، کشتند و جسد او را به دار کشیدند و جسد او مدّتها بر سر دار ماند، بعد هم جسدش را آتش زدند، امّا من که از بنیعبّاس هستم، زید دیگر شما را که برادر شماست گرفتم، امّا او را نمیکُشم.» (۶) او میخواست سر امام هشتم یک منّتی گذاشته باشد که بله، میبینید که ما زید را نمیکشیم و مثلاً با شما موافقیم، همراهیم و گمان من این است - این البتّه احتمال است و در متن روایت نیست - که تشکیلات بنیعبّاس زید برادر امام هشتم را در همین دستگیری، خریداری و او را از خود کرده بود و مأمون به این وسیله میخواست که او را آزاد کند و ذهن امام (علیهالسّلام) را هم یکطوری صاف کند که امام تصوّر نکند که این برادرش جزو تشکیلات مأمون عبّاسی شده؛ لذا اینطوری با امام حرف میزند.
امام فوراً جلوی او را گرفتند، گفتند که: «لا تقسْ أخی زیْداً إلی زیْد بْن علی» (۷)؛ تو برادر من زید را به عمویم زید قیاس نکن، او کسی بود و این کس دیگری است. عموی من زید برای خاطر حکومت آلمحمّد (صلّیاللهعلیهوآله) قیام کرد و اگر چنانچه به حکومت میرسید، به وعده خود وفا میکرد؛ یعنی حکومتش حق بود، حکومتش حکومت قانون بود، شاید در رأس حکومت، امام صادق (علیهالسّلام) را قرار میداد، امّا برادر من اینطور نبود، برادر من یک آدم اوباشی بود، یک آدم بیخود و جاهطلبی بود.
در یک روایت دیگری دیدم که بعد از مدّتی امام هشتم (صلواتاللهعلیه) به برادرشان زید، نصیحت میکنند و به او میگویند که با دشمنان ما همکاری نکن و شیعیان ما را در مخمصه نینداز. (۸) در روایت ندارد که زید جاسوس امنیّتی مأمون شده بود، امّا انسان اینطور استنباط میکند - گمان من این است - که زید بعد از آنکه در آن جریان گرفتار شد و در اختیار دستگاه حکومت قرار گرفت و بعد آزاد شد و مأمون بر او منّت گذاشت، او را خریداری کرد و بنده کرد و بعد آزاد کرد و او برای تشکیلات بنیعبّاس کار میکرده. حالا اینکه چطوری کار میکرده، دیگر روشن نیست.
یک سلسله امامزادهها از این قبیلند. درباره اینها نظر ما همان نظر پیشوایان دینی ما (علیهمالسّلام) است. ما اینها را دوستان خدا و اهل بهشت نمیدانیم و انقلابی واقعی و راستین نمیدانیم، فرزند پیغمبرند، باشند، این طرز فکر که «فرزندان پیغمبر (صلّیاللهعلیهوآله) از عذاب خدا مصون و محفوظند»، هم از طرف همین آقایان لوس و نُنُر، همین امامزادههای از قبیل زید بهوجود آمده است.
پانوشتها:
۱- سرّیبن منصور شیبانی، فرمانده نظامی قیام ابن طباطبا بر ضدّ مأمون عباسی.
۲- مقاتل الطّالبیّین، ابوالفرج اصفهانی، صص ۳۵۴ و ۳۵۵.
۳- امام علی (ع) قبل از شروع جنگ جمل به سپاهیان خود فرمودند: تا آنها آغاز به نبرد نکردهاند، با آنان نجنگید. زیرا ـ به حمد خدا ـ شما در کار خود بر حجّت هستید و خودداری از جنگ قبل از شروع آنان، دلیل دیگری است برای شما. و هنگام پیکار، مجروحان را نکُشید. پس از شکست آنان فراریان را تعقیب نکنید، کشتهها را برهنه و اعضایشان را قطع نکنید. وقت تسلّط بر متاع و کالاهایشان، پردهها را بالا نزنید، وارد خانهها نشوید، از اموالشان چیزی نگیرید. هیچ زنی را با آزار و اذیت خود به خشم نیاورید، هرچند متعرّض آبرویتان شوند و به فرماندهان و رهبران و نیکانتان ناسزا گویند. (شرح نهجالبلاغه ابنأبیالحدید، ج۶، ص ۲۲۸؛ الجمل و النصّرة لسیّد العترة فی حرب البصرة، ص ۳۴۲).
۴- شدت عمل.
۵- اَوان: زمان، هنگام.
۶- عیون اخبار الرّضا (ع)، شیخ صدوق، ج۲، صص ۲۴۸ و ۲۴۹.
۷- همان.
۸- مرحوم شیخ صدوق (ره) در کتاب عیون اخبار الرّضا (ع)، باب ۵۸ را با عنوان «باب قول الرّضا (ع) لأخیه زیدبن موسی حین افتخر علی من فی مجلسه و قوله (ع) فی من یسیء عشرة الشیعة من أهل بیته و یترک المراقبة» به موضوع برخوردهای حضرت با زید اختصاص داده است. عیون اخبار الرّضا (ع)، ج۲، ص ۲۳۲.
ارسال نظر