روایتی عاشقانه از لشکر گرگانی ها در 8 فصل عشق و دلدادگی
روزهای پر التهاب جهادگران منطقه گرگان در جزیره لارک بندر عباس در دوران دفاع مقدس توسط تاریخ نویس گرگانی به رشته تقریر درآمده است.
به گزارش گلستان24؛قصه عاشقانه زیر به روایت سیدمحمد صمدی و تدوین غلامرضا خارکوهی از روزهای پرالتهاب جهادگران منطقه گرگان در جزیره لارک بندرعباس در هشت سال دفاع مقدس است:
جزیره لارک یکی از جزایر خلیج فارس ایران با مساحتی قریب به 49 کیلومتر مربع واقع در جنوب شرقی جزیره قشم است که بیشتر مناطق آن خصوصا منطقه جنوب و غرب و شرق آن کوهستانی، فقط قسمت شمال آن با شیب ملایم و مسطح است . لازم به ذکر است قسمت جنوبی آن که مشرف بر تنگه استراتژیک هُرمز است از صخره های بلند و غیر قابل دسترسی برخوردار است. که این امر از نظر نظامی بنا به گفته کارشناسان از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است . با توجه به شدت جنگ تحمیلی در سال 63 و تجهیز دشمن به مدرنترین سلاح ها مسئولین جمهوری اسلامی تصمیم گرفتند آن جزیره را برای مواقع اضطراری تجهیز و استحکامات لازم را برای دفاع از کشور در آن مستقر نمایند. در این راستا بارها یار امام آقای هاشمی رفسنجانی در خطبه های نماز جمعه تهدید کرد که در صورت شرارت دشمن، جمهوری اسلامی تنگه هرمز را خواهد بست. زیرا بیش از 60 درصد نفت جهان از این تنگه عبور می کند.
بنابراین اینجانب سید محمد صمدی به عنوان عضو شورای جهاد سازندگی شهرستان گمیشان طی حکمی به تاریخ 257/س - 20/5/63 از ناحیه شورای مرکزی جهاد استان عازم منطقه جنوب شدم . پس از معرفی خود به ستاد نوح نبی (ع) به محل استقرار نیروهای اعزامی در داخل محوطه یگان دریایی منطقه یکم دریایی رفتم که شهید مهندس مرجانی به عنوان مسئول جهادگران منطقه گرگان در جزیرة لارک در آن جا بود که از شدت گرمای آفتاب تابستان چهره اش سوخته بود. ما به اتفاق هم پس از بازدید از محوطه سنگرسازی و استخرهایی که برای انداختن سنگرها در آب- برای مدت 48 ساعت- بود و بازدید از محوطه کارگاه جوشکاری، فردای آن روز به محل استقرار نیروهای مستقر در جزیره لارک رفتیم که با آنجا چند کیلومتر فاصله داشت. در جزیره لارک حدود 30 نفر نیرو اعم از از بنا ، کارگر ساده، جوشکار، راننده بلدوزر، غلطک و گریدر در آنجا مشغول به کار بودند و سنگرهای بتونی ارسالی را با جانمائی قبلی نیروهای نظامی، اعم از سنگر انفرادی ، اجتماعی ، بهداری و سنگر توپخانه و... در آن جا نصب می کردند و پس از نصب، یکی- دو متر خاک روی آن می ریختند.
چند روز بعد من از شهید مهندس مرجانی خواستم که چون من به منطقه آن آشنا شده ام، او به گرگان برگردد. اما ایشان اصرار داشت چند روز دیگر باقی باشد که این نشانگر ایثارگری و فداکاری او بود.
لازم به ذکر است مرحوم فلاح هم که قبل از شهید مرجانی در جزیره لارک بوده بسیار زحمت کشیده و از نیروهای مخلص و دلسوز بود. خدا رحمت کند.
رفت و آمد ما از بندر عباس تا جزیره لارک غالبا با قایق موتوری کوچک که ناخدایش فردی به نام مصطفی- اهل لارک- بود، صورت می گرفت. ولی حمل امکانات و مواد غذایی با لِنچ انجام می شد و حمل سنگرها نیز با لندیگراف بزرگ که معمولا هر بار حدود 200 تا 300 هزار لیتر آب هم برای اهالی جزیره لارک می بردیم.
همچنین یکی از خدمات جهادگران گرگان در جزیره لارک این بود که معمولا برای خدمات دهی به روستائیان آنجا، همکاران ما به طور رایگان با کمپرسی های خود برای آنان مصالح ساختمانی می بردند. به همین خاطر روستائیان محروم آنجا از نهاد جهادسازندگی بسیار راضی بودند.
بعضی مواقع دریا بسیار طوفانی می شد، و رفت و آمد در آن صورت نمی گرفت. از جمله چند روز دریا به شدت مواج بود و همکاران جهادگر از جزایر تماس می گرفتند که هیچ آذو قه ای نداریم. نیروهای نظامی مستقر در آنجا هم وضعیت مشابه ای داشتند تا این که کمی هوا خوب شد و سپاه پاسداران تصمیم گرفت لنجی را به آنجا بفرستد که ما سریعا مواد غذایی را به اسکله فرستادیم و شخصا با آن لنچ به نزد جهادگران رفتم تا مقداری مواد غذایی برای نیروهایمان ببریم. اما هنوز چند صد متری از اسکله دور نشده بودیم که لِنچ به این سو و آن سو می رفت. عده ای از سربازان تازه اعزام شده که از منطقه فارس آمده بودند، داخل لنچ بودند. هر چه لنچ ، جلوتر می رفت شدت امواج بیشتر و بیشتر می شد . نیروهای اعزامی سرباز از شدتِ وحشتِ موج ها از ناخدا التماس و گریه و زاری می کردند که به جزیره لارک نرو و در جزیره قشم پهلو بگیر. اما ناخدا که از طرف مسئولان مافوقش دستور داشت به التماس سربازان اعتنا نمی کرد و به راه خود ادامه می داد. از شدت موج ها روی دریا آب کف شده بود. هر چه جلوتر می رفت طول موج ها بلندتر می شد. خصوصا بین جزیره قشم و جزیره لارک که همیشه خطرناک و رعب آور بود.
ناگهان تانکر آب 2000 لیتری که برای پخت و پز و آب آشامیدنی با سیم بکسل روی لِنچ بسته بود با برخورد و تلاطم موج ها سیم بکسل پاره شد و آب آن روی اگزوز موتور لنچ ریخت و بخار عجیبی بلند شد. همه گفتند که موتور سوخته است. سربازان که دیدند اصرار آنان نتیجه نداد به آب نگاه نمی کردند و می گفتند چرا مسئولین ما را با هلیکوپتر جا به جا نمی کنند؟
به هر حال آن روز به خیر گذشت و سالم به مقصد رسیدیم. این نمونه ای از خطرات و سختی های کار جهادگران و نظامیان در آن منطقه بود برای مقابله با تجاوز دشمنان و بخاطر رضای خدا تحمل می کردند.
در یکی از روزها در حین عملیات راهسازی در جزیره لارک، غلطکِ جهاد در حین کار تُرمزش خراب شد و براثر سرعت زیاد ، چون یک طرف دره بود و طرف دیگر کوه، ناچاراً راننده غلطک - آقای احمد نیا- غلطک را به سمت کوه هدایت و اصابت کرد و در نتیجه با شدت از بالا پرت شد به زمین . اما یک پایش زیر غلطک ماند که از شدت درد جیغ می کشید. در آن هنگام همکاران جهادگر نمی توانستند کاری بکنند . حتی لودر هم نتوانست وزنه را از روی پایش بلند کند. شهید ضیایی- که اهل روستای برفتان علی آبادکتول بود- سریع با ماشین به مقر جهاد رفت و جک صفر را آورد، لودر و جرثقیل را به کمر هم بستند تا این که ایشان را از زیر غلطک بیرون آوردند. آن روز عصر بود و دریا مواج، از قضا موتور قایق ما را هم چندی قبل از جلوی باشگاه لارک ، سارقین برده بودند – به اهالی مراجعه شد، اما کسی قبول نکرد با قایق مجروح ما را به بیمارستان برساند، می گفتند این وقت دریا خطرناک هست. ناچاراً یگان دریایی ارتش یا سپاه با قایق خود مصدوم ما را به بندر عباس منتقل و در بیمارستان بستری کردیم که دکترها گفتند هیچ راهی ندارد به جز قطع پا ، زیرا رگ ها و مویرگ ها لِه شده اند و به ناچار قطع کردند.
یکی دیگر از اتفاقات آن ایام، بازدید آیه الله نورمفیدی از آن منطقه به همراه جمعی از علما و مسئولین بود که بدواً به جزیرة هنگام، واقع در غرب جزیره قشم به طول 120 کیلومتر رفتیم که جهاد خراسان در آن جا نصب سنگر انجام می داد.
پس از بازگشت مجدد به جزیره قشم حاج شیخ رسول رضایی برای مسئولین ادارات قشم راجع به انقلاب و دفاع مقدس سخنرانی کرد. سپس از آنجا عازم جزیره لارک شدیم که دریا وضع نا آرامی داشت .
آیه الله نورمفیدی و همراهان با لندیگراف رفتند و من و حاج سید محمد علی حسبنی نماینده مسئول نمایندگی ولی فقیه در جهاد منطقه گرگان و حاج سلطان مسعودی و فیلم بردار آقای اخوان، با قایق خواستیم برویم که زودتر بچه های جهادگر را از آمدن حاج آقا نورمفیدی خبردار کنیم تا سر اسکله بیایند. چند کیلومتری رفتیم که ناگهان قایق خاموش شد و امواج ما را به هر طرف می برد. همه ترسیده بودیم. و ناخدای قایق هر کار می کرد روشن نمی شد. خوشبختانه قایق دیگری که جلوتر از ما حرکت کرده بود ما را دید و بلافاصله برگشت. ولی امواج یک قایق را بالا بُرد و قایق دیگر را پایین، لذا به سختی سوار قایق دیگر شدیم. ناخدا خیلی مهارت داشت ابتدایِ موج، موتور را گاز می داد و بر موج سوار می شد، به محض رسیدن بالای موج، گاز موتور را کم می کرد و مجدد به همین شیوه ادامه می داد تا ما را به یدک کش رساند و در نزدیکی لنچ پهلو گرفت. ولی شدت موج نوک قایق ما را شکست. بطوری که همه افرادی که داخل لنچ بودند حالت تهوع به آنها دست داد و شیشه های یدک کش شکست. حاج آقا نورمفیدی کنار ایستاده بود و به دریا نظاره می کرد و از ملوان وضعیت دریا را سوال کرد. ملوان گفت این امواج خطرناک هست، در همچنین مواقعی باید لنگر انداخت و به حاشیه رفت، ملوان هم چنین این وضعیت را نادر و استثنایی توصیف کرده و گفت من با چندین سال سابقه کار در دریا کمتر مواردی اینچنینی مشاهده کرده ام.
سرانجام با تلاش مُجدانه نیروهای جهاد سازندگی منطقه گرگان مستقر در جزیره لارک در پایان سال 1363 کار سنگرسازی جزیره لارک و جزایر دیگر به اتمام رسید و در ایام عید نوروز مهندس غلامحسین کُردافشار عضو شورای مرکزی جهاد منطقه گرگان و مسئول امور جنگ، به اتفاق حاج ابوالفضل عرب مسئول پشتیبانی جنگ جهاد منطقه و حاج محمود اسبوئی مسئول ماشین آلات، به آن منطقه آمدند و با مسئول ستاد نوح نبی(ع) گفتگو و تحویل و تحول کردند و گروه جهادگرگان گرگانی از همانجا مستقیما به منطقه جنگی آبادان و خرمشهر - که یک سری نیروهای جهادی ما در آنجا مشغول فعالیت بودند- رفتیم. در بین راه در یکی از شهرهای جنوب توقف داشتیم که موشکی نیز از ناحیه دشمن متجاوز بعثی به آن شلیک شده بود. پس از آن به آبادان رسیدیم. اما از منطقه گرگان به من خبر دادند که دخترت مریض سخت شده و در بیمارستان بستری است. گفتم من که در منطقه هستم. ولی شهید مهندس مرجانی و اسماعیل مقصودلو به عیادتش رفتند و پیگیر درمان او شدند.
در پایان امیدوارم مردم و مسئولان زحمات و فداکاری های رزمندگان و جهادگران را فراموش نکنند و در حل مسائل و مشکلات آنان بکوشند. مخصوصا این فرمایش امام راحل که : نگذارید پیشکسوتان عرصه خون و شهادت در پیچ و خم زندگی به فراموشی سپرده شوند.
گلستان ما
ارسال نظر