تمرکز اصلی در موج سوم براندازی ده ساله نظام جمهوری اسلامی؛
نسخه هرج و مرج در واحدهای اطلاعاتی یوگسلاوی سابق/ غفلت واحدهای اطلاعاتی یوگسلاوی از پروژه تخریب سرمایه های اجتماعی جامعه موزاییکی خود
عوامل زیادی در فروپاشی یوگسلاوی نقش بسزایی داشته اند اما این کشور بیش از هر چیز قربانی هرج و مرج و انفعال واحدهای اطلاعاتی و امنیتی خود و عملکرد ضعیف مدیران بی تفاوت آن کشور شد .
به گزارش گلستان ۲۴ ؛ دکتر حسن بیارجمندی فارغ التحصیل دانشگاه وزارتخارجه روسیه در مقاله اخیر خود با توجه به شرایط خاص این روزهای کشور ، به ارزیابی و تحلیل عملکرد واحدهای اطلاعاتی یوگسلاوی سابق و پروژه تخریب سرمایه های اجتماعی در آن پرداخته است .
سال 1394در سالروز عملیات آژاکس آمریکا [۱] دکتر حدادعادل طی نطقی در صحن علنی مجلس شورای اسلامی[۲] به نامهای اشاره کرد که ، مایکل لدین مشاور سابق شورای امنیت ملی آمریکا طی یادداشتی در نشریه فوربس [۳]از آن رمزگشایی نموده بود. نگارنده در چند تحلیل که در سالهای اخیر منتشر شده است از آن به نقشه راه موج سوم براندازی ده ساله دشمنان انقلاب اسلامی(۸۸-۹۸) یاد کرده است و به مناسبت های مختلف و اقتضائات؛ بند بند «بایدها و نبایدهای آن» را مورد تحلیل و بررسی قرار داده است.
حدادعادل در بخشی از نطق یاد شده به این سرفصل مهم از نقشه راه براندازی در موج سوم اشاره می کنند: « امروزه میرحسین موسوی رهبر جنبش مقاومت ایران تلقی میشود. وی وعده داد مردم را با هر هزینهای و فارغ از هرگونه سرنوشتی که گریبانگیرش شود، هدایت کند اما رژیم به علت پیامدهای غیرقابل کنترل جنبش سبز، میرحسین موسوی و اشخاص نزدیک به وی را بازداشت کرد. متعاقب بازداشت وی و هوادارانش، نوعی هرج و مرج در واحدهای اطلاعاتی و امنیتی، نیروهای نظامی و اقلیتهای قومی و دینی (دقیقا شبیه یوگسلاوی سابق) رخ داد.[۴]
کاملا پیداست که تحت چنین بایدی در ۹سال گذشته از استراتژی کهنه رفع حصر(این استراتژی در اوکراین ۲۰۱۱-۲۰۱۴ برای آزادی رهبر کودتای رنگی این کشور مورد بهره برداری قرارگرفته است) با شکستن خط قرمز نظام در مواجه با وابستگان فتنه ۸۸ و نفوذ دادن عناصر آن به ساختار حکومت و مراکز تصمیم ساز و تصمیم گیر؛ نوعی هرج و مرج در دادن پاسخ استعلامات در انتصابات ، نحوه مواجه با عناصر نفوذی دو تابعیتی ، جاسوس های بازداشتی ، گزارش ماموریت های تشکیلاتی فاقد اولویت(بجای مبارزه با عناصر برانداز و نفوذی،مبارزه با قاچاقچی ها برجسته می شود! و ...) و یا علی رغم عمق تهدیدات نرم در فضای مجازی و پیام رسان های خارجی و...، همه و همه بیشتر تداعی کننده وضعیت بغرنج واحدهای اطلاعاتی و امنیتی یوگسلاوی سابق در مواجه با ناتو است.
بدیهی است که موج سوم ده ساله براندازی همچون امواج پیشین در گستره جغرافیای ایران اسلامی در خلاء به وجود نخواهد آمد و بطور قطع از تمامی بایدها و نبایدهای مندرج در این یادداشت ۸صفحه ای بهره خواهند برد اما این باید مذکور؛ از نقش اساسی و محوری تری برخوردار است و تحقق بایدها و نبایدهای دیگر متوقف به تحقق آن است چراکه راهبری در این زمین و براساس این قواعد بازی براندازانه صرفا از مسیر چنین بایدی شکل خواهد گرفت.
تجربه آتش زیر خاکستر در بالکان نیز نشان می دهد که همین باید هرج و مرج در واحدهای اطلاعاتی و امنیتی، مسیر تحولات جمهوری فدرال یوگسلاوی سابق را رقم می زند. این امر زمانی بطور خاص شدت یافت که واحدهای اطلاعاتی و امنیتی یوگسلاوی سابق از پروژه حذف،تحریف، تضغیف و تخریب سرمایه های اصلی اجتماعی-سیاسی جامعه موزاییکی خود غافل شدند:
1- حذف و تحریف شخصیت کاریزماتیک تیتو رئیس جمهور سابق و رهبر پرنفوذ اتحادیه مستقل کمونیستهای یوگسلاوی و یکی از بنیان گذاران جنبش غیرمتعهدها که در وحدت و انسجام ملی این کشور نقش بسزایی ایفا می نمود.
2- عدم توجه به تحرکات خارجی و داخلی در واگرایی و شکاف بین جامعه متنوع قومی و مذهبی (صرب، کروات، بوسنیاک، آلبانی تبار... با ادیان ارتدوکس، کاتولیک و مسلمان...) یوگسلاوی
3- تضعیف نقش مستقل یوگسلاوی در عرصه بین الملل و منطقه ای در مواجه با غرب و شرق
4- تضعیف ساختار اقتصادی و نظامی یوگسلاوی جدید که توسط تیتو طی ۳دهه تقویت و تحکیم یافته بود.
5- نفوذ اندیشه های دموکراسی خواهانه لیبرالی و دامن زدن مقامات متمایل به غرب یوگسلاوی و تاثیر پذیری از پروژه های کشورهای غربی در این راستا
و بدین ترتیب واگرایی و تضاد ساختاری در جامعه متنوع یوگسلاوی سابق شکل گرفته و هر آنچه طی ۴دهه برای ملت سازی و وحدت آن سرمایه گذاری شده بود؛ از بین می رود و کشور یوگسلاوی را وارد جنگ داخلی و متعاقب آن بالکان را با دخالت ناتو وارد یک جنگ منطقه ای می نماید.
نیروهای ناتو از ۲۴ مارس ۱۹۹۹ به مدت۷۸ روز ، حملات هوایی خود به یوگسلاوی زیرساخت های استراتژیک آن را نابود و بلگراد را مجبور به خروج نیروهایش از کوزوو می نماید. بعد از آن جریان غربگرا(اصلاح طلبان) از همین سستی و متزلزل بودن دولت اسلوبودان میلوشویچ بهره برده و طی یک فشار و جنگ روانی سنگبن به انگاره سازی گزاره های ذیل اهتمام ورزید:
الف: فروپاشی قریب الوقوع نظام سیاسی یوگسلاوی
ب: آشوب قطعی در یوگسلاوی به دلیل احتمال قحطی و بی غذایی در زمستان
ج: جنگ طلبی و عدم توانایی حکومت در اداره کشور
د: لجاجت حکومت وقت در برابر خواسته های آمریکا و غرب
تحت چنین شرایطی افکار عمومی یوگسلاوی دچار اختلال شدید و مردم آن به سردرگمی مبتلا می شوند ؛مضافا اینکه واحدهای اطلاعاتی و امنیتی یوگسلاوی تحت این هجمه سنگین ناتوی اطلاعاتی – که عمدتا توسط ستون پنجم آن در یوگسلاوی راهبری می شود - قادر نیست تحلیلهای واجد جامعیت لازم را به عامه مردم ارایه نماید.
با وجود این آشفتگی در افکار عمومی ؛ « بیماری حاد بیتفاوتی» در میان آحاد مردم سرایت می کند. جریان غربگرا با وجود انفعال و هرج و مرج در واحدهای اطلاعاتی و امنیتی یوگسلاوی در پاییز 1999 با محوریت حزب دموکرات (DS) به کف خیابان ها و مکان های تعیین شده برای تجمعات سرازیر می شوند.
هدف اصلی در این مرحله از براندازی از درون یوگسلاوی، ایجاد تضاد و سستی در پایه های اصلی نظام سیاسی است. پروژه (سقوط از طریق انتخابات) استعفای میلوشویچ و برگزاری انتخابات موقتِ پیش از موعد ؛ نقطه کانونی اجماع تمام منتقدین و مخالفین و نیز تبدیل شدن به یک مولد و پیشران بسیار قدرتمند علیه حکومت است که از تحلیل و ارزیابی واحدهای اطلاعاتی و امنیتی یوگسلاوی خارج و منجر به غافلگیری آنان می گردد.
روحیات متکبرانه میلوشویچ و تحلیل و ارزیابی های دور از واقعیتی که به خورد او راجع به پشتیبانی مردم بالاخص با اشاره به سوابق پیشین آن داده شده بود؛ دولت او را از سیل مردمی در تابستان ۲۰۰۲ غافل نموده بود؛ سیلی که رفورمی برای پشت سرگذاشتن دوران فقر و تحریمهای اقتصادی و خاصه دوری از جنگ را بدنبال داشت. بالاخص اینکه برنامه غرب برای عبور از متحد تحت حمایت سالهای پیشین خود جدی بود و حمله نظامی فوق الاشاره بسترهای آن را فراهم نموده بود.
مدیریت ضعیف و متکی به دستگاه تبلیغاتی-جنگ روانی او در بلند مدت نتوانسته بود ؛غفلت دولت او از سیاستها و برنامه های داخلی بالاخص در حوزه اقتصادی و اجتماعی را از چشمان تیزبین مردم بپوشاند. میلوشویچ با جابجایی مرزهای اعتقادی تیتویی، اصول و ارزشهای ریشه دار در جامعه موزاییکی یوگسلاوی را متزلزل نموده بود.
در حوزه سیاست خارجی نیز میلوشویچ با عدول از ارزش های تیتویی فاقد یک راهبرد مشخص و ثابتی بود؛ شعار او برقراری ارتباط موثر با قدرت های جهانی! بود اما سردرگمی و روابط غیرعادی با ایالات متحده و اروپا از یک سو و روسیه و چین از سوی دیگر در نوع خود جالب توجه است!
قطعا تمام عواملی که برشمردیم در فروپاشی یوگسلاوی نقش بسزایی داشته اند اما بیش و پیش از همه یوگسلاوی قربانی هرج و مرج و انفعال واحدهای اطلاعاتی و امنیتی خود و مدیران آن شد. مدیرانی که تحت ارتباطات سخت و خشک سلسله مراتب اداری اطاعت محض می کنند و تمامی گزارش ها و تحلیل و ارزیابی های آنان تحت الشعاع کامل تاییدیه های مورد نیاز میلوشویچ قرار می گیرد.
این فرهنگ غلط از واحدهای اطلاعاتی و امنیتی یوگسلاوی تا هر واحد اطلاعاتی و امنیتی دیگر _ که بطور خاص بی تفاوت نسبت به نتایج وضعیت خود مبتنی بر روش منحنی عمر سازمانی _رسوخ کند ؛ نه تنها خود واحد را به هرج و مرج بلکه کشور خود را با بحران و فروپاشی مواجه خواهد نمود.
به قلم دکتر حسن بیارجمندی فارغ التحصیل دانشگاه وزارتخارجه روسیه
منابع و ماخذ
[۱]عملیات آژاکس (Operation Ajax) به کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ اطلاق می شود، که با طرح و پشتیبانی سازمان اطلاعات مخفی بریتانیا و سیا ، بر ضدّ دولت مصدق به وقوع پیوست.
[۲]غلامعلی حدادعادل رئیس فراکسیون اصولگرایان مجلس شورای اسلامی۲۸ مرداد ۱۳۹۴
[۳]https://www.forbes.com/sites/michaelledeen/2015/08/09/schumer-and-the-secrets-of-iran/#7be0e48d74fc
**مایکل لدین عضو ارشد نومحافظه کاران امریکایی و مسئول پرونده سیاست داخلی ایران در بنیاد دفاع از دموکراسی ها (FDD) در واشینگتن
[۴]این یادداشت 8 صفحه ای در تاریخ 30 نوامبر 2009 (9 آذر 88) از سوی طرف آمریکایی دریافت شده است .به نوشته لیدن:"نویسندگان محتاط بودهاند، و متن امضا نشده و من دلایل روشنی دارم که چند نفر در تهران روی آن کار کردهاند."
انتهای پیام/
ارسال نظر