تصور کنید یک چنین نمایشگاهی در ایران برگزار شود؛ با هم به ادامه تصورکردنمان می‌پردازیم...

طنز/نمایشگاه کتاب مفتی!

اسپانیا هر ساله بزرگ‌ترین نمایشگاه عرضه مجانی کتاب را در سطح اروپا با نام «هفته اشتراک فرهنگی» برگزار می‌کند. هدف از این اقدام تلاش برای از بین‌بردن فاصله‌ی میان فرهنگ نخبگان و فرهنگ عوام اعلام شده است. کتاب‌های به نمایش گذاشته شده در نمایشگاه مذکور بدون دریافت هیچ‌گونه مبلغی تقدیم مردم اسپانیا می‌شود.

حال تصور کنید یک چنین نمایشگاهی در ایران برگزار شود؛ با هم به ادامه تصورکردنمان می‌پردازیم:

مکان: یکی از غرفه‌های نمایشگاه کتاب رایگان در ایران

زمان: در آینده صد چندان دور


دختر جوان: 

ببخشید آقا می‌تونم چند لحظه تایمتون را بگیرم؟ یک دختر خانمی دیروز آمده بود اینجا، روسری بنفش، مانتو نارنجی و کفش فسفری پوشیده و دماغش را خیلی زشت جراحی کرده بود. اوکی؟ دختر خاله من است. شما یادتان می‌آید چه کتاب‌هایی از شما گرفت؟ اگر زحمت بکشید این کوله پشتی من را بگیرید و از همه کتاب‌هایی که از شما گرفت یک نسخه هم به من بدهید ممنون می‌شوم. آخر شما که نمی‌دانید، این دختر خاله من همیشه می‌خواهد یک جورهایی خودش را بالاتر از من نشان بدهد. آن از چند وقت پیش که تا من دماغم را عمل کردم، خانم هم رفت دماغش را عمل کرد، این هم از اینکه تا فهمید من می‌خواهم بیایم نمایشگاه، زودتر آمده و همه کتاب باکلاس‌های شما را برای خودش و دوست‌هایش برده. دلم می‌خواهد سر به تنش نباشد دختره لوس!

::

مرد بازاری: 

الو! خسرو! آن نیسان را بیاور نمایشگاه کتاب یک سری خرده ریز هست بار بزنیم ببریم بریزیم تو انبار شاید یک وقتی به درد خورد. زود بیا منتظرت هستم. شاید هم با این خرت و پرت‌ها، قفسه کنار حجره را پر کردیم که دو زار بیاید روی اعتبارمان. بدو تا این کتاب قرآن و دعاهای جلد خشگل تمام نشده. آمدی‌ها!

::

خانم میانسال: 

الو! رضا! من آمده‌ام نمایشگاه کتاب مفتی! یک تیکه پارچه از پارچه پرده‌های خانه و یک تکه چوب از قفسه کتابی که جدیداً خریده‌ایم را آورده‌ام اینجا و یکسری کتاب که رنگ جلدش با اینها جور در می‌آید و ترکیب چشم نوازی می‌شود گذاشته‌ام کنار. با این آقای غرفه‌دار صحبت کرده‌ام قرار شد عصر از سر کار بیایی کتاب‌ها را با ماشین بیاوری خانه. یادت نرودها!

::

پسر جوان: 

پیس پیس! هی آقا! کتاب بدون زیرنویس چیزی توی بساطت هست؟

::

مرد بازاریاب: 

با سلام و روز بخیر خدمت شما غرفه‌دار محترم. شرکت «بازیافتگران فرهنگ گستر» افتخار دارد که با به‌کارگیری دستگاه‌های پیشرفته و خارجی جزء بهترین‌های صنعت بازیافت در خاورمیانه باشد. لذا باعث خوشحالی ماست که انتشارات شما، کتاب‌های خودش را نه بصورت رایگان، بلکه با پرداخت هزینه‌ای هر چند ناچیز از طرف ما، برای بازیافت و تولید کاغذ در اختیار ما بگذارد تا با تولید و بازیافت کاغذ، کمک شایانی به بازار کتاب و اعتلای فرهنگ این مرز و بوم کرده باشیم. 

::

کودک: 

آقا! هی آقاهه! من کتاب نمی‌خواهم! اگر از این کاغذ رنگی‌های تبلیغاتی، خودکار و این چیزها داری بهم بده. مرسی. 

::

آقای مسئول فرهنگی بازدیدکننده از نمایشگاه: 

(در حالی که لبخندزنان عکس روی جلد کتاب‌ها را نگاه می‌کند، از کنار غرفه رد می‌شود.‌)

::

یک نفر رهگذر: 

آقا ببخشید هویج دارید؟

 

طنزنوشته «رضا احسان‌پور»
 

ارسال نظر

  • گلستان بلاگ
    0

    سلام
    خدا قوت
    مطلب شما در سایت گلستان بلاگ منتشر گردید
    http://golestanblog.ir/%D8%B7%D9%86%D8%B2%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%D8%B4%DA%AF%D8%A7%D9%87-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%85%D9%81%D8%AA%DB%8C/
    یا علی

آخرین اخبار