وبلاگ"رفاقت با شهدا"نوشت:
رمضان و خستگی های دل من
به دلمان نگرانی می افتد ، نگران می شویم از زود رسیدن روزی که همه از آن روز فراری هستیم و می هراسیم ، از روز آخری که وقتی فرا برسد ،هزار کار نکرده و وعده وفا نکرده داریم و ره توشه مان خالی است .
گاه خسته می شویم از این همه دویدن و تلاش برای رسیدن به کرسی فلان دانشگاه !
گاه خسته می شویم از تلاش های مستمر برای استخدام در فلان بانک و موسسه !
گاه خسته می شویم از مسیر تکراری محل کارمان !
گاه خسته می شویم از برخوردها و رفتار های سنگین بالادست و زیردست !
گاه خسته می شویم از نگاه های توجیه نکننده ی اطرافیان !
گاه خسته می شویم از پند و اندرزهای تکراری دوستان و آشنایان !
گاه خسته می شویم از نشست و برخاست های اجباری !
گاه خسته می شویم از خنده های اجباری !گاه خسته میشویم از نوشتن های تکراری !
گاه خسته میشویم از این همه دویدن و نرسیدن!
گاه خسته می شویم از این همه هیاهو ، هیاهویی برای هیچ !
به دلمان نگرانی می افتد ، نگران می شویم از زود رسیدن روزی که همه از آن روز فراری هستیم و می هراسیم ، از روز آخری که وقتی فرا برسد ،هزار کار نکرده و وعده وفا نکرده داریم و ره توشه مان خالی است .
وقتی به خود می نگریم انگار بیست سال ،سی سال ، چهل سال ، پنجاه سال ، در غفلت به سر برده ایم و گویا تمام عمرمان غافل بوده ایم ؛ اما خدایی که در این نزدیکی ست، نمی گذارد همین طور رها شویم و نفس نفس بزنیم و همه چیز تمام شود.
هنوز زمان و جایی هست که در آن می شود دنیا و مافیها را برای چند روزی رها کرد و زیر سقفی رفت که فقط بوی ذکر، دعا ،نماز و خدا می دهد؛ خوب که نگاه می کنی می بینی هنوز هم می شود دنیا برای سی روز هم که شده بهشتی شود و در این چند روز قفس تنگ دنیا را شکست و از پی رفع دلتنگی های دنیایی به سوی بندگی و حریت در پرتو الطاف الهی پرواز کرد ؛
می شود با تدبر در آیه ،آیه ی قرآن جواب از کوره دررفتن ها و خستگی های روزمرگی هایت را بدست آورد؛
می شود سحرهای رمضان تو هم مثل سحر های شهید سید مجتبی علمدار، زهرایی و فاطمی شود ؛
می شود عاشورا خواندن تو هم در وقت نیمه شب ، مثل عاشورا خواندن رزمندگان نوجوان جبهه ها ی شلمچه ،فکه ، دوکوهه و طلاییه آنقدر باصفا و با خلوص همراه باشد که عطر امام مظلومت را در پس پرده غیبت ها و محصور در کوتاهی ها و عدم معرفت ها استشمام کنی.
می شود اشک و ناله این الطالب بدم المقتول بکربلایت در صبح آدینه های رمضان را به اشک و ناله های غم از دست دان مولاعلی (ع) در لیالی قدر پیوند دهی ومنتظر تایید و امضای امام زمان خودباشی .
چه حلاوتی دارد که در این شهر بزرگ و از بین این همه انسان جور واجور ودر این آفتاب سوزان و گرمای طاقت فرسای تابستان تو انتخاب شده ای تا چند روزی هرچند کوتاه در کنار خدای خود باشی و بندگی کنی ؛
مولای من توبه و انابه در این روزها و شب ها و نوای مولایَ یا مولای، چقدر لذت بخش است گویا اینجا بازار خرید اشک های جوشیده از دورن انسان هایی است که برسر سفره ارجعی الی ربک نشسته اند و فریاد الهی العفو سر می دهند .
وامسال تو هم در میان آن ها نشسته ای و باید بندگی کنی با روزه ، دعا ، با تفکر وحتی با مطالعه و تحصیل چون مهمان یک دعوت ویژه شده ای پس هیچ آداب و تربیت مجو ، هرچه میخواهد دل تنگت بگو.
انتهای پیام/
ارسال نظر