وبلاگ اشعار من نوشت:

“اسفندیار” گفت : ما دعوا نکردیم . شاهد داریم . این ” رستم” خودش اهل دعوا می باشد . با همه دعوا نموده … ” حکیم ابوالقاسم فردوسی ” هم شهادت داده ؛ استشهاد محلی تماما در کلانتری موجود است.

در برخی دندان پزشکی های ما چه میگذرد؟!

پس ” اسفندیار ” اهی سرد از دل پر درد برکشید و گفت : همشیره ، تا شش ماه دیگر ، چشم جهان بین من ، نابینا نخواهد شد؟

“سکرتر” گفت : ان دیگر مسئله ی خودتان است! وقت اقای دکتر تا شش ماه پر شده و بعدا هم می رود خارج!

“اسفندیار” گفت : ما از شهرستان زنگ می زنیم . این ” رستم زال ” با تیر دو شعبه زده به چشممان ! پس ما چه کنیم!

“سکرتر” *گفت : می خواستی دعوا نکنی … یک سال دیگر تلفن کن.

“اسفندیار” گفت : ما دعوا نکردیم . شاهد داریم . این ” رستم” خودش اهل دعوا می باشد . با همه دعوا نموده … ” حکیم ابوالقاسم فردوسی ” هم شهادت داده ؛ استشهاد محلی تماما در کلانتری موجود است.

چون دم گرم ” اسفندیار” در اهن سرد ” سکرتر” موثر نیفتاد ، یکبار دیگر آهی سرد از دل پردرد بر کشید و گوشی را گذاشت که یکسال بعد زنگ بزند!

 

**********

نوشته بالا برگزفته از مجله گل آقاست که در آن نویسنده یکی از مشکلات اجتمائی روزگار ما را با زبانی شیرین به تصویر کشیده اما به قلم این حقیر در دندان پزشکی های ما چه میگذرد؟

 

 

از درد دندانم شده این زندگی بر من حرام

 

در جستجوی دکتری حاذق بسی گشتم مدام

 

با زحمت و رنج زیاد پیدا شد آخر دکتری

 

بر سر نهادم از شعف تاج و کلاه قیصری

 

با صد امید و آرزو رفتم بگیرم وقت از او

 

پس شرح دادم ماجرا نکته به نکته مو به مو

 

فرمود منشی عبو با نعره ایی چون بوق و کوس

 

که وقتمان پر گشته است نوبت دهی بگذشته است

 

شش ماه دیگر صبر کن یا که مطب را ترک کن

 

اسرار میورزی چرا ما را کمی تو درک کن

 

دیدم اگر که لحظه ای بیشتر بمانم در مطب

 

گردم بدهکار میسیز یا که خورم حتی کتک

 

دم را رو کول انداختم….

 

چون اسب سررکش تاختم بیرون جهیدم از مطب

 

با غصه و با درد و تب دیدم ندارم چاره ایی

 

جیبم شده خالی ز پول رخساره چون دیوانه ای

 

آخر من از بی حاصلی با درد دندان ساختم

 

دندان مادر مرده را از بیخ و بن انداختم

 

شرح دل پر درد ما هرگز نگنجد در سخن

 

این مصنوی حتما شود هفتاد یا هشتاد ون

ارسال نظر

آخرین اخبار