وبلاگ دلواپس نوشت:
باید صبر کرد و خون دل خورد!
تنم می لرزد، نه از سرما بلکه از صدای تلوزیون؛
امروز را فراموش نمیکنیم؛ 26 دی ماه 1394، در منزل و در حال کار با لپ تاپ هستم، هوای داخل منزل گرم ولی بدنم می لرزد ای کاش از سرما بود ولی سرمای هوا نبود سرمای صدای تلوزیون خانه مان بود که صدای اجرایی شدن طرحی را میشنویم که زحمات سالهای سال هموطنانمان از ماه ها قبل بر باد رفت. درسته لحظه اجرایی شدن برجام نزدیکه خیلی ها خوشحال از توافق که به منفعت می رسند، خیلی ها هم شاد هستند که قرار است اتفاقی بیافتد و برخی هم دست شان کوتاه که قرار است اتفاق که نه، اتفاقهای تلخ ماه های گذشته ادامه یابد. جراتم نمیشود سایت های خبری را نگاه کنم، تنها به سایتی رفتم که عکس شهدا بود، شهدای دفاع 8 سالمون که زیر بار حرف زور نرفتند و با گذشتن از همه علایق و آرزوهای زندگی خود، آرزوهای مادرانشان را هم فدای حرف زور کردند تا ایران سربلند باشد. شهدای هسته ایی احمدی روشن حال که او اوضاع را میبیند و نظاره گر اعمالمون و اعمالشان هست. بغض در گلویم مانده که اقدامات قبل برجام را کجای دلم بگذارم، سانتریفیوژها، قلب راکتور اراک و ... فقط میتوانم بگویم باید صبر کرد و خون دل بخوریم.
ارسال نظر