مشکلات امروزی فکر امروزی میخواهد
پراید میسازیم تا صاحبان یک درآمد متوسط بتوانند صاحب اتومبیل شوند.بعد از مدتها انتظار و نذر و نیاز آنقدر قیمتش بالا میرود که میشود خودروی اشراف در حالیکه پلیس کشور به مردم التماس میکند که جهت حفظ جان و سرمایه خود پراید نخرند!
به گزارش گلستان 24 وبلاگ مدارا نوشت:
از طنز روزگار باشد یا واقعیت جامعه ما هر چه که از خارج مرزها به ملک ایران میرسد از مصداق و محتوا تهی میشود. پراید میسازیم تا صاحبان یک درآمد متوسط بتوانند صاحب اتومبیل شوند.بعد از مدتها انتظار و نذر و نیاز آنقدر قیمتش بالا میرود که میشود خودروی اشراف در حالیکه پلیس کشور به مردم التماس میکند که جهت حفظ جان و سرمایه خود پراید نخرند. نه اینکه حالا وضعمان این باشد وقتیکه میخواستیم کشور بریتانیا را از شر هیلمن یا همان پیکان خودمان راحت کنیم یکجا امتیازش را خریده و وارد باشگاه خودروسازان جهان شدیم. روزی که آخرین تولید این خودروی خاطره انگیز را به موزه خودرو میفرستادیم کیفیت آن از اولین تولیدی اش کمتر بود!
ژاپن و کره هم با ما شروع کردند. آنها هر چه زمان گذشت محصولاتشان بهتر و تنوعش بیشتر شد. قوانین راهنمایی و رانندگی را برای همه دنیا و برای راحتی مردم وضع میکنند. قانون چراغ قرمز، محل عبور عابر پیاده، خط کشی وسط جاده و.... از بیکاری وضع کنندگانش نبوده است. راه ممکن برای رانندگی در شهر و جاده است. منبعی برای کسب درآمد دولت نیست. یک شهروند متمدن به ندرت جریمه میشود و اگر خلافی مرتکب شد و پلیس او را جریمه کرد دیگر هزار راست و ناراست را سرهم نمیکند و مریضی همسر و بچه و... را دلیل تخلف خود نمی داند. برگ جریمه را میگیرد و به موقع پرداخت میکند. البته شهرداریشان واقعا شهر را اداره و نه کنترل میکند تا زمان بگذرد. پارکینگ میسازد و حمل و نقل عمومی را ارزان و با سهولت در اختیار شهروندان می گذارد. این از مقدمه مطلب و اما بعد:
شهرهای بزرگ ایران پارک های معروفی دارد که در روزهای غیر تعطیل و تعطیل بیشتر مردان و زنانی که ایام بازنشستگی را طی میکنند دور هم یا کنار هم مینشینند و از کارهای کرده و نکرده و از خوشی و ناخوشی روزگار میگویند و می شنوند. در شهر ما با اینکه پارکهای بزرگی هست اما کمتر این رسم وجود دارد. شهر ماست و یک مکان خاطره انگیز که همان میدان حرریاحی باشد. اگر دقت کرده باشید اکثر کسانی که در این میدان و اطرافش نشسته اند بازنشستگان محترمی هستند که در گروههای مختلف عموما شاد و خندان کنار هم اند و شوخی های منشوری و غیر منشوری شان گاهی خنده ای بر لب رهگذران می نشاند.
روزی یکی از این بزرگواران از نگارنده خواست که مطلبی را در این باره بنویسم و ضمن آن اشاره ای داشت به بازنشستگی خودش و پرسید میدانی چرا افراد را پس از سی سال خدمت از کار مستمر معاف میکنند؟ و خودش پاسخ داد که چون ضررشان از نفعشان بیشتر است. شاید به مدد تجربه برای پاره ای مشاوره اش مفید باشد. اما اکنون سرعت علم و تکنولوژی به حدی بالاست که ذهن فعال و مبتکر میخواهد تا بتواند موضوعات روز را با قدرت تجزیه و تحلیل کند. مشکلات امروزی فکر امروزی میخواهد. اگر تعدای از کسانیکه در چهار راهی که پایین تر از همین میدان مشغول تدبیر امور شده اند به همان حقوق بازنشستگی شان قناعت میکردند شاید وضع و روز فرزند و نوه هایم در این شهر بهتر بود. بیایند کنار ما بنشینند بد نمی گذرد. دیدم حرفش حقیقت هم نباشد واقعیت هست. باید همه چیزمان به همه چیزمان بیاید.
ارسال نظر