وبلاگ "بصیرت بسیجی" نوشت:
بهار و امام زمان (عج) در گفتاری از استاد پناهیان
چرا بهار را عید نگیریم؟! وقتی بهار قشنگ ترین چیزی است که ما را یاد یوسف فاطمه می اندازد؟ آرزویمان این است که لبخند آقا صاحب الزمان (عج) را ببینیم "متی ترانا و نراک". بهار بروید کوه، سبزه زار یک گوشه ای در سبزه زار بین الطلوعین بنشینید دلی صفا بدهید. آنجا جای دعای عهد خواندن و ندبه است.
کسی با محبّت مخالفت ندارد و آثار گرانبهای آن را انکار نمی کند. همین محبّت است که اندیشه انسان را نورانی می کند و توجه انسان را به باطن و حقیقت هستی راه می دهد. آنگاه است که انسان با عینک دقیقی به اطراف نگاه می کند و یا حتی بدون عینک و حجاب؛ بدون اینکه علایق مختلف بخواهند رنگی به دیدگان انسان بزنند، این محبّت، بصیرت و عمل و هم حال زندگی کردن و نشاط بندگی کردن می دهد.
همه اینها را می دانند. حتی کسانی که پر پرواز ندارند. ولی مشکلی که وجود دارد، این است که همه می پرسند: ما چطور به این محبت دسترسی پیدا بکنیم؟
ما دو تا راه داریم یکی دوام ذکر است. و دیگری محبّت.
آب کم جو تشنگی آور بدست تا بجوشد آبت از بالا و پست
در فضاهایی بنشینیم که توصیف عاشقی را بشنویم. تحقیر دلهای تهی از عشق و محبت را مرور کنیم و زمزمه کنیم، حسرت چنین لحظات زیبایی را بخوریم. چون این راهها همت می خواهد و همّت از کسی بر می آید که در این راه زیاد تشنگی و حسرت کشیده باشد. این راه برای هرکس رفتنی نیست. اصلی ترین نکته هم بدست آوردن این تشنگی و حسرت است. احساس حسرت کردن از اینکه چرا مراتب بالای محبت را ندارد. بعضی ارتزاق روحی شان وابسته به دیدن اوست. آنچه عامل نفس زدن و باعث ضربان قلبشان است، این است که جمال دلآرای آقایشان را ببینند. واقعاً می گویند که نمی شود بدون تو سر کرد. نه فقط از نظر اجتماعی، بلکه او از نظر شخصی خودش می گوید "بی تو به سر نمی شود" و وقتی می بیند موانع هست و بالاخره سنت الهی تعلق گرفته که آقا پشت پرده غیبت باشند، آنگاه این غصه او را می کشد و حرارت این داغ، زندگی او را به آتش می کشد.
آری، باید تشنه عشق شویم، چون این چیزی نیست که ارزان به هرکس بدهند، باید این تشنگی را پیدا کنم که چه کار کنم آدم خوبی شوم. یک پیشنهاد، مثلاً برویم جبهه مناطق عملیاتی که در آنجا خاکها با آدم حرف می زنند. آنجا بیش از هر جای دیگری آرزوی عاشقی در دل انسان شعله می کشد. می گویند عشق معجزه می کند، خون عشاق ببینید چه می کند؟! بعد که خیلی آرزومند شدیم و پی به حقیقت عشق بردیم، آنگاه اگر ذره ای مهر آقا در دل کم شود، احساس خسران و سقوط به انسان دست می دهد.
یکی از راههای بدست آوردن این عاشقی، مهربانی به دیگران است. چون چیزی که سدّ محبت و مهرورزی به آقا در حدّ عاشقی است، آن حبّ نفس است، چون آدم خود خواه عاشق شدنی نیست. این خودخواهی را باید جایی ذبح کرد.
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
اینها از لوازم عاشقی است، ولی چطور خودخواهی را از بین بریم؟ راه خیلی روشنی دارد. سعی کنیم به گفته امام علی علیه السلام این راه را به قدر طاعت و امکاناتت طی کنیم. این راه اگر در نظر انسان سبک جلوه کند، نمی شود. انسان باید با سر برود، نه با تأنی؛ یک وقت دیدی با تأنی نشد.
جزء کسانی نباشیم که عیدشان یعنی شادی خودشان، بلکه جزء آدمهایی باشید که عاشق پیشه اند. عیدشان یعنی شادی دیگران. چون در منطقه و مرحله شادی زیاد خطر خودخواهی وجود دارد. اما این خوشحالی خیلی عمق ندارد، ممکن است وسیع باشد، ولی عمق ندارد. نمی شود در این خوشحالی غوّاصی کرد و امواجش را احساس کرد.
وقتی عید نوروز فرا می رسد، شکرگزاری برای طبیعت ضمن اینکه شیرین است، اتفاقاً روش عاشقان هم هست. بنده فکر می کنم عید نوروز بیشتر از اینکه یک فعالیت اجتماعی سنّتی باشد، اتفاقی است که خیلی زیباترش در دل عاشقان می افتد. قشنگرترین سفره هفت سین را در دل عاشقان پهن می کنند. آیا می شود عاشقی باران بهاری را ببند و هوای خوش بهاری را استشمام کند به یاد مهدی فاطمه نیفتد؟ این عطر، عطر آقاست. در یک روایت امام صادق علیه السلام می فرماید: "هر وقت روز اول بهار می شود، ما یاد فرج مهدی فاطمه می افتیم".
چرا بهار را عید نگیریم؟! وقتی بهار قشنگ ترین چیزی است که ما را یاد یوسف فاطمه می اندازد؟ آرزویمان این است که لبخند آقا صاحب الزمان (عج) را ببینیم "متی ترانا و نراک". بهار بروید کوه، سبزه زار و ازاین نسیم انرژی بگیرید و استفاده کنید. یک گوشه ای در سبزه زار بین الطلوعین بنشینید دلی صفا بدهید. آنجا جای دعای عهد خواندن و ندبه است. عرفای ما بهار را مال خودشان می دانسته اند. کدام عارفی بهاریه نداشته؟ حاجی ها عید قربان هر جا هستند، قربانی می کنند، اما اصل عید قربان مال حاجیانی است که در مکه هستند. اصل عید بهار وقتی است که مهدی (عج) بیایید
.
وقتی به آسمان پر ابر بهاری و بارانش نگاه می کنند چه چیز در ذهنشان تداعی می شود؟
شد رعد و برق ابر من یعنی سر آمد صبر من
باران که می بارد بیا من را تو رسوا کرده ای
باران بهاری ترجمه دیگری جز اشک فراق یار ندارد...
اللهم عجل لولیک الفرج
ارسال نظر