وبلاگ «ستارگان» نوشت:
امان از دست خواهرای غواص
وقـتی شهید ملکی خـود را برای اعزام به جبهههای حق علیه باطل معرفی کرد، به او گفتند: باید به گردان حضرت زینب (سلام الله علیها) بروی....
ماجرای گردان حضرت زینب (سلام الله علیها)
وقـتی شهید ملکی خـود را برای اعزام به جبهههای حق علیه باطل معرفی کرد،
به او گفتند: باید به گردان حضرت زینب (سلام الله علیها) بروی.
شهیـد ملکی با این تصـور که گردان حضرت زینب(سلام الله علیها) متعلـق به خواهران است ،
بـه شدت بـا این امر مخالـفت کـرد و خواستار اعزام به گـردان دیگری شـد
امـا با اصرار فرمانده ناچار به پـذیرش دستور و رفتن به گردان حضرت زینب (سلام الله علیها) شـد.
هنگامی که میخواست به سمـت گردان حضرت زینب (سلام الله علیها)حرکت کند،
فرمانده به او گفت: این گردان غواص در حوالی رودخانه دز مستقر است …
شهید ملکی بعـد از شنیدن اسم “غواص” بـه فرمانده التماس کرد
که به خاطر خدا مـرا از اعزام به این محل عفو کنید ،
مـن را به گـردان علیاصغر (علیه السلام) بفرستید ، گردان علیاکبر (علیه السلام)
گردان امام حسین (علیه السلام)، این همه گردان ! ،
چرا من باید برم گردان حضرت زینب(سلام الله علیها) ؟!
اما دستور فرمانده لازم الاجرا بود.
شهید ملکی در طول راه به این میاندیشید
که : “خدایا من چه چیزی را باید به این خواهران بگویم؟!
اصلا اینها چرا غواص شدهاند ؟! یا ابوالفضل(علیه السلام) خودت کمکم کن .”
هـوا تاریک بود کـه بـه محل استقرار گردان حضرت زینب (سلام الله علیها) رسید ،
شهید ملکی از ماشین پیاده شد ،
چند قدم بیشتر جلو نرفته بود که یکدفعه چشمانش را بست و شروع به استغفار کـرد .
راننده کـه از پشت سر شهید ملکی میآمـد ،
با تعجب گفت: حاج آقا چـرا چشماتو نـو بستیـن ؟!
شهیـد ملـکی بـا صدایی لرزان گفت: “والله چی بگـم ،
استغفرالله از دست این خواهرای غواص …
راننده با تعـجب زد زیر خنده و گفت: کدوم خواهر حاج آقـا ؟
اینـا برادرای غواصن کـه تازه از آب بیرون آمدند و دارنـد لباساشونو عوض میکنند.
اینجا بود که شهید ملکی تازه متوجه قضیه شده و فهمید ماجرای گردان حضرت زینب(سلام الله علیه) چیه …
ارسال نظر