رحیم پور ازغدی:
بسیج پویا، بسیج ایستا، مراقب معیارها هستید؟
امام که خودش همه فن حریف بود در اوج، دعایش این را می گوید و در مورد کس دیگری من ندیدم همچین حرفی بزند. میگوید من از خدا میخواهم من را با بسیجیها محشور کند چون در این دنیا افتخارم این بود که من بسیجی هستم.
بسمالله الرحمن الرحیم
سلام عرض میکنم خدمت برادران عزیز. دوستان فرمودند به مناسبت سالگرد پیامی که امام دادند در باب تشکیل بسیج طلبه و دانشجو در چنین روزی در 30 سال قبل نکاتی را در باب حساسیتها و وظایف جریان و جنبش اسلامی دانشجویی در پایان دهة نود و در پایان دهة چهارم انقلاب اسلامی نکاتی را با دوستان به بحث میگذاریم. اولاً به نظرم متن پیام امام گرچه بسیار مختصر است اما امام گویا امروز را میدید و دهههای آینده را و چیزی فراتر از آنچه آنروز در دهة شصت وسط کوران جنگ و تروریزم و تحریم و درگیریها بود. به آینده میاندیشید و به ضرورتها و به تهدیدهایی که بعد از او در این 2، 3 دهة پس از امام ما دیدیم و داریم میبینیم که این تهدیدها چقدر جدی اتفاق افتاد. نخستین نکته به ساختار ایمانی و توحیدی یک کار تشکیلاتی انقلابی و مکتبی در حوزه و دانشگاه اشاره میکند.
نکتة اول که باید به آن توجه داشته باشیم برای تداوم این جریان و جنبش انقلابی توحیدی عدالتخواه علمی، این مسئلة عشق و خلوص است. امام اهل چاپلوسی و تملق نبود و چاپلوسی مردم را هم نمیکرد و تلاش میکرد آنچه را میگوید به راستی عقیده و روشاش باشد. تعابیری که در مورد بسیج و بسیجیان در دانشگاه و حوزه و سایر اصناف و جریانها به کار برده تعابیر استثناییای بوده است. مثل این تعبیر، چون خود امام استاد اخلاص بود. معلم صفا بود. اصلاً مهمترین جنبة شخصیت امام خلوص و صفای او بود و اینکه تماماً برای خدا عمل میکرد و برای خدمت به خلق. ملاحظة چیز دیگر و کس دیگری را نمیکرد. حتی برای خوشآمد مردم هم کاری نمیکرد. در خدمت مردم بود، برای منافع مردم حقوق مردم اما برای خوشآمد گروهها، اصناف، جریانها، احزاب و قدرتهای داخلی و خارجی حتی خوشآمد مردم، برای خوشآمد مردم هم کاری نمیکرد. این نکتة مهمی است. اینکه من همیشه غبطه میخورم به خلوص و صفای این بچهها و از خدا میخواهم من را در قیامت با بسیجیان محشور کند. معمولاً میگویند خدا ما را با بزرگان علم و فلان و اینها محشور کند. امام که خودش هم استاد مسلم فقه و اصول و عرفان و فلسفه و کلام و ادبیات و تفسیر و حدیث بود، همه فن حریف بود و در اوج، دعایش این است. در مورد کس دیگری من ندیدم همچین حرفی بزند. میگوید من از خدا میخواهم من را با بسیجیها محشور کند چون در این دنیا افتخارم این بود که من بسیجی هستم. یعنی یک همچین نگاهی داشت.
خب این تفاوت دارد با کسی میگوید این بچههای بسیجی بچه هستند، تازه فهمیدههایشان اینها هستند که در حوزه و دانشگاه هستند با اینکه خیلی چیزی نمیفهمند، چه برسد به بقیه. اصلاً همچین نگاهی نبود. واقعاً اینها را بهعنوان ملائکة الله و اولیاء الله نگاه میکرد. این تعابیر را بارها به کار برده بود در مورد بچههای کمسنی که در انقلاب و در جنگ و در شرایط خاص، جوری مبارزه میکردند و فداکاری میکردند که خصّیصین و قسّیسین و اولیاء که به تعبیر خود امام میگفت 40 سال عبادت کردید چهلهها نشستید، خداوند از شما قبول کند اما یک بار هم وصیتنامة این بچهها را بخوانید. بچههای روستایی و دهاتی یک تعابیر و حرفهایی میزند اولاً کاملاً صادقانه، هزینهاش را میپردازد ادا در نمیآورد. عارفبازی نمیکند، عرفانبازی نمیکند. بعد پایش میایستد و هزینهاش را میدهد.
گفتند یک بار هم این را بخوانید ببینید چطور است ره صد ساله رفتن. حتی شهید همت گزارش آورده بود برای امام در منطقة فکه که چند نفر از این بچهها در کانالی میروند وسط دشت در کویر گیر کرده بودند و هرچه بهشان گفتیم بیایید عقب اینجا را نمیشود حفظ کرد وسط روز با اینهمه تانک و تیر و زرهی و هواپیما، وسط این کانال میخواهید چکار کنید؟ نیامدند و این بچهها جلوی چشم همدیگر یکی یکی تکه تکه میشدند، نفر بعدی و نفر بعدی. تا اینکه همة اینها شهید شدند ولی یک نفرشان نیامد هقب و کانال را حفظ کردند. میگوید وقتی این را به امام گفتم امام که اینقدر قوی بود و اصلاً تحت تأثیر عوامل خارجی سعی میکرد نه بگرید نه بخندد. امام یک همچین آدمی بود رویین تن بود. خودش هم جوک میگفت نمیخندید. همه میخندیدند خودش همینطور میایستاد. اصلاً از بیرون خط نمیگرفت. شخصیتش اینطور بود. اینقدر قوی شده بود، هویت اخلاقی، هویت ایمانی پیدا کرده بود که منفعل در برابر حوادث خارجی نبود. ما حتی متدین هم که هستیم منفعل هستیم. یعنی کسی که به ما خوبی میکند آدم خوبی میشود. اگر به ما بدی کند ما به او بدی میکنیم. یعنی تابع عوامل بیرونی هستیم ما. خودمان خیلی هویت اخلاقی نداریم.
اما اینها که به مقاماتی میرسند چرا. امام حسین(ع) کاری نداشت بیرون چه اتفاقی میافتد؟ پیروز شدی؟ دارند برایت کف میزنند؟ فحشات میدهند؟ آفرین میگویند؟ نفرین میکنند؟ اصلاً فرقی برایش نداشت. گفته بود اگر اینهایی که میگویند درود بر خمینی همهیشان بگویند مرگ بر خمینی برای من فرقی نمیکند. من در هر دو صورت به وظیفة خودم عمل میکنم که خدمت به خلق خدا است. اگر لازم باشد جلوی خلق هم میایستم اگر خلق جلوی خدا بایستد. اینجوری حرف میزد. اما خب محبوب خلقها، خادم خلق، عاشق خلق و معشوق خلق بود. چون همة قلبش طرف خدا بود و جنگش برای خدا بود. صلح و قطعنامهاش برای خدا بود. قهر و آشتیاش برای خدا بود. اینجور بود. خودش را تربیت کرده بود واقعاً. آنوقت یک همچین آدمی نه آدمهای الکی که شخصیتهای سیاسیاش یا حتی دینیاش در جمهوری اسلامی شما میبینید بعضی مقامات را هر 2، 3 هفته یک جور میگویند و یک جور میشوند. از سوپر حزباللهی تا لامذهب ضد دین، هر دو در سخنرانیهایشان است.
چقدر این چرخشهای تهوعآور. امام(ره) یک چنین روح قویای دارد ولی در برابر این بچهها و این جوانها، جوانهایی که در حوزه و دانشگاه، روستاها، کشاورز، کارگر، بازار آمدند بهعنوان بسیجی فعالیت میکردند و فداکاری میکردند. امام(ره) تعابیری که دربارة اینها به کار میبردند دربارة هیچکس به کار نبردند که اینها از عرفا بالاتر بودند. بدون اینکه درس بخوانند، اخلاص و عملگرایی و فداکاری اینها را بالا برد. این نکتة اول که اساساً این تشکیلات را امام میگفت از الطاف جلیة خداوند تعالی بوده است. لطف خفی نبود، لطف جلیّ بود. یعنی علنی نبود شاهکار بود. میگفت مگر من این کارها را کردم؟ مگر ما میتوانیم یکدفعه یک همچین نسلی درست کنیم؟ قبل از انقلاب که کتابخانهها و مساجد خالی بود و مشروبفروشی و فاحشهخانهها همه در صف بودند، از درون یک همچین جامعهای یک مرتبه اینطور تحول پیش بیاید و بخشی از همان نسل و بخشی از نسل بعد که تازه آمدند نماز شب خواندنها، فداکاریها، عشق به شهادت، واقعاً از عملیات برگردند گریه کنند که چرا شهید نشدیم.
چیزهایی که در دنیای امروز مطلقا نظیر نداشت و مسیر تاریخ را عوض کرد. این اتفاقاتی که میبینیم در منطقه و در جهان افتاده دنیا اینطور نبود قبل از این. دنیا به سمت دیگری داشت میرفت و رفته بود. این بچهها برگرداندند. یکی از معجزات الهی امام میدانست که یک دفعه چند صد ملیون جوان تربیت بشوند که نگران خدا، آخرت، عدالت، خدمت به خلق، مسابقه گذاشتند برای فداکاری و گمنامی. این نکتة اول که بسیج یک تشکیلات دانشجویی، تشکلات بسیج دانشجویی یک تشکل عادیِ رسمیِ مثل باقی تشکلهای داخل و بیرون در سطح جهان نیست. صحبت از لطف الهی است. لطف جلی الهی که به این ملت از طرف خدا ارزانی شد. خدا این انقلاب را ایجاد کرد. امام میگفت مگر ما میتوانیم این کار را بکنیم؟ مگر ما میتوانستیم؟ خدا این کار را کرد که از بچة کوچک تا پیرمرد مسابقه گذاشتند برای فداکاری. اصلاً این عادی نیست. در تاریخ ایران هم سابقه نداشته. در تمام جهان هم نظیر ندارد. که ایشون میگویند فقط هم مخصوص جنگ نیست.
میگویند تشکیلات صنفی یعنی یک تشکیلات عادی مثل باقی تشکیلات. میگوید نه اینطور نیست، این لطف ویژه و عنایت خاص خداست. نباید کاری بکنیم که خدا این عنایت را برگرداند، رویش را از ما برگرداند و دیگر بچههایی مثل این بچهها در نسلهای بعد پیدا نشوند. که الحمدالله هستند، هستیم.
دوم اینکه جنگ بود تمام شد رفت. میگویند این برای دوران جنگ بود. امام صریح همان موقع میگوید اصلاً مخصوص جنگ نیست. بله جنگ یک صحنة درخشش فوقالعادة این نسل و این بچهها و این تیپ است. اما در حوادق مختلف بعد از انقلاب در اوج اخلاص اینها کشور را و انقلاب را بیمه کردند. کاملترین مصداق در این عصرها برای انسان امروز قشر یکطرفه ولو از آنطرفه کسی عاشقش نباشد برای مردم عشق یکطرفه و دارد فداکاری میکند. کسی اطلاع نداشت این بچهها دارند چکار میکنند. در کوهها و برف کردستان که اگر مینشستی تکان نمیخوردی ممکن بود ظرف یک ربع 20 دقیقه یخ بزنند.
تا وسط کویر داغ که خود کمبود آب باعث شد خیلی از بچهها از تشنگی شهید بشوند. برای چه فرار نمیکردند؟ برای چه عقب نمیرفتند؟ برای چه جنازهها را تکه تکه میدیدند و باز میرفتند جلو؟ طلبه، کارگر، کشاورز، روستایی، اغلب طبقات متوسط به پایین و اکثر آنها هم طبقات فقیر و مستضعفین. میگفت کل جبههها را بگردید یک بچه سرمایهدار پیدا کردید بگویید. اگر هم باشد طبقهاش را ترک کرده. مثل سرمایهدارها زندگی نمیکند آمده سادهزیستی میکند در بین مردم. امام میگوید این شجرة طیبه است باید بماند. نگذارید بگویند تاریخ مصرفش تمام شده، یک گروه دانشجویی معمولی است.
یک جریان معمولی است، نه. عشق به ذات مقدس حق. عمل کنیم برای حق بالذات حق. برای حق بهخاطر حق. نه برای اینکه شناخته بشویم، نه برای اینکه جبران کنند و کسی از تو تشکر کند. خدمت به حق بذات الحق. مدرسة عشق است، شجرة طیبه است این درخت تنومند پرثمر، این مکتب شهیدان گمنام که پیروانش بر گلدستههای آن اذان شهادت سر دادند و این صدای اذان به تمام جهان خواهد رسید. کما اینکه میبینیم رسیده. تربیتیافتگانش نام و نشانشان را از بینامی و گمنامی و بینشانی میگیرند. نام و نشانشان گمنامی و بینشانی است. لشکر مخلص خدا. یک تشکلی است که دفترش را تمام مجاهدین تاریخ بشر از اولین تا آخرین در زمان تمام انبیاء و اولیا، مجاهد و مبارز امضا کردند. یک چنین تعابیری؛ که من غبطه میخورم به خلوص این بچهها.
کاش من هم مثل آنها بودم. امام(ره) این حرفها را از باب تعارف نمیگفتند. امام(ره) اصلاً سیاستمدار نبودند. آنچه که میگفتند واقعاً عقیدهشان بود. این یک نکته که این نوع جنبش دانشجویی و طلبگی با این سابقه و ریشه یک تشکیلات و حرکت عادی نیست. یک تشکیلات صنفی یک تشکیلات سیاسی نیست. نکتة دوم تعبیری که امام آنجا کرد گفت اینجا میقات پابرهنهها است. نگاه طبقاتی مارکسیستی امام ندارد. طبیعتاً روشن است یک مرجع تقلید یک عارف الهی است، فقیه است.
اما این تعبیر جنگ فقر و غنا و اینکه این جریان جوانان انقلابی میقات پابرهنگان است نشاندهندة همان تعبیری است که قرآن میفرماید: اکثر اینهایی که در مسیر شما هستند همین طبقات محرومی هستند که روزها کار میکنند شبها عبادت میکنند و طبقات محروم هستند. همانهایی که سرمایهدارها به اینها اراذل میگویند. به طبقات پست اراذل میگویند. قرآن میگوید همینها بودند که توحید را سربازی کردند در طول تاریخ. یاران اصلی انبیاء همینها هستند، پربرهنگان. اجازه ندهید فقرا و مستضعفین را حذف کنند یا تحقیر کنند و به آنها گداها، بیچارهها، بدبختها بگویند. اجازه ندهید این حرفها را بزنند. پس این را هم نمیگویم موقعیت طبقاتی اما حساسیت عدالتخواهانهای که امام میگوید هرچه امید است به طبقات محروم است نه به طبقات اشراف. اشراف، اغنیاء، ثروتمندان معمولاً به فکر خودشان هستند فقط. معمولاً ترسو و آسیبپذیر، معمولاً فرار میکنند از صحنهها و اهل فداکاری نیستند، طلبکار هستند. آن تعبیری که حضرت علی(ع) هم در نهجالبلاغه به مالک اشتر میگویند میفرمایند که تو به فکر عوام، عموم مردم و تودهها باش، نه به فکر خواص. این صاحبان قدرت و ثروت و رسانه و طبقات بالا و اشراف. چون اینها همیشه طلبکار هستند. کم کار میکنند زیاد میخورند و به زحمتشان نمیارزند. اما طبقات محروم زیاد کار میکنند، کم میخورند، توقعشان هم کم است، در فداکاریها هم هستند.
شما الان پایین شهر بروید، پایین همة شهرها هر کوچهای ده تا شهید است. ولی بروید خیابانهای بالای شهر. هرچه میروید کمتر میشود یا میرسید به بخشی از شهر که نمیدانند شهید چه است و شهادت چیست. پس موضع این تشکلهای دانشجویی باید جایگاهشان میقات پابرهنگان باشد، نه اشراف. مدافع فقرا، محرومین و مستضعفین.
سوم میگوید معراج اندیشة پاک اسلامی است. یعنی چه؟ یعنی ما اندیشههای ناپاک اسلامی هم داریم. پس اندیشههای اسلامی تقسیم شد به اندیشههای پاک و ناپاک. مواظب باشید اندیشههای ناپاک اسلامی را به اسم اسلام به شما غالب نکنند. اندیشة ناپاک این هست که آیه و حدیث میخواند، اصطلاحات فقهی به کار میبرد، مداحی و عزاداریاش هم میکند، همهچیزش است اما درست در خلاف جریان انبیاء. در جهت عکس نهجالبلاغه حرکت میکند. یک تشیعی، یک اسلامی، یک دینی را تعریف میکند، معارف دینی را میگوید که از درونش نه مسئولیت، نه تعهد، نه انقلابیگری، نه فداکاری، نه جهاد، نه امر به معروف و نهی از منکر، نه شهادت، نه مبارزه با استبداد در داخل، استکبار داخلی و همینطور استبداد خارجی که استکبار جهانی است، هیچچیز از درون آن بیرون نمیآید. پس این هم نکتة سوم.
اول شد مدرسة عشق و مکتب شهیدان گمنام، اخلاص. دوم شد میقات پابرهنگان، کنار مردم. سوم اندیشة پاک اسلامی. در برابر اندیشههای غیر اسلامی، چپ و راست، لیبرالی، مارکسیستی، فاشیستی و چه و چه. و همینطور انیدشههای اسلامی اما از نوع ناپاک. اندیشههای التقاطی. ترکیب اسلام و لیبرالیسم سرمایهداری. ترکیب اسلام و کمونیسم. ترکیب اسلام و فاشیزم. ترکیب اسلام با وهابیت و امثال اینها.
نکتة چهارم که در همین پیام است در باب جنبش دانشجویی انقلابی ـ مکتبی ـ بسیجیوار. امام میگوید یک تفکری است که اینها افراد سادهاندیش هستند. این بزرگترین سادهاندیشی است که فکر کنند جهانخواران مخصوصاً آمریکا و شوروی که حالا شوروی از بین رفت ولو آنموقع هیچکس باور نمیکرد از بین برود. به شما بگویم قدرت نظامی و تبلیغاتی شوروی از آمریکا و غرب بیشتر بود. ارتشاش بزرگتر بود ولی از هم پاشید. امام میگوید بزرگترن سادهاندیشی این است چه در جنگ چه در دوران پس از جنگ و چه در دوران صلح بعدها، من تأکید میکنم ایران هم به ملت بزرگوار ایران و هم به مسئولین جمهوری اسلامی در دورههای بعد که حتی در زمان صلح حماقت محض است که فکر کنید آمریکا و جهانخواران دست از شما دست از ملت ایران و دست از اسلام عزیز برمیدارند و میگویند خب دیگر آتشبس میدهیم، دیگر صلح. میگویند دیگر ما به شما کاری نداریم شما هم با ما کاری نداشته باشید. امام میگوید این سادهاندیشی است. اوج حماقت است. اصلاً ماهیت اینها ذات اینها استکباری است. آمریکا و شوروی اگر استکبار نبود قوی نمیشدند.
از طریق استکبار و غارت و تحقیر دیگران و کشتار دیگران اینها قوی شدند. خون مکیدند که قوی شدند. به طریق عادی و طبیعی که اینها ابرقدرت نشدند. ملتهای زیادی را نابود کردند و تحقیر کردند تا شدند این در این صد سال. لذا امام میگوید اگر یک وقتی دیدید بین بخشی از افکار عمومی و برخی مسئولین این فکر بهوجود آمد که دیگر آمریکا جهانخوار نیست، دست از ما برداشته، دست از اسلام عزیز برداشته. هم ما ملت ایران را پذیرفته و به رسمیت شناخته و هم اسلام و انقلاب را قبول کرده. که دیگر نه آنها به ظلم کنند نه ما به آنها، یک چیز طبیعی. امام میگوید این اوج سادهاندیشی و نادانی است. اگر کسانی دارند میگویند خطری وجود ندارد، توطئهای نیست، اینها توهم توطئه است، امام میگوید حواستان به اینها باشد. اینها یا بازیخورده و احمق هستند یا خودشان جزو عوامل دشمن هستند. چون در نهاد آمریکا و شوروی که حالا شوروی نیست، در نهاد و ذات و سرشت آمریکا کینه و دشمنی با اسلام ناب موج میزند.
میگوید اصلاً این کینة ضد اسلامی در سرشت اینهاست. نه اینکه یک تصمیم عارضی و مقطعی بوده است. سیاست مقطعیاش نیست. این اصلاً نمیتواند شما را تحمل کند. تا شما هستید، تا ایران هست و اسلام هست اینها درگیر هستند. مگر اینکه اسلام را بگذاریم کنار، ایران را هم بگوییم مثل زمان شاه ما تسلیم و نوکر هستیم. که باز هم قانع نمیشوند چون باید این دفعه طوری بزنند که برای بقیه درس عبرت بشود که مواظب باشید این دولت قیام کرد آزاد شد 40 سال 50 سال مقاومت کرد دوباره ما آوردیمش سر خط از طریق بخشی از افکار عمومی و از طریق بعضی از مسئولین آن. بنابراین امام میگوید امواج فتنه و طوفان تمام نخواهد شد. پس از من و پس از جنگ ادامه خواهد داشت. یک وقت خوابتان نبرد، فکر نکنید تمام میشود. فکر نکنید جنگ تمام شد دیگر مبارزه تمام شد. شما اگر به سلاح پولادین صبر و ایمان مسلح نشوید قطعاً حسابتان را میرسند. بعد دیگر هرچه هم عقبنشینی کنید و معذرتخواهی کنید بیشتر میزنند شما را. تسلیم بشوید بیشتر میزنند حتی.
تا وقتی که تسلیم نشوید. تسلیم بشوید صد برابر هزینه میدهید. غیر از اینکه تحقیر میشوید. بایستید و نگذارید دستاوردها و خونآوردهای این بچهها از دست برود.
نکتة پنجم، میگوید تا وقتی که این ملت و این سیستم در خط اسلام ناب باشد چند مشخصه دارد. باید 1) با استکبار جهانی مخالف باشد. اگر یک وقت دیدید میگویند دیگر مرگ بر استکبار و مرگ بر امریکا و مرگ بر صهیونیسم نگویید بدانید انحراف شروع شد. آن جریان خیانت و جریان سازش است. 2) مبارزه با پولپرستی. فرهنگ سرمایهداری. مسابقة ثروت و خوشگذرانی و عیاشی. هر که پولدارتر است محترمتر است. پول و سرمایه و کاخ و دلار و ویلا و اینها معیار شخصیت بشود.
میگوید این یعنی خط بعدی. اگر دیدید در حکومت و در گفتمان جمهوری اسلامی و بین مردم مسابقة پولپرستی دارد میآید بدانید انحراف شروع شده. اینها همان سنگرهایی است که شما باید بایستید بهعنوان جنبش دانشجویی انقلابی اسلامی در آغاز دهة پنجم. اینها را باید بایستید. پس دوم هم شد پولپرستی، فرهنگ اصالت سرمایه، اصالت سود و مسابقه بر سر اینکه چه کسی به لحاظ دنیوی از بقیه مرفهتر است. خانة چه کسی بزرگتر است؟ ماشین چه کسی گرانتر است؟ طلاهای چه کسی بیشتر است و اینها. 3) تحجرگرایی. میگوید اگر دیدید اسلام را از این حالت انقلابی و دینامیزم متحرکِ تمدنسازِ جامعهساز که به همة ابعاد انسان توجه دارد دارند خارج میکنند و تبدیل میکنند به یک اسلام مقدسمأبِ متحجر که درونش نه نواندیشی و اجتهاد است، نه زمان و مکان شرایط و فرصتهای جدید را میفهمند و در عین حال یک تسلب قشری بر سر بعضی از ارزشهای اسلامی بهطور گزینشی آن هم ارزشهای دو و سه به جای ارزشهای اصلی، جابهجایی اصل و فرع دارند میکنند به اسم مذهب، تحجرگرایی و مقدسنمایی این هم خطر بعدی است. این هم انحراف است.
این 3، 4 تا عرصههایی هستند که باید نسل شما حواسش باشد. و بعد میگوید اگر علامتی را که این انقلاب این نظام و این مردم در مسیر ماندند یا نه این است که در این 2، 3 جهت آیا همان مسیر را دارند ادامه میدهند و حساس هستند یا دارد کلاه سرشان میرود و حساسیتزدایی میشود؟ اگر سر خط باشید و به این اصول پایبند بمانید بعد از جنگ و بعد از من بدانید که قطعاً دشمن دارید. اگر یک روزی دیدید دیگر دشمن ندارید بدانید شما منحرف شدید، شما تسلیم شدید. اگر پای این اصول بایستید امام میگوید ملتی که حکومتی که پای این اصول بایستد باید همة افرادش بسیجی باشند. دانشگاهش باید بسیجی باشد، حوزهاش هم باید بسیجی باشد. بسیجی باشد یعنی انقلابی، مکتبی، سر خط. مخلص، فداکار، باشعور، ضد استکبار، پد پولپرستی، ضد مقدسمأبی. میگوید همهشان باید بسیجی باشند. همه باید مسلح باشند و فن نبرد را بیاموزند چون در هنگامة خطر وقتی خطر بیاید آنموقع نمیتوانی آماده بشوی.
باید از قبل آماده شوی. موقع خطر ملتی سربلند است و میماند که اکثریتش آمادگی برای آمادگی رزمی داشته باشند برای هر نوع جهاد. جهاد نرمافزاری تا جهاد سختافزاری، جنگ نرم، جنگ سرد، جنگ سخت. برای همهچیز باید آماده شوند. و الا تسلیم میشوید و میآیند سوارتان میشوند.
اگر تفکر بسیجی در مجلس حاکم باشد تا نباشد دو تا مجلس شورای اسلامی داریم. تفکر انقلابی مکتبی اگر در قوة قضاییه باشد یا نباشد دوتا دستگاه داریم. دولت، وزارتخانهها همینطور. میگوید این ندای دلنشین تفکر بسیجی اگر در کشوری تنین انداخت، چشم طمع دشمنان و جهانخواران از این ملت برمیگردد. حساب کار خودشان را میکنند و میترسند. میگویند با اینها نمیشود جنگید. اینها را نمیشود تهدید کرد. والا اگر آمادگی انقلابی را گذاشتید کنار هر لحظه منتظر یک حادثه و توطئة جدید باشید.
این بر خلاف این دیدگاهی است که میگویند حرفهای تند انقلابی، آقا آماده باشید آماده باش آماده باش اینها تنش درست میکند. امام میگوید عکس قضیه است. اگر آماده باشید به شما حمله نمیکنند، شما امنیت دارید و میتوانید زندگی کنید. اما اگر آماده نباشید آنها میفهمند که شما آماده نیستید و با شما هر کاری میشود کرد. خطر، ناامنی، جنگ و همهچیز شروع میشود. ما بعد از امام تا الان سه دوره جمهوری اسلامی مقامات ما نمیگویم با سوءنیت، با حسننیت خواستند فتیلة ادبیات امام(ره) را پایین بکشند. استدلالشان هم این بود که فشارهای خارجی کمتر بشود. اقتصاد، تحریم و اینها. دقیقاً در همان سه دورهای که در حکومت کسانی خضوع کردند و علامت دادند، چراغ سبز دادند در همان سه دوره تحریم و توهین و فشارها بیشتر شد. بروید بررسی کنید. یکی در دهة 70 بعد از امام بود که گفتند تنشزدایی. هدفشان هم من نمیگویم بد بود فکر کردند واقعاً خوب است. خب این تجربة اول. همان زمان مرحوم آقای هاشمی رحمتالله علیه ایشان خودشان و 10، 20 تا از مقامات درجه یک جمهوری اسلامی ممنوعالخروج شدند از طرف دادگاههای غربی اروپایی. که گفتند اینها اگر بیایند بیرون مثل دزدهای بینالمللی باید بگیریمشان. یعنی اگر میآمدند بیرون طبق قوانین اینها اروپاییها و غربیها اینها را بازداشت میکردند. چنین توهینی هرگز نشده بود. در دهة 60 که امام حساب همة اینها را رسید ترتیب همة اینها را داد، اینها یک همچین توهینی نکردند به ما. دهة 70 بعد از جنگ که گفتند بله تند رفتیم بله درستش کنیم، شروع کردند هم به تحریمها هم به توهینهای زشت. گفتند اگر اینها آمدند بیرون بگیریدشان بهعنوان مجرم بینالمللی.
این قضیة نیکولوس چه بود در قضیة اروپا؟ دورة دوم دورة آخر دهة 70 بود. دورة آقای خاتمی به اسم گفتگوهای تمدنها رفتند گفتگو با CIA و موساد و سرویسهای جاسوسی. تمدنها آنها بودند. با آنها گفتگو کردند با آمریکا هم سر قضیة افغانستان، سر قضیة طالبان و فلان همکاری و گفتگو کردند. درست همانجا که ایران کوتاه آمد بهعنوان عقبنشینی و نرمش، همانجا بوش گفت ایران محور شرارت است. محور شرارت جهانی است و باز تهدید و توهین.
مورد سوم هم پیش چشم شما اتفاق افتاد در همین دوره. قضیة برجام و فلان. دیدید چکار کردند؟ پای یکی از قولهاش آمریکا نایستاد. چقدر توهین میکنند. چقدر توهین میکنند؟ چقدر تحقیر میکنند؟ رسماً میگوید براندازی. هر وقت ما یک مقدار فتیله را کشیدیم پایین ولو با حسن نیت، نتیجة عکس گرفتیم. امام ببینید چه میگوید، میگوید جنبش در جریان دانشجویی انقلابی اسلامی در دانشگاهها حواسش باشد، باید پاسدار اصول تغییرناپذیر نه شرقی و نه غربی باشد. اینها جزو اصول تغییرپذیر نیست. اینها تاکتیک نبوده که بگوییم آنموقع دهة 60 بود الان دهة 90 است. اینها تغییر ناپذیر هستند. مثل گذشته با قدرت و اطمینان خاطر به بچهها میگوید در حوزه و دانشگاه پای کار بایستید. حتی اگر ردههای بالای شما سکوت میکنند و مصلحتسنجیهای آنچنانی میکنند، شما محکم پای این حرفها بایستید. البته عقلانیت، اخلاق، اینها همه باید رعایت بشود. بعضیها فکر میکنند انقلابیگری یعنی ترک اخلاق و ترک عقل و همهچیز. عدالت اجتماعی به این شکل. این دیگر عدالت اجتماعی نیست عدالت اشتباهی است.
بعضیها به اسم عدالت اجتماعی رفتند در تلة عدالت اشتباهی. نه، باید عدالت اجتماعی باشد. در عین حال عدالت، عدالتخواهی، ولاییگری، مبارزه با استکبار، مبارزه با مقدسمأبی، مبارزه با فرهنگ سرمایهداری، جنگ فقیر و غنی و همهی اینهایی که امام میگوید. حواس ما باشد که با رعایت این شرایط باشد. این تفکر که بسیج طلبه و بسیج دانشجویی و این طلبهها و دانشجوهای جوان و انقلابی و این افراطیبازیها برای همان دههی 60 بوده و خود امام هم همچین تیپی بود و خود او هم همینطور افراطی بود و اصلاً حواس او نبود که 70، 80 سال یا 90 سال سن دارد که اینطور حرف میزند و مثل بچهها حرف میزد. واقعاً آخرین بیانیههای امام را ببینید. اگر کسی نمیدانست این یک پیرمرد با این سن و سال است فکر میکرد یک جوان چریک است که در کوهستان جنگ چریکی میکند و این بیانیهها را میدهد.
هر چه پیرتر شد، جوانتر شد. محکمتر و انقلابیتر و بیملاحظهتر حرف زد. آخرین بیانیههای امام و آخرین مواضع ایشان از اولین مواضع ایشان در زمان رژیم شاه کندتر نبود و بلکه تندتر بود. همه که اینطور نیستند. خیلی از انقلابیون هستند و در جمهوری اسلامی بودهاند که هر چه پیر میشوند واقعاً پیر میشوند. بعد میبینی بعضی از آنها خلاف حرفهای صریح دههی 50 و 60 در دههی 80 و 90 حرف میزنند و صد درصد مخالف آن حرفها را میزنند. چرا؟ یا به لحاظ ذهنی و تئوریک کم آوردهای یا به لحاظ عملی و در زندگی و سبک زندگی مشکل پیدا کردهای. امام تصریح میکند و میگوید نمیشود هم عافیتطلب و رفاهزده باشی و هم انقلابی و مجاهد باشی. اینها با هم قابل جمع نیست. بین عافیتپرستی و مبارزهطلبی باید یکی باشد. هر دو با هم نمیشود. هم عافیتپرست و رفاهزده باشی و هم بگویی ما انقلابی هستیم. نه، قبلاً بودهای و حالا دیگر نیستی.
وقتی به زندگی و جان و مال و آبرو و شغل و مقام و اعتبارات خود میچسبی نمیتوانی از آنها بگذری. مگر چند وقت پیش نگفتند ما میخواهیم پاویون و این چیزهایی که برای دیدگاهها هست را جمع کنیم؟ ولی جمع نشد. اکثر مسئولین ما اصلاً محافظ نمیخواهند. اصلاً کسی نمیخواهد اینها را ترور کند. مگر شما چه کار کردهاید که بخواهند شما را ترور کنند؟ چه صدمهای میزنید که بخواهند شما را ترور کنند. آنها باید برای بعضی از شما محافظ بگذارند چون از ما و شما کسی را بهتر گیر نمیآورند. همینطور محافظ میگیرند و 6 ماشین به دنبال آنها است. اصلاً کسی به شما کاری ندارد. سوء تفاهم شده است. او رجایی را میزند، بهشتی را میزند. به شما که کسی کاری ندارد. مگر اینکه کسی را مردم بزنند. این بحث دیگری است. البته من راجع به همه اینطور صحبت نمیکنم، بعضیها اینطور هستند. نکتهی دیگر این است که این بچههای تشکلهای انقلابی و بسیجی دانشگاه و حوزه فکر کنند که اگر شما اعتقادی هم دارید یک چیز خصوصی بگویید و بروید. این هم غلط است. امام میگوید این اولاً یکی از ضروریترین تشکلهاست. نگوییم دوران آن گذشته است. بعد از این هم این ضرورتها باقی است. دانشجو و طلبهی انقلابی و بسیجی و مکتبی اینطور هستند. میگوید طلاب علوم دینی و دانشجویان دانشگاهها باید با تمام توان خود و نه با بخشی از توان و ظرفیت یعنی تا جایی که نفس دارند در مراکز خودشان یعنی در داخل دانشگاهها و داخل حوزهها از انقلاب اسلامی دفاع بکنند. اجازه ندهند حوزهی غیر انقلابی و ضد انقلابی و در دانشگاه جریان دانشگاه ضد اسلامی و ضد انقلابی گفتمان غالب بشوند. امام این را میگوید. میگوید فرزندان بسیجی اجازه ندهید به دانشگاهها و حوزهها نفوذ کنند و آنها را از دست شما بگیرند. اجازه ندهید. سکوت را بشکنید. ولی باید به روش درست باشد. این را تأکید میکنم. و اینکه با هم مرتبط باشید. طلبه و دانشجو باید متحد باشند. امام میگوید طلبه و دانشجوی انقلابی باید از هر محلی بیشتر به هم وصل باشند. دانشگاه و حوزه جبههی متحد انقلاب باشند و از مستضعفین دفاع کنند. با اشرافیگری و فساد در حکومت مبارزه کنند.
مبارزه با سازش و تسلیم در مناسبات خارجی و بینالملل در برابر دشمن باید انجام بشود. میگوید باید کاملاً اتحاد خود را حفظ کند. عین عبارت امام را میگویم. میگوید به هیچ وجه فرزندان انقلاب نگذارند ایادی آمریکا و دیگران در حوزه و دانشگاه این دو محل حساس نفوذ کنند. اجازه ندهید نفوذ نکنند. تا یک رده و خطی را میبینید که خلاف جریان امام و انقلاب حرف میزند یا موضعگیری میکند سریع صف بکشید. سوال کنید. بحث کنید، جلسه بگذارید، میتینگ بگذارید، تریبون آزاد برگزار کنید، مقاله بنویسید، در فضای مجازی پخش کنید، شعار بدهید، حرف بزنید. امام در وصیتنامهی خود میگوید اگر هم دیدید که هر چه به مسئولین میگویید خلاف بین اسلام و قانون اساسی است و آنها محل نمیگذارند خودتان در حوزه و دانشگاه اقدام کنید. این متن صریح وصیتنامهی امام است. البته این که میگوید اقدام کنید نه این که هر اقدامی کنید. مثلاً نه این که آتشسوزی به راه بیندازید. اقدام کنید یعنی صریحاً موضع خود را اعلام کنید و بگویید قضیه چیست؟ بگویید امام این را گفته، رهبری این را میگوید، قانون اساسی این را گفته، قبل از همه اسلام اینها را گفته است. سوال کنید. اجازه ندهید کسی به شما بگوید به تو چه. هر کسی به شما گفت به تو چه بگو به خودت چه؟ هر کسی گفت به تو چه بگو امر به معروف و نهی از منکر است و ما به تو چه و به من چه نداریم. اینها مسائل عمومی است.
مسئلهی شخصی جنابعالی نیست که در حریم خصوصی و خانهی خود یک کاری را کرده باشی. بله، اگر من آنجا بیایم و دخالت کنم و فضولی بکنم میتوانی بگویی به تو چه. اما در این مسائل اجتماعی و حکومتی که حیثیت اسلام و حیثیت انقلاب و حیثیت روحانیت و امام و ولایت فقیه و رهبری و دین و نظام که پای آن دهها هزار خون ریخته است در کار است، حقوق این ملت، حقالناس در کار است، نمیتوانی بگویی به تو چه. اینجا برای اینها تصمیم میگیری. اگر کسی در عرصهی عمومی کاری کرد نمیتواند به شما بگوید به تو چه. چه بیحجاب باشد و بیرون بیاید بگو اینجا بیرون است و اینجا حریم شما نیست. حریم عمومی است و به تو چه ندارد. در حریم عمومی هر کسی هر کاری بکند حقالناس است و به حقوق دیگران مربوط است. چه بحث بیحجابی باشد و چه بحث اختلاس و رشوه و سوء استفاده باشد، چه بحث سازش و تسلیم باشد. میگوید مراقب باشید و اجازه ندهید در حوزه و دانشگاه جریانها نفوذ کنند و گفتمان اینها علنی و حاکم بشود و دیگر شما جرئت نکنید حرف بزنید و مسائل اعتقادی شما به عهدهی این دو پایگاه علمی است. یعنی چه؟ یعنی حوزه و دانشگاه باید احساس مسئولیت بکنند. از مراجع و مدرسین و فضلای آن در حوزه تا مدرسین و اساتید در دانشگاه مسئول هستند. امام میگوید این دو پایگاه علمی مسئول هستند که مسائل اعتقادی این نسل انقلابی جدید را تأمین کنند و به سوالات آنها جواب بدهند. میگوید حوزهی انقلابی و دانشگاه چهارچوبهای اصیل اسلام ناب را باید در اختیار میلیونها جوانی که متعلق به این نسل هستند و در صف انقلاب هستند قرار بدهند. نباید این بچهها سوال بیجواب داشته باشند. نباید در فضای مجازی حیران و سرگردان باشند. نباید سوالات اعتقادی آنها بیجواب بماند. لااقل آنهایی که به دنبال جواب هستند. حالا بعضیها هستند که اصلاً به دنبال جواب نیستند. دغدغه ندارند. به زور نمیتوانی به حلقوم او چیزی را فرو کنی. ولی لااقل به اینهایی که سوال دارند جواب بده.
حالا این که بعد چه تصمیمی میگیرند به خودشان مربوط است ولی باید جواب داشته باشند. نکتهی بعدی و نکتهی ششم این است که آیا این تشکلهای دانشجویی و طلبگی انقلابی، بسیج طلبه و دانشجو درون حوزه و دانشگاه باید محبوس بمانند؟ آیا باید در درون ایران محدود بشوند؟ امام میگوید من با شما این طرح را مطرح میکنم. ما نسل جوان مکتبی فداکار در حوزه و دانشگاه میگویم، به فکر ایجاد حکومت بزرگ اسلامی در سراسر جهان باشید. توجه کردید؟ مواظب باشید حکومت در ایران منحرف نشود و در مسیر عدالت و خدمت به خلق و ارزشهای الهی و توحیدی باشید، بلکه میگوید من از بسیجیان جهان اسلام حرف میزنم و نه ایران اسلامی. بروید و با جهان اسلام و با جوانان انقلابی در دانشگاهها و روحانیون سراسر جهان متصل بشوید. میگوید بسیجیان جهان اسلام باید در فکر ایجاد حکومت بزرگ اسلامی در سطح جهان باشند. این به معنی صدور انقلاب و مبارزه با دیکتاتورها و استبدادها و استکباران و غارتگران در سطح منطقه و در جهان اسلام و در کل جهان است. ارتباط با همهی ملتها و دانشگاهها در جهان مستضعفین را میگوید. ممکن است بگویید این حرفها چیست؟ اینها گندهتر از دهان ماست. اینها شدنی نیست.
این عین جمله است که میگوید و این شدنی است. امام میگوید من واقعبینانه حرف میزنم و اینها رویایی نیست. باید بسیجیان جهان اسلام به خصوص بسیجیان دانشگاه و حوزه در فکر ایجاد حکومت بزرگ اسلامی باشند و این شدنی است. درست برنامهریزی کنید، فداکاری کنید و جهان را تغییر بدهید. بروید و مسیر تاریخ جهان را تغییر بدهید. به اینجا محدود نمانید. به نظر من با این همه جوانان خوبی که داریم و اینجا هم گاهی مشکل اشتغال هست، دهها هزار جوان متدین علاقهمند با استعداد حوزه و دانشگاه ما باید با یک آموزش مختصر سازماندهی بشوند و به کشورهای مختلف در سطح جهان بروند و کار کنند و با ملتها و طبقات محروم آشنا بشوند و به آنها خدمت کنند و با آنها حرف بزنند. هم به آنها خدمت کنند و مشکلات آنها را در آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین و نقاط مختلف حل بکنند، یک گروه متشکل از دهها و صد هزار نیرو به عنوان سپاه صلح و عدالت جهانی، سپاه مستضعفین جهان بروند و به آنها خدمت بکنند. مثل جهاد که به کشورهای مختلف میرفتند. به آنجا بروند و سد بسازند، بهداشت ببرند، خدمات کنند. دشمن این کار را میکند. همین آمریکاییها و شوروی کمونیستی این کار را میکردند. اینها هزاران هزار آدم را به عنوان پزشک و مبلغ و محقق به جاهای مختلف دنیا در پوشش خدمات میفرستادند و آنها نفوذ میکردند و شبکههای جاسوسی تشکیل میدادند. ولی ما نه در پوشش خدمات بلکه واقعاً خود خدمات و خدمت به ملتها باشد. این خدمت هم آنها را به حقوق خودشان میرساند و هم آنها را با مکتب و ارزشهای انقلابی آشنا میکند. امام میگوید بروید و جهانی بیندیشید. جهانی عمل کنید. اصلاً طرفدار جهانی شدن و جهانیسازی است.
منتها جهانی شدن و جهانیسازی که مکتبی و انقلابی باشد و نه اینکه جهانیسازی سرمایهداری باشد. این هم نکتهی بعدی که خطاب به دانشجویان و جنبش دانشجویی مسلمان و طلبهها میگوید بسیج تنها منحصر به ایران اسلامی نیست. بروید و هستههای مقاومت را در تمام جهان به وجود بیاورید. نقشهی جهان را جلوی خود پهن کنید. در سطح محلهی خود نیندیشید. شما باید در دههی پنجم و ششم انقلاب جهانی عمل کنید. گسترش پیدا کنید. نه گسترش سلطه، بلکه گسترش این مفاهیم و این ارزشها را میگوید. یک بار دیگر این عبارت را میخوانم. میگوید از بسیجیان جهان اسلام حرف میزنم که در رأس آنها دانشگاهیها و روحانیون هستند. از حکومت بزرگ اسلامی در سطح منطقه و جهان حرف میزنم و این شدنی است. واقعبینانه است. ایدهآلیستی نیست. و این تشکیلات منحصر به ایران نیست و باید بروید هستههای مقاومت در جهان و منطقه را تشکیل بدهید. در مقابل شرق و غرب بایستید.
شما میتوانید. شما باید ابرقدرت سوم بشوید. حالا آن موقع دو ابر قدرت بود. حالا ما بگوییم کار ما دیگر تمام شد. جنگ تمام شد و دیگر کاری نداریم و باید برویم و به زندگی شخصی خود بچسبیم. میگوید شما باید بدانید کار شما به پایان نرسیده است. مگر انقلاب تمام نشد؟ مگر جنگ تمام نشد؟ میگوید انقلاب اسلامی در جهان نیازمند فداکاریهای شماست. این را به نسل شما میگوید. میگوید این انقلاب باید در سطح جهان گسترش پیدا کند. میگوید سنگرهای کلیدی جهان را باید فتح کند. یعنی آموزش ببینید، تربیت بشوید، آماده بشوید. انقلاب اسلامی در جهان نیازمند فداکاریهای شماست. باید خیلی فداکاری کنید. جنگ تمام شد ولی فداکاری در یک سطح وسیعتر شروع شد. حالا ما بگوییم مسئولین هستند و آنها مشکلات را حل میکنند. امام میگوید مسئولین بدون کمک و پشتوانهی شما هیچ کاری نمیتوانند انجام بدهند. شما هستید که باید برای این سیستم و نظام پشتوانه باشید. میگوید مسئولین فقط و تنها با پشتوانهی شما میتوانند به تشنگان حقیقت و صداقت در جهان اثبات کنند که بدون آمریکا و شوروی میتوان به زندگی مسالمتآمیز توأم با صلح و آزادی رسید. ما به آنها احتیاجی نداریم. اصلاً آنها دشمن صلح و آزادی هستند. میگوید بروید و اثبات کنید.
حضور شما در صحنهها موجب میشود که ریشهی ضد انقلاب در همهی ابعاد قطع بشود. همهی ابعاد یعنی چه؟ ضد انقلاب اقتصادی، ضد انقلاب رسانهای در رشتههای مختلف، تا ضد انقلاب سیاسی و ضد انقلاب امنیتی هست. فقط این نیست. من دست تک تک شما را میبوسم. شما پیشگامان رهایی هستید. من میدانم مسئولین نظام اگر بعد از من از شما غافل بشوند، از این تیپ جوان فداکار و معنوی غافل بشوند به آتش دوزخ الهی خواهند سوخت. میگوید اگر یک روزی رسید که مسئولین گفتند برو آقا دورهی فداکاری و این جوانها گذشته و اینها یک مشت بچهی فلان هستند با آتش دوزخ الهی خواهند سوخت. اینها جهنمی هستند. اگر بین مسئولین جمهوری اسلامی کسانی پیدا شدند که گفتند فاتحهی این حرفها را بخوانید و گفتند این حرفها و این بچهها و این تیپ را رها کنید، جهنمی هستند. دوباره میگوید من به شما گفتم باید ارتش انقلابی 20 میلیونی درست کنید، اگر از آن غفلت کنید قطعاً در دام ابرقدرتها سقوط خواهید کرد. اگر بگویید مردم و جوانها پی کار خود بروند تا خود ما به طور رسمی مسائل را پیگیری بکنیم درست نیست. فرمود بدون مردم قطعاً سقوط خواهند کرد و دروغ میگویند یا اشتباه میکنند. میگوید من شما فرزندان باوفای اسلام را تا آخر دعا خواهم کرد و سربازان واقعی ولی عصر(عج) شما هستید. این نکتهی اول است. نکتهی اول که امام در یک بیانیه در باب جنبش دانشجویی اسلامی و جنبش انقلابی و اجتماعی طلبهها، بسیج طلبه و دانشجو چه تعریفات و چه توقعاتی را تعیین کرده است.
و اینکه حتماً باید درس خواند اما به این بحث اکتفا کردن حتماً غلط است. نکتهی دوم راجع به جنبش دانشجویی و تشکلهای دانشجویی در حوزهی جامعهشناسی سیاسی و جامعهشناسی جنبشهای اجتماعی هم چپها و هم راستها بحثهای مختلفی در صد سال گذشته و به خصوص در دهههای گذشته کردهاند که آیا چیزی به نام جنبش دانشجویی و جریان دانشجویی داریم یا نداریم؟ معنادار هست یا نیست؟ عمدتاً تحلیل آنها این است که دانشجوی جنبشی و جنبش دانشجویی عمدتاً اولاً حلقهی رابط و حلقهی وصل بین رهبران جنبشها و تودههای ناراضی هستند. بین این دو حلقهی وصل هستند و دوم اینکه این یک نقطهی حساس است و اگر اینها نباشند آن دو نمیتوانند درست به هم مرتبط و متصل بشوند. دوم این که این حلقه، حلقهی عملگرا است. دانشجوی جوان و طلبهی جوان عملگرا هستند. چون اینجا دانشگاه است ما بیشتر بحث دانشجو را داریم. اینها کنشگران فعال هستند و نه منفعل و لذا باید توقع از یک جریان دانشجویی را روشن کنیم. اینهایی که میگویم تعابیری است که در تحقیقات و مقالههای خود به کار بردهاند.
میگویند جنبش دانشجویی تمام کنندهی خوبی برای هیچ مسئلهای نیستند. اصلاً تمامکننده نیست. معمولاً آغازگر هم نیستند. ولی عمدتاً نقش کاتالیزور دارند که یک ایدهای را به جنبش و مطالبه تبدیل کنند. این ظرفیت در آنها هست و در واقع تشدید کننده هستند. نه معمولاً آغازکننده و آغازگر هستند و نه تمامکننده و پایانبخش هستند مگر در موارد خیلی محدودی. این تحلیل در مورد کل جنبشهای دانشجویی در دنیا شده است. حالا البته نکتهی مهم این است که ما الان چیزی به عنوان جنبش دانشجویی در خیلی از کشورهای جهان در غرب و شرق عالم نداریم و عمدتاً سرکوب شدهاند. مثلاً در غرب فرانسه که معمولاً یک کشور تحولخواه و انقلابخیز مطرح شده و انقلاب فرانسه اتفاق افتاده و در صحنههای مختلف روشنفکران دانشجوی آن بوده است کلاً تجربهی یک جنبش دانشجویی در دهههای 50 و 60 میلادی داشته و تمام شده است. آنها ریختند و دانشگاهها را تعطیل کردند و به حکومت اعتراض کردند و گاهی موضع چپ علیه سرمایهداری و علیه جریانها داشتند که آنها را سرکوب کردند و تمام شد. انگلستان که اساساً هیچ وقت اجازهی ظهور و تولد هیچ جنبش دانشجویی را در انگلیس نداده است. یعنی در نطفه خفه کردهاند. در آمریکا جنبش دانشجویی بود. دانشجویان چپ که اینها یکی در دفاع از حقوق نژادهای تحقیر شده و از جمله سیاهپوستها و یکی هم علیه جنگطلبی در جنگ ویتنام معترض شدند و جنبش دانشجویی آمریکا خیلی فعال شد. حتی کشته دادند. در فرانسه هم کشته شدند.
در آنجا هم کشته دادند. آلمان هم یک موجی اتفاق افتاد ولی دیگر همهی اینها تمام شد. یعنی الان شما نه در آمریکا، نه در آلمان و فرانسه و نه در انگلیس که از اول نبود فضا برای این که چیزی تحت عنوان تشکل سیاسی دانشجویی بیاید، جنبش دانشجویی و اعتراضات و تریبون آزاد بیاید و راجع به مسائل سیاسی حرف بزند را نمیبینید. الان اصلاً کلاً وجود ندارد. اصلاً اجازه نمیدهند. یعنی این جلساتی که گاهی در دانشگاههای ایران بعد از انقلاب مکرر بوده که تیپهای مختلف بیایند قبل از انتخابات و غیر از انتخابات از چپ و راست همه چیز بگویند، از این طرف و آن طرف و علیه سیستم و به نفع سیستم بگویند، حتی قانون اساسی و مبانی را زیر سوال ببرند، اصلاً شما چنین چیزهایی را در کل دانشگاههای اروپا و آمریکا نمیبینید. اصلاً ممنوع است و اجازهی چنین کاری را ندارند. بنابراین جنبش دانشجویی تقریباً در غرب سرکوب شده است. در شرق هم همینطور است. اغلب جاها اینطور است. شما مگر در چند کشور ببینید. اغلب دیگر جنبش دانشجویی کلاً سرکوب و مهار شدند. اما تحلیلی که کردند را دقت کنید. این جنبهی تئوریک دارد و خیلی مهم است. مقالات مختلفی راجع به انقلاب اسلامی ایران نوشتند که جنبش دانشجویی در پس از انقلاب در ایران به وجود آمد و بخشی از آن هم که از قبل از انقلاب بود به شدت آزاد و فعال شد و در تمام این 30، 40 سال ما همیشه تقریباً این جنبش دانشجویی را داشتهایم. هم منتقد و هم انقلابی، هم موافق و هم مخالف با مواضع مختلف داشتهایم. البته در این سه، چهار دهه گاهی رکود داشته و ضعیفتر شده، گاهی خیلی تند شده، له و علیه همیشه وجود داشته است. یکی از بحثهایی که اینها میکنند این است که آیا آن چیزی که به نام طبقهی متوسط نامیده میشود چقدر قابل سرمایهگذاری برای تحولات علیه انقلاب اسلامی در ایران است؟ در دانشگاههای ما در فضای روشنفکری چقدر قابل سرمایهگذاری است. از موضع چپ و راست روی این مطالعه میکنند. چون خودشان که جنبش دانشجویی ندارند. مثلاً شوروی که جنبش دانشجویی نداشت. در زمان کمونیستها کسی نمیتوانست خلاف کمونیستها حرفی بزند. الان هم که کمونیزم سقوط کرده و رفته چنین چیزی ندارند. یک تحلیلی هست. هم تحلیلهای چپها و هم تحلیلهای راستها هست که آنچه که میگویند طبقهی متوسط است با چند تعریف مختلف بیشترین نقطهای است که به عنوان سرمایهگذاری برای تحول روی آن علامتگذاری میشود. تحت عنوان این که طبقهی متوسط جدید طبقهی تحولساز است و ما میتوانیم از درون این طبقه و بخشی از این طبقه که خیلی نگاههای انقلابی و دینی ندارند، از بین شاخهی دانشجویی اینها بتوانیم جریانی در ایران بسازیم یا نه. راجع به طبقهی متوسط خیلی بحث شده و تعریفهای مختلفی هم از آن هست.
یک تعریف طبقهی متوسط که کمونیستها میگفتند، خود مارکس برای مانیفستی که برای حزب نوشت میگوید طبقهی متوسطی که من میگویم صاحبان صنایع دستی و خردهفروشها و دهقانها و طبقات متوسط به معنای طبقاتی و تولید کنندههای کوچک هستند. آن طبقهی متوسطی که مارکس میگفت چیزی بود که میگفت دورهی این طبقه گذشته است. طبقهی رو به گذشته و ارتجاعی است. برای این که اینها گروههای اجتماعی ماقبل سرمایهداری هستند. ماقبل سرمایهداری جدید هستند و لذا اینها جزو بقایا هستند. جزو بازماندگان شیوهی تولید قبلی هستند و چون سرمایه و سرمایهداری مدرن و متمرکز میشود همهی اینها در معرض حذف هستند و کارشان تمام است. بنابراین این که یک طبقهی متوسط به آن معنا باشد که منتظر یک تحول از درون آن باشیم نیست.
ضمن این که این تحول ارتجاعی است. حالا ما به دیدگاه مارکس کاری نداریم. چون اصلاً خیلی از تحلیلهای مارکسیزم هم اشتباه در آمد. همه شکست خورد. هم به لحاظ تئوریک شکست خورد و هم به لحاظ عملی شکست خورد. اما در دورهی قبل از انقلاب و دورهی نوجوانی ما و اول انقلاب اینها به عنوان تنها تفسیرهای علمی از مفهوم روشنفکری و جنبش دانشجویی و انقلاب بود. حالا طبیعتاً اینطور نیست. آن طبقهی متوسطی هم که مارکس پیشبینی میکرد از بین برود از بین نرفت و بازسازی شد و به روز شد و الان هم یک طبقهی قوی است. یعنی بازرگانها، تولیدکنندگان مستقل، بخش خصوصی، بنگاههای اقتصادی کوچک و متوسط، مغازهداران و پیشهوران از بین نرفتهاند. طبقهی متوسط هست. حالا میگویند این همان طبقهی متوسط قدیمی است که بازسازی شده است. اما یک طبقهی متوسط جدیدی هم بعد از این نظام دانشگاهی جدید که همه جا به وجود آمد پیدا شد که منظور از این طبقهی متوسط جدید همین دکتر و مهندس و حقوقدان و استاد دانشگاه و دانشجو و کارمند هستند. حقوقبگیرهای دولتی هستند. یک بحث این است که این طبقهی متوسط جدید به این معنا چطور هستند؟ نمیدانم شما در رسانههای دشمن دیدهاید که میگویند یکی جوانان، یکی زنان و یکی تحصیلکردهها بخش مهمی از طبقهی متوسط جدید هستند و ما میتوانیم با اینها کار کنیم.
با اینها میشود علیه انقلاب تحولات اجتماعی ایجاد کرد. چون انقلاب هم با همین طبقه انقلاب کرد. حالا ما در نسلهای بعدی بتوانیم با همین طبقه کار کنیم. منتها این که چقدر روی طبقهی متوسط جدید و دانشجو و جنبش دانشجویی و دانشگاه میتوان حساب کرد دقیقاً تحلیلهای متضاد و متناقض داده شده است. یک عده گفتند اصلاً این طبقهی جدید در جوامعی که از لحاظ اقتصادی و صنعتی یک مقدار پیشرفته و جلوتر هستند نه تشکل دارند، نه جرئت دارند، نه قدرت دارند، نه نظریهی سیاسی دارند و به آن صورت بخار ندارند. خروجیهای دانشگاه سیستم جدید در آن کشورها اینطور هستند و معمولاً تیپ کارمندمسلک و وابسته و مطیع دارند که تمام نگرانی آن این است که حقوق او را سر ماه بدهند یا ندهند، طبق ساعت کارت بزند یا نزند و یک حالت محافظهکاری و ترسی بین آنها در همه جای دنیا هست. تحلیلی که یک عده از آنها میکنند این است. میگویند اینها در واقع آدم کوچولو هستند. درست است که جدید هستند ولی کوچک هستند. از اینها تحولی اتفاق نمیافتد. ریشهی محکمی ندارند. تکیهگاه محکمی ندارند. زندگی آنها وابسته به سیستم موجود است و هیچ وقت حاضر نیستند این کار را بکنند ولو این که عمیقاً ناراضی باشند. این مربوط به ایران هم نیست. راجع به همهی جهان و راجع به کل طبقهی متوسط تحلیل میکنند. یک تحلیل این است. بنابراین دانشجو جماعت در این نوع جوامع اصلاً جنبشی نیست. اصلاً اهل جنبش نیست. لذا شما میبینید در جوامع سرمایهداری که یک مقدار موفقتر هستند دانشجو اصلاً غیر دانشجو است. مثلاً دیسکو برود و برقصد و عرق بخورد و مواد بزند و به دنبال شغل باشد.
اصلاً اهل این که مسائل سیاسی و اجتماعی و عدالت اجتماعی و وضعیت منطقه را دنبال کند، نیست. اصلاً در این حال و هوا نیست. خواستم دوستان به این نکته هم توجه کنند. یک مسئولیت جنبش دانشجویی به خصوص در سطوح نخبگانیتر آن که کم کم استاد و محقق میشوید، یک ریشهی مهم در این بحث است. این که بعضیها در حکومت میآیند، در دههی 60 دانشجوی مذهبی انقلابی است و علیه غربزدگی حرف میزند و همان آدم دههی 90 شکمی دارد که سه برابر جلو آمده و مرفه شده و سه ویلا دارد و در حکومت هم هست و میگوید این حرفها حرف مفت بود و میگوید ما آن موقع بچه بودیم و نفهمیدیم و میگوید اصلاً تمدن اسلامی و انقلاب یعنی چه محصول همین است. یک بخشی از آن محصول ضربات ذهنی است که عمق اسلامی ندارد، مطالعات اسلامی در حد چهار کتاب و مقاله دارد و اینها را طوطیوار میخواند و با تأخیر فاز صد سال از غرب حرفهای آنها را میزند. آنها حرف خود را پس گرفتهاند و چیز دیگری میگویند. غربیها خیلی نرمتر و پذیراتر هستند. این غربزدهها هستند که خیلی متعصب و خشک و خشن هستند. غربیها اینقدر خشک نیستند.
ارسال نظر