تیزهوشی به موقع روسها در زمان عملیات علیه تروریستها
درسهایی که باید از دیپلماسی تهاجمی روسیه گرفت
اگر روسیه در برهه ای غیر از این برهه زمانی در سوریه وارد عمل می شد، ممکن بود با واکنش نظامی آمریکا مواجه شود، اما مسکو برای اجرای طرحش در سوریه زمان بسیار مناسبی را انتخاب کرد، یعنی برهه ای که غرب و آمریکا در آن در ضعف و انفعال بسر می برند و توان واکنش به اقدامات روسیه را ندارند.
بحران سوریه در این روزها شاهد نقطه انعطاف بسیار مهمی است که نه تنها بر موازنه های حاکم بر این بحران تاثیر خواهد گذاشت، بلکه بازتاب آن در موازنه های منطقه و بین المللی نیز مشاهده خواهد شد.
به گزارش گلستان24، سخن از حضور نظامی روسیه در سوریه است که نه تنها بحران سوریه را وارد مرحله سرنوشت سازی کرده و در عین حال موجب شده، تعریف جدیدی از منافع کشورها، قدرت ها و بازیگران منطقه ای و بین المللی ارائه شود، شرایط را در سوریه پیچیده تر کرده است.
«هادی محمدی»، کارشناس مسائل منطقه و بین الملل در گفتگو با مشرق به تبیین و تشریح ابعاد مختلف راهبرد جدید روسیه در سوریه می پردازد.
- غرب و آمریکا براساس چه راهبردی بحران سوریه را کلید زدند و مهمترین ویژگی این راهبرد را چیست؟
- روح راهبرد غربی – آمریکایی در سوریه را می توان اینگونه توصیف کرد که آمریکایی ها و هم پیمانانشان تلاش داشتند، نوع جدیدی از مداخله را در نظام بین الملل پایه گذاری کنند و نوع جدیدی از براندازی نظام ها را پیاده کنند.
بنابراین در تلاش برای براندازی نظام در سوریه دیگر شاهد دخالت نظامی مستقیم آنها آنگونه که در عراق و افغانستان رخ داد، نبودیم، بلکه آنها مدل جدیدی از براندازی از طریق مداخله را به اجرا گذاشتند که این مداخله غیر مستقیم و به شکل حمایت از گروه های تروریستی خود را نمایان ساخت.
به عبارتی می توان گفت که آمریکایی ها ورژن جدیدی از انقلاب های رنگی را خواستند، در سوریه به نمایش بگذارند، آنها نمی توانستند، از ورژن های قدیم انقلاب رنگی که بر سازمان ها و نهادهای جامعه مدنی و اپوزیسیون ها تکیه می کند، استفاده کنند، چون در سوریه اپوزیسیون قدرتمندی که توان براندازی نظام را داشته باشد، وجود ندارد.
به همین دلیل ورژن جدیدی از گروههای دست نشانده یا پیشرو را توسط هم پیمانانشان در منطقه مانند عربستان سعودی و قطر و ترکیه و با کمک گرفتن از گفتمان موجود در این کشورها مانند اخوان المسلمین ویا گروه تروریستی القاعده به وجود آوردند، تحت عنوان گروه های تروریستی «تکفیری» که پایه های آن قبلا در عراق و افغانستان ریخته شده بود.
به این ترتیب ورژن جدید براندازی نظام ها در منطقه و ابتدا از سوریه را از طریق گروه های تروریستی تکفیری و حمایت نظامی، مالی و لجستیکی از آنها ارائه دادند و وظیفه براندازی در سوریه را برعهده آنها گذاشتند.
این جوهره و پایه و اساس راهبرد غرب و آمریکا در سوریه به شمار می آید و برای پیاده کردن هرچه بهتر این راهبرد از هر کشوری که می توانست نقشی در آن ایفا کند، آمریکایی ها استقبال می کردند.
- آمریکا و غرب در پیاده کردن راهبرد جدید خود بیش از هرچیز روی چه موضوعی تمرکز کردند؟ و آیا به نتایج موفقی دست یافتند؟
- آمریکایی ها در این راه برای اجرای راهبرد خود از قاعده آزمایش و خطا استفاده کردند، به همین دلیل برای برهه ای رهبری گروه های تروریستی را به کشورهایی مانند قطر و ترکیه دادند که پرچمدار جریان اخوانی در منطقه هستند.
این 2 کشور هسته اولیه گروه مسلح «ارتش آزاد» را پایه ریزی کردند و این شروع خوبی برای آنها شمرده می شد، چون توانستند، پتانسیل گستردهای در داخل سوریه و با تکیه بر افراد بومی و جذب نظامیان فراری از ارتش سوریه و معترضین این کشور از شرایط بد موجود در این کشور مانند بیکاری ناراضی بودند، به وجود بیاورند.
اما بعد که آمریکایی ها متوجه شدند، این گروه به تنهایی نمی تواند، جریان براندازی نظام در سوریه را پیش ببرد، دامنه گزینه های خودشان را افزایش دادند و روی به تشکیل گروه های مسلح دیگری آوردند تا پروسه براندازی نظام در سوریه را ادامه دهند.
این موضوع راه را برای ورود گروه های تکفیری به سوریه باز کرد که از گروه های دیگر از جمله ارتش آزاد افراطی تر بودند. در ابتدا از این گروه ها استقبال و حتی به گونه ای ورود آنها به سوریه را تسهیل کردند و آنها را مورد حمایت قرار دادند.
حمایت های غرب و آمریکا از گروه های تکفیری همان طور که گفته شد، در ابتدا در تمام اشکال آن از جمله حمایت لجستیکی صورت می گرفت، به عنوان مثال شهر «آدانا» در ترکیه در برهه از زمان به یکی از مهمترین گذرگاه های انتقال کمک های لجستیکی، نظامی و مالی غرب و آمریکا به گروه های تکفیری سوریه بود.
زمانی هم که آمریکا و غرب از این گروه ها از جمله داعش روی گردان شدند، این گروه با حمله به انبارهای تسلیحات نظامی گروه های دیگر از جمله جیش الاسلام در این شهر و روستاهای اطراف نیازهای خود را تامین کرد.
شهر مرزی آدانا یک نمونه بود، حال تصور کنید که گذرگاه ها و ورودی های متعددی در مناطق مرزی ترکیه و سوریه وجود دارد که روند ورود و رسیدن این کمک ها به دست گروه های مسلح، از جمله داعش را تسهیل می کند.
اما بعد از 5 سال آزمون و خطا، آمریکایی ها به این نتیجه رسیدند که نه قطر توانست اهداف مورد نظر آنها در سوریه را محقق کند و نه عربستان و ترکیه و در واقع این کشورها نه تنها اهداف مورد نظر آمریکا و غرب را در سوریه محقق نکردند، بلکه نگرانی هایی را هم ایجاد می کرد.
- چه چیز موجب شد تا آمریکا و غرب از راهبرد خود در سوریه روی گردان شوند؟ و اینکه بازتاب این روی گردانی برای غرب و آمریکا از یک سو و گروه های تروریستی از سوی دیگر چه بود؟
- یکی از مهمترین نگرانی های آمریکا و غرب در حمایت از گروه های تروریستی از جمله تکفیری در سوریه، حتی در صورت موفقیت این گروه ها به براندازی نظام در این کشور، برهه پس از براندازی و پس از «اسد» بود، اینکه پس از براندازی نظام در سوریه این گروه ها چه نظامی را روی کار خواهند آورد، چون آنچه برای دشمنان سوریه روشن و عیان شد، این بود که این گروه ها نظامی لائیک که مورد خواست آمریکا و غرب باشد، را در سوریه روی کار نخواهند آورد.
این موجب شد تا روند بی قید و شرط کمک به گروه های تروریستی و تکفیری متوقف و روندی تدریجی و محتاطانه به خود بگیرد، اما هیچ گاه سعی نمی کردند، این سرمایه بزرگ یعنی گروه های تروریستی و تکفیری را در سوریه از دست بدهند.
البته در این مدت بحران سوریه باید توجه داشت که بخشی از عناصر این گروه ها که طبق برآوردها حدود 250 هزار تروریست و تکفیری خارجی را شامل می شدند، در جریان درگیری ها و نبردها کشته و زخمی شوند و از گردونه مبارزات خارج شوند.
این موضوع آمریکایی ها را به تغییر تاکتیک واداشت، به عبارتی وقتی واشنگتن مشاهده کرد که نمی تواند، به همه گروه های تروریستی فعال در سوریه تکیه کند، چون بخشی از آنها مورد حمایت عربستان بودند، بخشی ترکیه و بخشی دیگر قطر، تلاش کرد، به صورت گزینشی وارد عمل شود و از میان آنها گروه هایی را انتخاب کند که لائیک تر از بقیه بودند تا در صورت سرنگونی نظام در سوریه زمام امور و کنترل آن را به آنها بسپارد.
بنابراین این پروژه آمریکایی ها در همان گام اول شکست خورد و مورد توجه قرار نگرفت و این پایه یک ارزیابی جدید را برای غرب و آمریکا در طرح براندازی نظام در سوریه ایجاد کرد.
- در کنار این گزینه غرب و آمریکا گزینه های دیگر را نیز بررسی می کردند، غرب و آمریکا بر این باور بودند که اگر افسار براندازی نظام در سوریه را به دست گروه های تکفیری افراط گرا دهیم، پس از سرنگونی نظام در سوریه توان مقابله و جنگ با آنها را نخواهیم داشت تا آنها را از صحنه خارج کنیم.
به همین دلیل غرب و آمریکا به این نتیجه رسیدند که جریان نظامی خودی مانند ائتلاف نظامی که عربستان علیه یمن از میان کشورهای هم پیمان اما با قدرتی بیشتر و این بار علیه سوریه شکل دهند و با دست زدن به حملاتی علیه گروه های افراطی آنها را به حاشیه برانند تا در صورت سرنگونی نظام در سوریه با گروه های به حاشیه رانده شده ای رو به رو باشیم که تعامل و برخورد با آنها برای غرب و آمریکا دشوار نباشد.
این سناریویی محرمانه بود که در ابتدا بین غرب و آمریکا مطرح شد، اما به تدریج به کشورهای هم پیمان اعلام شد تا نیروهای نظامی خود را در قالب ائتلافی جدید به رهبری آمریکا برای مبارزه با گروه های تکفیری گسیل کنند و حملات ائتلاف علیه گروه های تکفیری گسترش پیدا کند و کشورهایی مانند انگلیس و فرانسه فعال تر وارد عرصه بحران سوریه شوند و به این بحران سریع تر پایان دهند.این توضیحات به این جهت اهمیت داشت تا دریابیم راهبردهای آمریکا و غرب در سوریه چه مراحلی را پشت سر گذاشت.
- پیش زمینه رویارویی آمریکا و غرب از یک سو با روسیه از سوی دیگر در بحران سوریه را باید کجا جست و جو کرد؟
- در حوزه ژئوپلتیک مرتبط با سوریه شاهد چالش مهمی هستیم که در رویارویی روسیه با آمریکا و غرب در بحران سوریه نمود پیدا می کند، البته این تقابل دیدگاه ها تنها سوریه را شامل نمی شود، بلکه در کشوری مانند اوکراین نیز شاهد چنین چالشی هستیم.
در خصوص پرونده اوکراین آمریکا و غرب نظام مورد حمایت روسیه را ساقط و به جای آن نظام مورد حمایت خویش را روی کار آورد تا روسیه در این کشور تنها به جزیره کریمه و استان های مرزی اکراین که با روسیه هم مرز است، اکتفا کند.
توافق هسته ای آمریکا و ایران تمام شک و تردیدهای روسیه را در این زمینه از بین برد که آمریکایی ها تمام تلاش خود را برای مقابله با روسیه بکار می برند و سپر موشکی که آمریکایی در اوکراین نصب کردند، تنها برای مقابله با روس ها بوده است.
در عین حال روسیه دریافت که دشمنی و تقابل آمریکا تنها به سیاست تحریم و پرونده اوکراین محدود نمی شود، بلکه تحولات مهمی در این عرصه درحال وقوع است که یکی از این تحولات مهم تلاش آمریکا برای پس زدن روسیه در حوزه های سنتی نفوذ روس هاست که لیبی، عراق و سوریه مهمترین این عرصه ها بودند و مسکو به این باور رسید که غرب و آمریکا تلاش دارند، حوزه های نفوذ روسیه در عرصه بین الملل را به صفر برسانند.
- رئیس جمهوری روسیه چه نقشی در شکل گیری راهبرد جدید منطقه ای و بین المللی این کشور دارد؟
- سومین نکته برای درک راهبرد جدید روسیه درک اندیشه های راهبردی رئیس جمهوری این کشور است که بر اندیشه های ناسیونالیسم روسی متمرکز است.
براساس این اندیشه هر روس تباری که معتقد به قدرت و اقتدار روسیه در عرصه جهانی نباشد، روس نیست. ولادیمیر پوتین طی دو دهه حضور در عرصه قدرت روسیه و در مناصب مختلف نشان داده که مصمم است، قدرت و اقتدار روسیه در عرصه بین المللی را به این کشور باز گرداند و این اندیشه کاملا در سیاست گذاری های پوتین چه در عرصه داخلی و چه در عرصه خارجی قابل ملاحظه است.
از آنچه گذشت به راحتی می توان برداشت که روسیه به دنبال فرصتی بود که بتواند، قدرت خود را به غرب نشان دهند. موضوع حساسی که باید به آن توجه کنیم، انتخاب زمان مناسب است، اینکه چه زمان روسیه قدرت خود را به رخ حریف غربی و آمریکایی بکشد که کمترین هزینه را هم برای روس ها دربر داشته باشد و در عین حال در برهه ای انجام شود که آمریکا در قبال روسیه دست بسته باشد و در برابر اقدامات روس ها نتواند، واکنشی نشان دهد.
بالطبع اگر روسیه در برهه ای غیر از این برهه زمانی در سوریه وارد عمل می شد، ممکن بود با واکنش نظامی آمریکا مواجه شود، اما مسکو برای اجرای طرحش در سوریه زمان بسیار مناسبی را انتخاب کرد، یعنی برهه ای که غرب و آمریکا در آن در ضعف و انفعال بسر می برند و توان واکنش به اقدامات روسیه را ندارند.
- برای شناخت هرچه بهتر و دقیق تر شرایط صرف نظر از سه نکته ای که در سطور بالا به آنها اشاره شد، یعنی به جز سوریه، اوکراین و اندیشه پوتین، نکته چهارمی وجود دارد که باید به آن توجه کرد که «وضعیت غرب و هم پیمانانش» را دربرمی گیرد.
غرب و هم پیمانانش به عنوان بازیگران منطقه ای و بین المللی در شرایط فوق العاده بسر می برند و تقریبا همه هم پیمانان منطقه ای آمریکا و غرب در شرایط ضعف، انفعال، رکود و فرتوتی و ناتوانی هستند.
ترکیه در تمام بخش های سیاسی چه داخلی و چه خارجی به شدت آسیب دیده و در شرایط بدی قرار دارد، به همین دلیل امکان اقدام پر هزینه برای این کشور وجود ندارد، بلکه با توجه به شرایطی که در آن گرفتار آمده، باید خود را مدیریت کند.
عربستان سعودی که روی توان مالی و گفتمان فرهنگیش در منطقه مانور می داده، در وضعیت بدی قرار دارد. سیاستهای عربستان هم اکنون در غرب آسیا در کشورهایی مانند سوریه و عراق و لبنان به بن بست رسیده و در چنین شرایطی خود را درگیر پرونده یمن نیز کرده تا هم توان مالی این کشور آسیب ببیند، چراکه سیاست ارزان فروختن نفت که زمانی از سوی این کشور علیه ایران و با هدف از پای درآوردن اقتصاد ایران به اجرا گذاشته شد، هم اکنون دامنگیر این کشور شده و حکومت این کشور را با کسری بودجه بی سابقه مواجه کرده است.
گفتمان فرهنگی وهابیت هم نه تنها نتوانسته است، کارکرد موفقی ارائه دهد، بلکه مقبولیت خود را در عرصه جهانی از دست داده است و هیچ نکته مثبتی از خود جهت دفاع در عرصه بین المللی و منطقه ای برجای نگذاشته است.
هم اکنون در عرصه بین الملل، جامعه جهانی عربستان را معادل القاعده، افراطی گری و ناامنی و غیره می دانند، بنابراین عربستان هم اکنون در شرایطی قرار ندارد که امکان دست زدن به اقدامی بزرگ ویا مهم را داشته باشد.
در واقع پس از مرگ ملک عبد الله خانه تکانی در هرم قدرت عربستان به وجود آمده که طی آن افراد با تجربه، زیرک و سیاستمدار زمام امور را در این کشور در دست نگرفتند، حوادثی هم مثل حوادث سقوط جرثقیل در مکه و فاجعه کشتار حجاج در منا توانایی و وجهه رهبران و مسئولان جوان عربستانی را زیر سوال برده و موجب شده تا حتی دوستان و هم پیمانان سنتی عربستان از این کشور انتقاد کنند. این شرایط جدیدی برای عربستان به شمار می آید که به آن خو نگرفته، چون این کشور همیشه عادت داشته تا مورد تعریف و تمجید قرار گیرد.
هم اکنون عربستان به کشوری هزینه بر برای غرب و آمریکا تبدیل شده، یعنی دفاع از این کشور برای کشورهای غربی و آمریکا هزینه بسیاری دارد و اگر مشاهده می شود، آمریکا همچنان از این کشور دفاع کند، چون راه دیگری ندارد و این دفاع بسیار پر هزینه است.
به همین دلیل غرب و آمریکا ناچار شدند، به گزینه های دیگری نیز توجه کنند، چون به آینده حاکمیت خاندان سعودی در عربستان چندان امیدوار نیستند.
مصر به عنوان هم پیمان دیگر آمریکا در منطقه نیز در شرایط بسیار سختی به ویژه در عرصه داخلی بسر می برد و با مشکلات امنیتی، سیاسی و اقتصادی بسیاری مواجه است، به گونه ای که در مواردی حکومت این کشور تنها به لطف کمک هم پیمانانش توانسته است، به بقای خود ادامه دهد.
درباره خود آمریکا نیز باید تاکید کرد که این کشور هم اکنون دکترین منطقه ایش را بر دخالت نظامی مستقیم استوار نکرده است، چون این کشور با بحران های متعددی در عرصه مالی و اقتصادی، ضرورت بازنگری در ساختار نیروی نظامی و نبود بودجه که دولت های فدرال آمریکا را تا آستانه تعطیلی پیش برده، مواجه است.
در چنین شرایطی آمریکا به هیچ وجه به گزینه نظامی در قبال روسیه فکر نمی کند، چون به خوبی می داند، این گزینه برای واشنگتن بسیار هزینه بر است و درحال حاضر امکان روی آوردن به آن نیست.
این موضوعی نیست که از دید مسکو پنهان مانده باشد، به همین دلیل آن را فرصت بسیار مناسبی می داند تا قدرت و اقتدار گذشته اش را در عرصه بین المللی باز گرداند و بالطبع این بار اجازه نخواهد داد، مانند عراق و لیبی، از سوریه بیرون رانده شود.
به همین دلیل مسکو که می داند، هم اکنون غرب و آمریکا امکان واکنش جدی و اثرگذار ندارند، تلاش می کند، از فرصت پیش آمده نهایت استفاده را ببرد و با قدرت هرچه تمام تر وارد سوریه می شود.
- نکته ای که برای فهم راهبرد کنونی روسیه در سوریه ضروری به نظر می رسد، زمان ورود روسیه به بحران سوریه است. ورود روسیه به سوریه ورودی قدرتمند بوده و این موجب می شود تا غرب و آمریکا بیش از پیش در موضع ضعف و انفعال قرار گیرند. به همین دلیل روسیه خواستار تغییر صورت مسئله بحران سوریه شده و آن را دوباره براساس برداشتی که از آن دارد، بازنویسی می کند.
در این راستا روسیه ادعای غرب مبنی بر دموکراتیک نبودن نظام در سوریه را رد می کند و دلیل این گفته، انتخاب این دولت با رای مردم و انتخاب رسمی آنهاست. بنابراین براندازی این نظام غیر قانونی است و به تبع آن حضور آمریکا و غرب و دست نشاندگان آنها در سوریه به این جهت که با اجازه و خواست دولت و مردم این کشور نبوده، نامشروع است، برخلاف روسیه که حضورش در سوریه را به خواست و اجازه دولت منتخب مردم این کشور عنوان می کند.
سوم آنکه روسیه تاکید می کند که راه حل بحران در سوریه از سرکوب گروه های تروریستی آغاز می شود که اصل اساسی راهبرد روسیه در سوریه را تشکیل می دهد.
در این راهبرد که در برابر راهبرد غرب در سوریه اتخاذ شده، نه داعش بلکه باید همه گروه های تروریستی سرکوب شوند و هم اکنون این یکی از موضوعات چانه زنی روسیه و غرب است، چون غرب تنها خواهان سرکوب و از صحنه خارج کردن داعش است و خواستار در امان بودن گروه هایی مانند جبهه النصره، جیش الاسلام ویا احرار شام از حملات روسیه است، چون این گروه ها رسما مزدور و پیاده کننده سیاست های آمریکا در سوریه هستند.
این موضوع می تواند، به راحتی سیاست آمریکایی ها و غرب را در منطقه به طور کلی و سوریه به طور خاص به چالش بکشد، اینکه دو سال مبارزه با تروریسم داعش آمریکا و غرب چه رهاوردها و نتایجی داشته است.
- آیا روسیه این راهبرد را تنها در سوریه پیاده می کند، یا برای دیگر کشورهای بحران زده منطقه نیز تجویز خواهد کرد؟
- گستره این راهبرد روسیه فراتر از سوریه است، دلیل این مدعا را می توان در پیشنهاد روس ها به عراق جهت مبارزه با تروریسم در این کشور و کمک به دولت مرکزی در این راه است.
همچنین به دولت لبنان پیشنهاد می دهد که امنیت فضای امنیتی این کشور را تامین کنند. مگر نه این است که فضای امنیتی لبنان همواره توسط اسرائیل تهدید می شود و این پیشنهاد به این معناست که روسیه حتی حاضر است، در برابر اسرائیل نیز عرض اندام کند.
چون روس ها بر این باورند، هم اکنون زمان مستحکم کردن جای پای خویش در عرصه بین المللی است و حاضر نیست، به هیچ قیمت این فرصت را از دست بدهد، حتی اگر به ایستادن در برابر اسرائیل در این برهه زمانی منتهی شود، به این طریق روسیه تلاش دارد، حوزه قدرت خود را تعریف و رقبا را از آن بیرون کند.
در واقع روس ها می دانند، حتی اسرائیل نیز توان ایستادگی در برابر آنها و مقابله با آنها را ندارد و این نشان دهنده شم بسیار عالی روس ها در سنجیدن و انتخاب زمان مناسب برای پیاده کردن راهبردشان است.
- موضع مشابه روسیه را به شکلی کم رنگ تر هم اکنون در مورد چین هم می توان ملاحظه کرد و براین اساس خواستار خروج آمریکا از کشور سوریه و عدم دخالت در امور داخلیش می شود و حضور آمریکایی ها در سوریه را منوط به گرفتن اجازه و کسب موافقت مردم و دولت سوریه می کند، این همسویی راهبردی ولوله ای در عرصه بین المللی ایجاد می کند که می تواند، معادلات و موازنه های حاکم بر منطقه را تغییر دهد، چون شاهد آن هستیم که کفه حمایت از سوریه در قبال محکوم کردن گروه های تروریستی و سیاست غرب و آمریکا در این کشور، درحال سنگین تر شدن است.
- آیا ایران به عنوان قدرتمندترین بازیگر منطقه نقشی در شکل گیری این راهبرد روسی داشته است؟
- در این بین گفته می شود که ایران نقش بسزایی در شکل گیری این راهبرد روسیه داشته، در واقع ایران نقش انگیزه بخشی به روسیه را ایفا کرده تا حضور فعال تری در بحران سوریه داشته باشد و عرصه این کشور را برای تاخت و تاز آمریکا و غرب خالی نکند.
بنابراین جغرافیای این راهبرد از ایران شروع می شود، از عراق گذر می کند و پس از پشت سر گذاشتن سوریه، وارد لبنان می شود، این بدین معناست که سد محکمی در برابر ضلع جنوبی ناتو درحال شکل گیری است.
در واقع ماهیت راهبرد روسیه از حیث محتوا، جغرافیا و استحکام از ضریب بسیار بالایی برخوردار است و نمود این استحکام را آشکارا می توان در مواضع قاطع و جدی مسئولان و مقامات روسی در قبال تحولات سوریه و منطقه مشاهده کرد.
- این موضوعی است که می تواند، مورد توجه جمهوری اسلامی نیز قرار گیرد و از این برهه زمانی و شرایط خاص حاکم بر آن نهایت استفاده جهت تثبیت قدرت و موجودیتش در منطقه را ببرد و مواضع جدی تر و قاطعانه تری اتخاذ کند.
در واقع هم اکنون زمان تثبیت ذخایری است که جمهوری اسلامی در عرصه منطقه ای برای خود اندوخته است و این تثبیت ذخایر از طریق تغییر دادن گفتمان دیپلماسی امکان پذیر می گردد.
ایران باید از ورود روسیه به ائتلاف منطقه ای که ستون فقرات و پایه و اساسش را جمهوری اسلامی تشکیل می دهد، استفاده کند و به عنوان مهمترین و اولین قدرت منطقه ای علاوه بر تثبیت جایگاه، نفوذ و قدرت خود را افزایش دهد، چون ایران نسبت به رقبای منطقه ایش در بهترین شرایط بسر می برد.
بنابراین ایران هم اکنون می تواند، نه تنها به روسیه بلکه به تمام کشورهای قدرتمند عرصه بین الملل از جمله آمریکا گوشزد کند که هیچ ائتلاف منطقه ای بدون حضور و مشارکت ایران ارزش و ثبات نخواهد داشت.
این شرایطی است که به ایران اجازه می دهد که به راحتی از قدرت های بین المللی از جمله آمریکا که در شرایط انفعال قرار دارند، امتیاز گیری کند، در واقع ایران به این طریق می تواند، قدرت خود را به نیاز دیگران تبدیل و براساس آن اقدام به امتیاز گیری از قدرت های بین المللی کند.
- اینکه گفته شده، راهبرد روسیه در سوریه راهبردی تدریجی بوده، به چه معناست؟
- باید به این نکته توجه داشت که روسیه یکباره اقدام به پیاده کردن راهبرد مورد نظرش در سوریه نمی کند، بلکه پیش زمینه هایی برای آن قائل می شود، به عنوان مسائل میزبان برگزاری نشست های معارضان خارجی با دولت سوریه می شود.
برگزاری این نشست ها پیش زمینه پیاده کردن این راهبرد و یکی از ابزارهای مستحکم کردن جای پای روس ها در منطقه است.
دومین موضوعی که باید مورد توجه قرار گیرد، این است که روس ها هماهنگی های خوبی را با ایران انجام دادند.
سوم اینکه طرح خود در سوریه را دقیق تعریف کرده و برای هر چالش و مانعی راهکاری در نظر گرفته است، یعنی برداشت دقیقی از بحران داشته و راه حل های دقیق تری هم برای آن ارائه داده است.
در این راستا دور از انتظار نیست که روسیه با کمک چین شورای امنیت را وادار کند، قطعنامه ای در ممنوعیت مداخله نظامی خارجی در سوریه صادر کند. پیش زمینه چنین قطعنامه ای را می توان در هشدارهای غیر رسمی روسیه به آمریکا مبنی بر خارج کردن هواپیماهایش از سوریه ملاحظه کرد.
به عبارتی راهبرد کنونی روسیه در سوریه به این جهت مقابله با راهبرد غرب و آمریکا در منطقه توصیف می شود، چون در صورت موفقیت غرب و آمریکا در براندازی نظام در سوریه براساس راهبرد جدید این کشورها یعنی به خدمت گرفتن گروه های تروریستی دور از انتظار نیست که پس از سوریه نوبت به خود روسیه و حتی چین برسد.
به همین دلیل اعتقاد بسیاری وجود دارد که گفتمان دیپلماسی چین و روسیه به سمت نزدیک شدن بیش از پیش به یکدیگر حرکت خواهد کرد و اولین نتیجه نزدیکی مسکو – پکن ممنوع کردن مداخله نظامی خارجی در سوریه خواهد بود، چون نگران موجودیت و امنیت ملی کشورهای خود هستند.
از دیگر نکاتی که در راهبرد روسیه باید مورد توجه قرار گیرد، پیاده کردن تدریجی این راهبرد است، به عنوان مثال روسیه یکباره از حضور نظامی مستقیم خود در سوریه سخن نگفت، بلکه در گام اول از اعزام هشت فروند جنگنده خود به سوریه خبر داد، پس از آن تعداد این جنگنده ها را افزایش داد و در مرحله بعد از حضور نظامی خود در سوریه خبر داد.
همچنین در خصوص عملیات نظامیش در سوریه در وهله اول اعلام نکرد که تمام گروه های تروریستی هدف حملات این کشور قرار دارند، بلکه در ابتدا حملات خود را به داعش محدود کرد و پس از ورود کامل به عرصه این حملات را شامل تمام گروه های تروریستی فعال در سوریه اعلام کرد که نمونه آن در حمله جنگنده های روسی به مواضع گروه های تروریستی در منطقه راهبردی «سهل (دشت) الغاب» در ریف حماه و ریف ادلب قابل ملاحظه است.
- آمریکا و غرب در حالتی از سر درگمی در برابر راهبرد جدید روسیه قرار دارند و هر روز انتظار آن را دارند که بعد جدید و دیگری از این راهبرد آشکار شود، اما اسرائیل تلاش کرده است، دقیق تر و ریزبین تر از غربی ها این راهبرد شناسی را انجام دهند.
اسرائیل بر این باور است، اگر روس ها توان و قدرت هوایی خود در مبارزه با گروه های تروریستی در سوریه را قطعا افزایش و گسترش خواهند داد و به تبع آن سلاح های مدرن و تسلیحات پیشرفته خود را در اختیار ارتش سوریه قرار خواهند داد و این به معنای قدرتمندتر شدن ارتش سوریه و شکست حتمی گروه های مسلح و فرار آنها به ترکیه است.
به همین دلیل اسرائیل به خوبی می داند، اگر قدرت هوایی روسیه در کنار توانمندی های ارتش سوریه قرار گیرد و حضور زمینی ایران را هم در کنار خود داشته باشد، شکست گروه های تروریستی و به خطر افتادن اسرائیل حتمی است.
بنابراین از هم اکنون فرافکنی های خود را آغاز کرده و از حضور نظامی ایران در سوریه سخن می گویند، حتی اشاعه داده اند که قرار است، عملیات نظامی بزرگی در شمال سوریه با مشارکت حزب الله انجام شود.
- در قبال این راهبرد روسیه و قرار گرفتن این کشور در کنار سوریه و ایران و لبنان و عراق به نظر شما غرب و آمریکا چه واکنشی نشان خواهند داد؟
- از آنجا که ابعاد راهبردی روسیه در منطقه بسیار گسترده است، در این تردید نیست که غرب و آمریکا محاسبات خود را به دقت مورد بازنگری و تدقیق قرار خواهند داد و در اولین گام با راه اندازی جنگی رسانه ای و روانی تلاش می کنند، مشروعیت حملات روسیه را زیر سوال ببرند و این حملات را اینگونه جلوه دهند که کشته شدن غیر نظامیان و شهروندان بی دفاع را موجب شده است.
صرف نظر از متوسل شدن به این ترفند، غرب و هم پیمانان منطقه ایشان به مخالفت و اعتراض دیپلماتیک روی خواهند آورد و تلاش می کنند، از طریق دیپلماسی رسمی روسیه را تحت فشار قرار دهند.
اما اقدامات غرب و آمریکا به اینجا ختم نمی شود، هم اکنون در محافل امنیتی و نظامی و سیاسی غربی زمزمه اعطای موشک های ضد هوایی پیشرفته از سوی این کشورها به گروه های تروریستی به گوش می رسد تا این گروه ها بتوانند، در عرصه میدانی سوریه اقدام به موازنه سازی کنند.
اگرچه به نظر نمی رسد، چنین کمک هایی بتواند، تغییری موازنه روسیه در سوریه ایجاد کند، منتهی یک ویژگی که هم در راهبرد غرب و هم راهبرد آمریکا در سوریه به چشم می خورد، «سرعت عمل و غافلگیری» است.
ممنون از وقتی که دراختیار ما قرار دادید
ارسال نظر