پرده ای دیگر از ماجراهای ادامه دار خاندان هاشمی
هرگز در مسیر خودروهای خاندان هاشمی قرار نگیرید/هفت تیر کشی بخاطره یک تصادف ساده
ماجرای تصادف احسان لاجوردی و هفت تیرکشی محافظ خانم عفت هاشمی بر او، پرده ای دیگر از ماجراهای ادامه دار خاندان هاشمی را کنار زد.
به گزارش گلستان24، اگر صاحب خودرو هستید و محل تردد شما تهران و منطقه جماران، نیاوران و سه راه یاسر است، بسیار مراقب باشید، خطر عبور اتومبیل های لوکسی وجود دارد که برخورد آنها با شما یا شما با آنها، علاوه بر خسارت مالی، خسارت جانی را نیز به دنبال دارد. نمونه متاخر آن نیز روز دوشنبه ساعت 15 و 30 دقیقه در سه راه یاسر، یک بی ام و سوار با خودروی فرزند شهید اسدالله لاجوردی تصادف می کند اما زمانی که راننده خودروی لوکس، منتسب به یک آقازاده باشد، خواهی و نخواهی، مقصر کسی است که در مسیر او قرار گرفته است.
براساس گزارش ها و اخبار، راننده خودرو بی ام و، "مریم سالاری"، عروس هاشمی رفسنجانی و همسر یاسر هاشمی بود. کسی که پس از تصادف با لاجوردی، در طی یک تماسی، محافظان بیت هاشمی را فرامی خواند و در عرض چند دقیقه، پژوی در صحنه تصادف حاضر می شود. از درون پژو که به گفته لاجوردی، عفت مرعشی در آن حضور داشت، محافظ او بیرون می آید و کلت خود را به فرزند شهید لاجوردی نشان می دهد تا ماجرا را خاتمه دهد.
اما ماجرا به همین جا ختم نشد. پس از توهین های زننده عروس هاشمی، احسان لاجوردی سعی در پیگیری تصادف به کمک پلیس راهنمایی را دارد که با چک و لگد محافظ عفت مرعشی، روبه رو می شود. لاجوردی تصویری از خود با یقه پاره منتشر کرده که نشانی از آن ضرب و شتم را دارد. ولی به نظر می رسد، دردناکترین صحنه از این حادثه زمانی بود که مریم سالاری خطاب به خانواده لاجوردی می گوید: "شما چقدر وحشی هستین." جمله ای که خوی از بالا دیدن مردم را به نمایش می گذارد. همان چیزی که اکثرا بر خود هاشمی رفسنجانی خرده می گیرند که خط و مشی اشرافی گری و تافته جدا بافته از مردم را حفظ کرده است.
هفت تیرکشی در روز روشن و نه توسط پلیس یا یک نظامی بلکه توسط محافظی که وظیفه محافظت از همسر هاشمی رفسنجانی را داشته و نه شاخ و شانه کشیدن برای کسی که در حادثه تصادف با مریم سالاری، خسارت دیده است. چنین احساس فراقانونی عمل کردن از کجا آمده است؟ آیا خون برخی از افراد به واسطه موقعیت و پست و مقام، رنگین تر از دیگر مردم است؟ در جامعه ایران شاید در خیابان یا اماکن دیگر، عده ای به دنبال به رخ کشیدن ثروت و مقام خود باشند و این رفتار باعث آزار و حتی سرخوردگی شود، ولی زمانیکه این ماجراها به کسانی ارتباط پیدا کند که در کشور دارای موقعیتی هستند یا بودند، ابعاد گسترده تری پیدا می کند.
متاسفانه پدیده آقازادگی در ایران، خارج از قواعد بزرگ زادگی قرار گرفته و فرزندان یا وابستگان برخی از مسئولان، این نسبت را حاله امنیتی پیرامون خود می دانند که می توانند بااستفاده از آن دست به هر کاری که فکر می کنند بزنند و در هراس از عواقب قانونی آن نیز نباشند. برخورد جامعه با این پدیده بسیار جالب است. در حادثه تصادف دختر پورشه سوار و نوه آیت الله ربانی، واکنش ها از اعلام همدردی تا ناسزا و خوشحالی از آن را پوشش می داد. حتی در این حادثه پای جامعه شناسان و روانشناسان به میان آمد که اینگونه برخورد با چنین وقایعی در کجای علم آنها قرار دارد. آن حادثه با تمام ابعادش به فراموشی سپرده شد و سوالاتی که بی جواب باقی ماندند. عده ای این سوی ماجرا را مقصر می دانستند و برخی مخاطبان و کسانی که به توهین و بداخلاقی دست زده اند. واکنش های تا حدی به این دست از حوادث به حدی زیاد بود که رهبر معظم انقلاب در دیدار با فرماندهان نیروی انتظامی، جولان دادن برخی جوانهای سرمستِ غرورِ ثروت با خودروهای گرانقیمت را یکی از مظاهر ایجاد ناامنی روانی در جامعه دانستند که نیروی انتظامی می بایست با آن برخورد کند.
اینکه چرا برخی با رسیدن به ثروت و مکنت عرصه را برای خودنمایی و نشان دادن ثروت غنیمت می شمرند، نشان از بی ظرفیتی این عده دارد که تنها ثروت را عاملی برای ارتقاء در طبقات اجتماعی و ابراز وجود می دانند. حال زمانیکه این بی ظرفیتی از ثروت همراه شود با آقازادگی یا انتساب به آقازدها، اوج غرور بروز می یابد. در کنار احساس قدرت از ثروت، احساس امنیت کاذب از آقازادگی نیز در کنار آن قرار می گیرد و نتیجه آن می شود که در حادثه تصادف سه راه یاسر مشاهده شد. مریم سالاری سوار بر خودروی لوکس خود پشت چراغ قرمزی که مردم عادی نیز به انتظار سبز شدن آن بودند، طاقت از دست داده و قصد داشت تا خود را به سر صف ماشین ها برساند که ناگهان و از قضا خودرو فرزند شهید لاجوردی سد راه او می شود و تصادف اتفاق می افتد. غرور او از ثروت ملت را وحشی می خواند اما احساس امنیت او به هفت تیرکشی محافظ خاندان هاشمی منتهی می شود.
ماجراهای آقازاده های هاشمی سر دراز دارد و می توان از آنها به عنوان پرحاشیه ترین آقازاده های ایران نام برد که پدر چتر امنی بر سر آنها کشیده یا آنها این احساس را دارند و به خاطر این چتر امنیتی، قادر به عبور از تمامی قوانین و موانع برای رسیدن به هدف هستند. مهدی هاشمی که اینک در اوین به سر می برد، نتیجه همان احساسی است که تا توانست از حاشیه امن ایجاد شده سواستفاده کرد بدون اینکه اندک ترسی از عواقب اقدامات غیرقانونی و حتی ضد امنیتی خود داشته باشد. هنگامی که از لندن به تهران بازگشت بنابر اعتراف خود و وکلایش انتظار محکوم شدن و به زندان افتادن را به مخیله خود راه نمی دادند ولی قوه قضاییه نشان داد در تخلفات مهدی هاشمی، سر کوتاه آمدن را ندارد و زیر بار توصیه و فشار نرفت.
اما تصادف مریم سالاری و برخورد با احسان لاجوردی، در مقابل چشمان کسی اتفاق افتاد که حکم مهدی هاشمی را "پدرسوخته بازی" نامیده بود. خانم عفت مرعشی، همسر هاشمی رفسنجانی، نظاره گر برخورد محافظش با یک شهروند بیگناه بود اما از این برخورد خمی به ابرو نیاورد و شاید قدرت خانواده ای را نشان داد که نزدیک شدن به آن ممکن است عواقب سنگینی داشته باشد و حتی به قیمت جان تمام شود. این صحنه ها، یادآور فیلم های گنگستری و مافیایی است که برای ایجاد توهم قدرت رئیس مافیا در شهر، عوامل آن دست به قتل، اخاذی و سرکوب می زنند تا یک ابهت کاذب از رئیس شکل گیرد که حتی قانون و پلیس نیز یارای مقابله با آن را ندارد.
خانم عفت مرعشی که نامه تظلم خواهی به سخنگوی قوه قضاییه به خاطر حکم مهدی هاشمی نوشته بود، چگونه توانست نظاره گر چنین ظلمی در قبال یک شهروند توسط محافظش باشد؟ این نوع برخورد قهرآمیز با شهروندان ایرانی در کجای قاموس خاندان هاشمی جای دارد؟ خانم مرعشی در نامه به حجت الاسلام اژه ای آورده بود: "جناب محسنی اژهای گویا عذاب وجدان به خاطر ستمی که بر مهدی رفته شما را راحت نمیگذارد که با جواب سوالهای معلومالحال خودتان را تسکین میفرمایید. گوشهای سؤالات فراوان از جریان به اصطلاح دادگاه مهدی را برایتان میفرستم اگر جواب دادید، سؤالات مهمتر را میفرستم شاید شفای دردتان باشد."
حال سوال اینجاست آیا اگر ظلمی از سوی فرزندان یا عروسان خانواده هاشمی بر شهروندی رفت، عذب وجدان سراغ خانم مرعشی نمی آید؟ یا اینکه مردم و شهروندان عادی را جزء کسانی نمی دانند که بخواهند راجع به آنها حتی فکر کنند چه برسد عذاب وجدانی بکشند.
در پایان باید یادآور شد احساس امنیت، اعتماد به نفس کاذب و احساس داشتن حامی قوی، دست مجرم را در ارتکاب خطا و جرم بازتر می کند و او را جری تر می سازد و در صورت ایجاد مانع بر سر راه وی، ممکن است اقدامات خطرناک تری را که هزینه های بسیاری برای جامعه داشته باشد مرتکب شود. همانگونه که مهدی هاشمی این اشتباهات را تکرار کرد، در رویداد کوچکتر، عروس خانواده هاشمی نیز آن را مرتکب شد، هرچند از صحنه جرم به کمک اسلحه محافظ خانم مرعشی، گریخت.
از اقای لاجوردی معذرت می خواهم ایشان باید جرات به خرج می داد تا اخر می ایستاد یا کشته میشد که اجر شهید داشت زیرا در مقابل یک منکر ایستاده بود یا پلیس تکلیف کابوی بازی محافظان را روشن می کرد خیلی وقت است دست خاندان هاشمی برای مردم رو شده است.