شیعه انگلیسی شاه کلید«پروژه چرچیل»(آخر)
ائتلاف برای تحریف رمزآلود انقلاب اسلامی و امام خمینی
دغدغه اصلی رهبران این جریان این است که چه تفسیری از انقلاب اسلامی،نظام جمهوری اسلامی،آرا و اندیشه های امام خمینی(ره) ارائه کنند تا در وضعیت کنونی آنان و در نتیجه منزلت اجتماعى- سیاسی آنان خللی وارد نشود و آنان را از «مدار قدرت»خارج نکند.
حسن بیارجمندی، دانشجو دکتری دانشگاه روابط بین الملل مسکو و کارشناس مسائل بین الملل، در مصاحبه اختصاصی با گلستان24، طی چند یادداشت، موضوع شیعه انگلیسی را بررسی می کند که قسمت نهم (آخر) آن را در زیر می خوانید:
فضای جامعه سیاسی کنونی ما حکایت از وجودائتلاف بزرگی از رهبران و سران نهضت پروتستانتیسمِ شیعیان انگلیسی و چهره ها و وابستگانی است که از نهضت امام خمینی عبور کرده اند.لیبرالیسم و دموکراسی را می توان وجه مشترک این جریانات و گروهای سیاسی دانست. هر چند در میان نظریه پردازان حلقه کیان و وابستگان آن بعنوان اتاق فکر این نهضت در نوع لیبرالیسم و دموکراسی اختلاف نظر های جدی وجود دارد؛
عده ای بطور سنتی خود را بلحاظ فلسفی و نظری معتقد به اصول و ارزش های لیبرال می دانند و عده ای دیگر که شاکله اصلی رهبری و حزبی عبور کننده گان از نهضت امام خمینی را تشکیل می دهند؛ با توجه به پیشینه حضور آنان در دولت ها و هدفگذاری های سیاسی ، خود را معتقد به لیبرال سیاسی می دانند:«لیبرالیسم سیاسی با لیبرالیسم فلسفی و نظری متفاوت است و میتوان لیبرال سیاسی بود و به لیبرالیسم فلسفی توجهی نکرد. بدان معنی که لیبرالیسم سیاسی هیچ تناقضی با مسلمان بودن ندارد.» باوری که یکی از چهره های رسانه ای معروف و سردبیر چند رسانه مرتبط با این طیف بر آن تاکید دارد که مدل مطلوب حزب متبوعش لیبرالیسم سیاسی است.
پیش از آن نیز یکی از اعضای برجسته این گروه با رد وجود نظامات سیاسی،فرهنگی و اقتصادی در اسلام! پرده از اعتقاد به لیبرال دموکراسی بصورت توامان گشوده بود:« ما دموکرات هستیم و حکومت اکثریت و اقلیت و حکومت مردم بر مردم را قبول داریم، هرچند که دموکراسی یا حکومت دموکرات بهترین نوع حکومت نیست، اما حکومتی است که تاکنون بشر توانسته به آن دست یابد...ما به افراد و انسانها اصالت میدهیم و مشی ما لیبرالیستی است نه سوسیالیستی.».اما در میان اعضای اصلی حلقه انگلیسی کیان و شاگردان بشریه-که نقش تئوریسین اصلی یک جریان را بازی می کند- در عین التزام به لیبرالیسم دغدغه اصلی خود را بیش و پیش از دموکراسی،عدالت!می دانند:« البته لیبرالیسم حتماً برای من جدی است اما یک چیزی این وسط هست و مشکل ماست. برای ما عدالت بسیار مهم است. جمع عدالت و لیبرالیسم خیلی سخت است. در غرب هم این مشکل بوده است» و آنگاه از تز و پروژه خود اینگونه سخن به میان می آورد:«تز من، سوسیالدموکراسی است...در ایران هم باید این کار شروع شود. پروژههای جدی ما همین است»
یکی دیگر از نزدیکان حزبی این تئوریسین در مصاحبه ای با ویژهنامه نوروزی یک روزنامه می گوید: «من یک سوسیالدموکرات هستم.» این جریانات از یک سو، عمده اطراف نهضت اسلام پروتستانتیسمِ را تشکیل می دهد؛ اما وضعیت متحدین استراتژیک و صاحب نفوذ این جریان-که حکم حیات و عامل اصلی بقای کنونی آنان را دارد-کمی پیچیده تر است؛ اولا بلحاظ فلسفی و نظری آرای سیاسی-اجتماعی رهبران این جریان اخیر آلوده به مبانی لیبرالیسم است و التقاط بارزترین مشخصه در تحلیل آرا و اندیشه های آنان است ثانیا بلحاظ سیاسی-اجتماعی رهبران و وابستگان این جریان تمام اعتبار و جایگاه خود را از نهضت اسلامی امام خمینی و شخص آن حضرت دارند ثالثا بلحاظ سیاسی و اجتماعی به دلیل عمده همان التقاط و انحرافات فکری و اندیشه ای که بعد از رحلت امام خمینی از آن پرده برداری نمودند(عده ای قائل به این هستند که اینان از همان ابتدا دچار چنین التقاطی بوده اند اما در زمان حیات امام جرات بروز و ظهور آن را نداشته اند اما با رحلت ایشان ابتدا با پای گذاشتن به وادی اقتصاد لیبرال ابتدا پنجره های لیبرال فرهنگی را بسوی جامعه اسلامی گشودند و همچنانکه در قسمت های پیشین اشاره نمودیم با فراهم کردن بسترهای فعالیت ها و تنفس حلقه اول(فلسفی-نظری) و حلقه دوم(اجتماعی-سیاسی) از منافذ پنجره های لیبرال فرهنگی، درب های لیبرالیسم سیاسی را کاملا گشودند)پایگاه رای آنان در شرایط برزخی گرانشی خودی و اتمسفری غیر خودی قرار دارد؛ازینرو دغدغه اصلی رهبران این جریان این است که چه تفسیری از انقلاب اسلامی،نظام جمهوری اسلامی،آرا و اندیشه های امام خمینی(ره) ارائه کنند تا در وضعیت کنونی آنان و در نتیجه منزلت اجتماعى- سیاسی آنان خللی وارد نشود و آنان را از «مدار قدرت»خارج نکند.
این جریان اخیر بطور خاص در این مدار و در ارتباط با «لیبرالیسم » و«دموکراسی » از« سیاست ابهام» یا تاکتیک شتر مرغی(به شتر مرغ گفتند: بار ببر، گفت: مرغم، گفتند: بپر، گفت: شترم." )بهره می برند؛ کلی گویی،اجمالی سخن گفتن ،سکوت ،عدم مرزبندی شفاف و دقیق با وابستگان حلقه اول و دوم اسلام پروتستانتیسمِ ،تحریف لفظی و معنوی در آرا و اندیشه های امام خمینی(ره) –که شاخص اصلی برای سنجش اعتقاد و التزام عملی به نهضت اسلامی است- از بارزترین وجوه رفتار و کنشگری سیاسی این افراد است؛ چراکه رهبران این جریان بخوبی آگاه هستند که اولا لیبرالیسم خط قرمز امام بود بطوری که نه تنها بطور خاص و در همه پرسی نظام جمهوری اسلامی و تدوین قانون اساسی آن، تصریحا به این خط قرمز متذکر شدند بلکه با ترتیب اثر دادن به نامه شهید آیت الله دکترسید محمد بهشتی عملا آنان را فاقد صلاحیت در اداره امور جامعه اسلامی معرفی نمودند و بعدها در سال1366 صریحا در پاسخ به نامه علی اکبر محتشمی وزیر کشور وقت درباره عملکرد نهضت آزادی فرمودند: «... آنچه باید اجمالاً گفت آن است که پرونده این نهضت و همینطور عملکرد آن در دولت موقت اول انقلاب شهادت میدهد که نهضت به اصطلاح آزادی طرفدار جدی وابستگی کشور ایران به آمریکا است، و در اینباره از هیچ کوششی فروگذار نکرده است...در هر صورت، به حسب این پروندههای قطور و نیز ملاقاتهای مکرر اعضای نهضت، چه در منازل خودشان و چه در سفارت آمریکا و به حسب آنچه من مشاهده کردم از انحرافات آنها، که اگر خدای متعال عنایت نفرموده بود و مدتی در حکومت موقت باقی مانده بودند ملتهای مظلوم بویژه ملت عزیز ما اکنون در زیر چنگال آمریکا و مستشاران او دست و پا میزدند و اسلام عزیز چنان سیلی از این ستمکاران میخورد که قرنها سر بلند نمیکرد، و به حسب امور بسیار دیگر، نهضت به اصطلاح آزادی صلاحیت برای هیچ امری از امور دولتی یا قانونگذاری یا قضایی را ندارند، و ضرر آنها، به اعتبار آنکه متظاهر به اسلام هستند و با این حربه جوانان عزیز ما را منحرف خواهند کرد و نیز با دخالت بیمورد در تفسیر قرآن کریم و احادیث شریفه و تاویلهای جاهلانه موجب فساد عظیم ممکن است بشوند، از ضرر گروهکهای دیگرف حتی منافقین این فرزندان عزیز مهندس بازرگان، بیشتر و بالاتر است.
«نهضت آزادی» و افراد آن از اسلام اطلاعی ندارند و با فقه اسلامی آشنا نیستند. از این جهت، گفتارها و نوشتارهای آنها که منتشر کردهاند مستلزم آن است که دستورات حضرت مولی الموالی امیرالمومنین را در نصب ولات و اجرای تعزیرات حکومتی که گاهی بر خلاف احکام اولیه و ثانویه اسلام است، بر خلاف اسلام دانسته و آن بزرگوار را نعوذبالله تخطئه، بلکه مرتد بدانند! و یا آنکه همه این امور را از وحی الهی بدانند که آن هم بر خلاف ضرورت اسلام است.نتیجه آنکه نهضت به اصطلاح آزادی و افراد آن چون موجب گمراهی بسیاری از کسانی که بیاطلاع از مقاصد شوم آنان هستند میگردند، باید با آنها برخورد قاطعانه شود، و نباید رسمیت داشته باشند.».اوج این مرزبندی که عملا با آخرین روزهای حیات مبارک امام گره خورده است نامه6فروردین سال 68با موضوع عدم صلاحیت منتظری برای تصدی رهبری نظام جمهوری اسلامی است:«از آنجا که روشن شده است که شما این کشور و انقلاب اسلامی عزیز مردم مسلمان ایران را پس از من به دست لیبرالها و از کانال آنها به منافقین میسپارید، صلاحیت و مشروعیت رهبری آینده نظام را از دست دادهاید. شما در اکثر نامهها و صحبتها و موضعگیریهایتان نشان دادید که معتقدید لیبرالها و منافقین باید بر کشور حکومت کنند.».
و ثانیا حضرت امام دموکراسی غربی را مردود می دانند: «قید دموکراسی[غربی] چیزی نیست که ما بخواهیم به حکومت اسلامی اضافه کنیم بلکه حکومت اسلامی ذاتاً بر مبنای دموکراسی واقعی [کسب رای و نظر مردم] استوار است» و مردم سالاری که براساس مبانی و موازین اسلامی است را به مراتب مترقی تر از دموکراسی ها غربی می دانند.امام در تعلیل مخالفت با گنجاندن لفظ دموکراتیک به جمهوری اسلامی به وضوح به این امر اشاره می کنند:«این توهم این را در ذهن میآورد که اسلام محتوایش خالی است از این، لذا احتیاج به این است که قیدی پهلویش بیاورند و این برای ما بسیار حزن انگیز است که در محتوا یک چیزی که همه چیزها به طریق بالاترش و مهمترش در آن هست، حالا ما بیاییم بگوییم که ما اسلام میخواهیم و اما با اسلاممان دموکراسی باشد. اسلام همه چیز است» بنابراین این جریان خود را ناگزیر از در پیش گرفتن «سیاست ابهام» و بطور خاص بکارگیری ابزار هوشمند تحریف لفظی و معنوی می داند.
در یک مقطع آنان در کنار حلقه اول و دوم که مدعی پایان انقلاب اسلامی و سپردن امام و اندیشه های امام به تاریخ بودند و هستند؛ در همان چارچوب «سیاست ابهام» با تفکیک جمهوریتی که از دل اسلامیت اجتهاد شده است و معرفی آن بعنوان یک عنصر مستقل و هم وزن و البته در عرض« اسلامیت»؛در تحریفی آشکار بجای ریشه یابی مبانی جمهوریت یاد شده در حکومت اسلامی پیامبر اکرم(ص) و امام علی(ع)،آنرا اساسا عنصری بیگانه و مستلزم توسل به تاریخ سیاسی غرب می دانند! و با مفهوم شناسی این واژه و استخراج اصول و مبانی جمهوریت غربی و تطبیق با سخنان گزینشی امام و هرمونوتیک در سفسطه ای مضحک در زمره آرا و اندیشه های امام معرفی می کنند!
اما در این چند سال اخیر برخلاف گذشته در بکارگیری اصطلاحات سیاسی مقدس! برجسته سازی شده در فرهنگ سیاسی و تمدن غرب-که البته هیچ کدام یارای اثرگذاری عمیق تر از کلمه«اسلام» در فضای گفتمانی کشور نیافتند و شکست خوردند- با بهره گیری از واژه گان و عبارات قرآنی- اسلامی آنگونه که خوارج در برابر حضرت علی(ع) دست به تحریف و انحراف در امت اسلامی زدند؛با بکارگیری رمز آلود از کلمه مقدس« رحمانی» به یکی از پیچیده ترین عرصه های تحریف امام و نهضت اسلامی گام گذاشتند.در این فضا دیگر اثری از عباراتی همچون امام طرفدار لیبرال ها بوده است!امام دموکراسی خواه بوده است!امام طرفدار جامعه مدنی بوده است!نهضت امام خمینی یک نهضت آزادی خواه سیاسی بوده است!نهضت امام خمینی همان بوده است که در دولت موقت و مجلس اول نشان داده شده است! نیست بلکه می گویند امام خمینی(ره) امامی رحمانی بوده است!سپس می گویند نهضت اسلامی امام خمینی(ره) یک نهضت رحمانی بوده است؟ و در مهمترین بخش که موضوع اصلی این یادداشت است می گویند؛اسلام امام اسلام رحمانی است!امام رحمانی و اسلام رحمانی یعنی امام و اسلام بدون تبری!یعنی امام و اسلام بدون دافعه! یعنی امام و اسلام بدون سلب و تنها ایجاب و در یک کلام امام و اسلام تحریف شده ای که جز استعمار زدگی و بوی شیعه انگلیسی با مشخصه هایی چون الف:طرفدار خارج کردن بعض احکام اسلام از میدان عمل و اجرا ب:عدول از اسلام با خودباختگی در برابر پیشرفتهاى مادى غرب ج: عدم اعتقاد و التزام عملی به تمامی ابعاد حکومت اسلامی و ولایت فقیه د- عدم اعتقاد و التزام عملی به مبارزه با مستکبرین ه: عدم حمایت از انقلاب سیاسی در کشورهای اسلامی برای اجرای احکام اسلامی و:عدم اعتقاد به وحدت اسلامی ز:عدم پشتیبانی از مظلومین و عدم دشمنی با ظالمین ح:عدم اعتقاد و التزام عملی به مبارزه با فساد و اشرافی گری و... از آن به مشام نمی رسد.(قسمت 2-3).
اما حقیقت امر حکایت دارد که در تمام این سالها در نهضت اسلامی مستمر امام خمینی با وجود رهبری اندیشمندانه امام خامنه ای مدظله العالی و پیروان راستین ایشان جایی برای سحر این ساحران نهضت پروتستانتیسمِ شیعیان انگلیسی نبوده و نخواهد بود؛سحری که در دیدار جمعى از دانشجویان در بیست و چهارمین روز ماه مبارک رمضان ۱۴۳۶ (۱۳۹۴/۰۴/۲۰) با نشان دادن ماهیت پوچ و فاسد «اسلام رحمانی» باطل شد و هیمنه این نهضت پوشالی مبتنی بر این اسلام التقاطی را شکست.معظم له در بخشی از بیانات خویش و در پاسخ به این سئوال که تکلیف مبارزهی با استکبار پس از مذاکرات چیست؟ می فرمایند:«خب، مگر مبارزهی با استکبار، تعطیلپذیر است؟ مبارزهی با استکبار، مبارزهی با نظام سلطه تعطیلپذیر نیست. این جزو کارهای ما است، جزو کارهای اساسی است، جزو مبانی انقلاب است. یعنی اگر مبارزهی با استکبار نباشد، ما اصلاً تابع قرآن نیستیم. مبارزهی با استکبار که تمام نمیشود. در مورد مصادیق استکبار، آمریکا اتمّ مصادیق استکبار است. مبارزهی با استکبار تعطیلپذیر نیست، تکلیفش کاملاً روشن است و خودتان را آماده کنید برای ادامهی مبارزهی با استکبار.»
امام خامنه ای مدظله العالی در تبیین فرائض دانشجویی با اشاره به اوّلین فریضهی دانشجویی [که]عبارت است از آرمانخواهی ، می افزایند:«یکعدّهای تبلیغ میکنند و وانمود میکنند که آرمانخواهی مخالف واقعگرایی است؛ نه آقا، آرمانخواهی مخالف محافظهکاری است، نه مخالف واقعگرایی. محافظهکاری یعنی شما تسلیم هر واقعیّتی -هرچه تلخ، هرچه بد- باشید و هیچ حرکتی از خودتان نشان ندهید؛ این محافظهکاری است. معنای آرمانگرایی این است که نگاه کنید به واقعیّتها و آنها را درست بشناسید؛ از واقعیّتهای مثبت استفاده کنید، با واقعیّتهای سلبی و منفی مقابله کنید و مبارزه کنید. این معنای آرمانگرایی است. چشمتان به آرمانها باشد. این اوّلین فریضهی دانشجو است.» و آنگاه مهمترین آرمانها را بر می شمارند:«یکی مسئلهی ایجاد جامعهی اسلامی و تمدّن اسلامی است؛ یعنی احیای تفکّر اسلام سیاسی؛ یکعدّهای از قرنها پیش، سعی کردند اسلام را از زندگی، از سیاست، از مدیریّت جامعه هرچه میتوانند دور کنند و منحصرش کنند به مسائل شخصی؛ مسائل شخصی را هم یواش یواش محدود کنند به مسائل قبرستان و قبر و مجلس عقد و از این حرفها؛ نه، اسلام آمده است که «الّا لِیُطاعَ بِاِذنِ الله»؛ فقط هم اسلام نیست؛ همهی پیغمبران همینجورند. ادیان الهی آمدهاند برای اینکه در جامعه پیاده بشوند، در جامعه تحقّق واقعی پیدا کنند؛ این باید اتّفاق بیفتد. یکی از مهمترین آرمانها این است.»
و در ادامه و در ضمن بر شمردن دیگر آرمان ها از جمله اعتماد به نفس ملّی و اعتقاد به قدرت و توانایی ملّی،عدالتخواهی،رشد علمی و ایجاد دانشگاه اسلامی؛مجددا به آرمان مبارزه با نظام سلطه و استکبار اشاره می کنند:« یکی از آرمانهایی که من یادداشت کردهام، مبارزه با نظام سلطه و استکبار است. نظام سلطه، یعنی نظامی که بر پایهی رابطهی سلطهگر و سلطهپذیر بنا شده؛ یعنی کشورهای دنیا یا مجموعههای بشری دنیا، تقسیم میشوند به سلطهگر و سلطهپذیر؛ آن اتّفاقی که امروز در دنیا افتاده [این است]؛ یک عدّهای سلطهگرند، یک عدّه سلطهپذیرند. دعوای با ایران هم سر همین است؛ این را بدانید. دعوای با جمهوری اسلامی این است که این، نظام سلطهگر و سلطهپذیر را نپذیرفته؛ سلطهگر که نیست، خودش را از سلطهپذیری هم بیرون آورده و پای این حرف ایستاده. اگر ایران موفّق شد و پیشرفت پیدا کرد -پیشرفت علمی، پیشرفت صنعتی، پیشرفت اقتصادی، پیشرفت اجتماعی، گسترش نفوذ منطقهای و جهانی- نشان داده میشود به ملّتها که میتوان سلطهپذیر نبود و روی پای خود ایستاد و پیشرفت کرد. نمی خواهند این اتّفاق بیفتد؛ همهی دعواها سر این است، بقیّهی حرفها بهانه است.»
امام خامنه ای مدظله العالی در همین دیدار و بعد از نماز و افطار ، ابعاد و اعماق «اسلام رحمانی»، این اسلام التقاطی –آمریکایی-انگلیسی را اینگونه افشا می کنند:«گاهی یک شعارهایی داده میشود، شعارهای بهظاهر اسلامی که باطناً اسلامی نیست؛ از جملهی چیزهایی که اخیراً خیلی رایج شده و انسان میشنود در نوشتهها و در گفتهها، «اسلام رحمانی» [است]؛ خب، کلمهی قشنگی است، هم اسلامش قشنگ است، هم رحمانیاش قشنگ است؛ امّا یعنی چه؟ تعریف اسلام رحمانی چیست؟ خب، خدای متعال، هم رحمان و رحیم است، هم «اشدّالمعاقبین» است؛ هم دارای بهشت است، هم دارای جهنّم است. خدای متعال، مؤمنین و غیر مؤمنین را یکجور به حساب نیاورده؛ اَفَمَن کانَ مُؤمِنًا کَمَن کانَ فاسِقًا لا یَستَوون.( سورهی سجده، آیهی ۱۸؛ «آیا کسی که مؤمن است، چون کسی است که نافرمان است؟ یکسان نیستند.») اسلام رحمانی که گفته میشود، قضاوتش در مورد مؤمن، در مورد غیر مؤمن، در مورد کافر، در مورد دشمن، در مورد کافرِ غیر دشمن چیست؟ همینطور پرتاب کردن یک کلمه بدون عمقیابی، کاری است غلط و احیاناً گمراهکننده. بعضیها که در حرفها و نوشتجات و اظهارات این تعبیر «اسلام رحمانی» را به کار میبرند، انسان مشاهده میکند و خوب احساس میکند که این اسلام رحمانی یک کلیدواژهای است برای معارف نشئتگرفتهی از لیبرالیسم، یعنی آن چیزی که در غرب به آن لیبرالیسم گفته میشود. البتّه تعبیر لیبرالیسم و عنوان لیبرالیسم برای تمدّن غربی و فرهنگ غربی و ایدئولوژی غربی هم تعبیر غلطی است؛ چون واقعاً آنها نه لیبرالند، نه اعتقاد به لیبرالیسم به معنای واقعی کلمه دارند؛ ولی خب حالا یک اصطلاحی است لیبرالیسم. اگر اسلام رحمانی اشارهی به این است، این، نه اسلام است، نه رحمانی است؛ مطلقا.
اگر منظور از اسلام رحمانی این است که ما به همهی موجودات عالم با چشم رحمت نگاه کنیم، با چشم مودّت نگاه کنیم، این هم درست نیست؛ این هم خلاف قرآن است. صریح قرآن، ناطق برخلاف این حرف است. بله، محبّت و مودّت و مَعدِلت(دادگری) را مخصوص مسلمانها نمیداند؛ میگوید شما که توانایی دارید، نسبت به غیر مسلمان هم بایستی با مودّت و مَعدِلت رفتار کنید، به شرطی که با شما دشمنی نکرده باشند و دشمنی نخواهند بکنند. امیرالمؤمنین در آن خطبهی معروف [میفرماید] : بَلَغَنی اَنَّ الرَّجُلَ مِنهُم کانَ یَدخُلُ عَلَی المَرأَةِ المُسلِمَةِ وَ الاُخری المُعاهِدَة؛( نهجالبلاغه، خطبهی ۲۷) بعد در آخرش حضرت میفرماید که جا دارد که انسان مسلمان از این غصّه دق کند؛ چرا دق کند؟ برای اینکه سپاه معاویه بر زنان غیر مسلمان -زنان «معاهَد»، یعنی مسیحی یا یهودیای که در ذمّهی اسلام زندگی میکند- وارد شدند و به او اهانت کردند و مثلاً دستبندش را و زیورآلاتش را از دستش کندند و بردند. حضرت میگوید از این غصّه انسان باید دق کند. بله، نسبت به غیر مسلمانی که دشمنی نمیکند، این است. قرآن میگوید: لا یَنهکُمُ اللهُ عَنِ الذَّینَ لَم یُقاتِلوکُم فِی الدّینِ وَ لَم یُخرِجوکُم مِن دِیارِکُم اَن تَبَرّوهُم وَ تُقسِطوا اِلَیهِم؛( سورهی ممتحنه، بخشی از آیهی ۸) [کسانی که] کافرند امّا به شما دشمنی نکردند و دشمنی نمیکنند، با اینها نیکی کنید، با اینها قسط و عدل بهکار ببرید؛ امّا از آن طرف میفرماید که «اَلا تُقاتِلونَ قَومًا نَکَثوا اَیمنَهُم وَ هَمّوا بِاِخراجِ الرَّسولِ وَ هُم بَدَءوکُم اَوَّلَ مَرَّة»؛( سورهی توبه، بخشی از آیهی ۱۳) با آن کسانی که عهدشکنی میکنند، به بر هم زدن کانون زندگی شما و پیغمبرتان همّت میگمارند و آنها شروع کنندهاند به دشمنی، میخواهید مبارزه نکنید؟ این آیهی قرآن است؛ با خطاب عتابآمیز و گلایهآمیز یا ملامتآمیز میگوید: اَتَخشَونَهُم؛ از اینها میترسید؟ بعد میفرماید: فَاللهُ اَحَقُّ اَن تَخشَوه؛ اگر راست میگویید، اگر مؤمنید، از خدا باید بترسید، نه از این کسان. خب، این هم قرآن است. اگر معنای اسلام رحمانی این است که ما با دشمنانی که علیه اسلام، علیه ایران، علیه ملّت ایران، علیه پیشرفت ایران دارند تلاش میکنند و از هیچ کوششی فروگذار نمیکنند، بایستی با چهرهی محبّتآمیز، با دل صاف و پاک برخورد کنیم، نه، این اسلام نیست. اینجور معارفِ مندرآوردیِ خودساخته را من توصیه نمیکنم، امّا به معارف واقعی اسلامی توصیه میکنم.
ارسال نظر